۱۳۸۸ آذر ۱۱, چهارشنبه

پراکنده از ولایت



* شیخ فضل ا... حاکمیت را از آن خداوند می‌دانست و به ضرس قاطع با حاکمیتی که برآمده از اراده‌ی ملت بود، مخالف بود. « قانونگذاری راجع به ولایت است نه وکالت و ولایت در زمان غیبت با فقها و مجتهدین است نه فلان بقال و بزاز.» او حتی شاه را در کنار علما پناه اسلام می‌دانست. اینچنین استبداد پروری و استبدادخواهی‌ای زیبنده‌ی یک مشروطه خواه و آزادی طلب است؟
* سالها بعد محمدکاظم شریعتمداری اعلام کرد که ولایت تنها محدود به شمار معدودی از موارد و قضایای شخصی‌ست و نمی‌تواند نافی حاکمیت ملت باشد. میبینید که یک واژه در طی سالیان چگونه ملعبه‌ی دست و زبان می‌شود و یک نظریه می‌تواند چند تفسیر داشته باشد. نظریه‌ای که حتی خود معلوم نیست از قوطی کدام عطار و برپایه‌ی کدام استدلال خردپسند برآمده.

۱۴ نظر:

سبز نویس گفت...

قوطی عطارو دلاک که معلوم است....
تلاشهای بسیار شده است که خرد پسند هم شود... خودشان که ریشه این ولایت را به قبل خلقت میرسانند..

برادر عزیز مراقب باش گوشتت را حلال نکنند....

سعید حجاریان گفت...

ولایت فقیه ادامه راه انبیاست.
در شو تلوزیونی ماه قبل

تلخ گفت...

به اوون معادله ریاضی منقوش بر تیشرت میگن ریاضیات ولایی!
تعدادی از برادران!! هم هستند که میتوانند براتون اثباتش کنند البته فقط بطور حضوری!!!

مریم گفت...

نظر تو در بست قبول کردم. مثل یه خواهر کوچیک که نظرات داداششو قبول میکنه. دلم می خواست راجع بهش بیشتر باهات صحبت کنم . اما تو میگی از خون بدت می یاد . پس هیچی. من از تاریخچه ایران و دین و سیاست هیچی نمی دونم. اما نوشته هاتو دوست دارم.

مریم گفت...

چقدر این آقایی که قبلا با شما بحث می کرد بی ادبه! انگاری با همه دعوا داره. این همه میگه درس و مشق دارم اما نخود هر آشی میشه.

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم
اتفاقاً امروز کتاب خاطرات نورالدین کیانوری را خریدم و حدود هشتاد صفحه اش را خواندم
قسمتی از آن ذکر اطلاعات نورالدین است از پدرش
که پسر شیخ فضل الله بوده
ظاهراً پدر به شدت مشروعه خواه بوده
و پسر به شدت مشروطه خواه
نورالدین گفته پدرش شاهد قتل شیخ فضل الله نبوده
***
ظاهراً تعدادی از کشورهای دنیا
در قانون اساسی شان
چیزی دارند به نام
«مذهب رسمی»
مثلاً مذهب رسمی کاتولیک است
حرف من این بود
که اگر مذهب رسمی اعلام نشود
که خب طبعاً مقامی نیست که بخواهد رسماً پاسدار آن مذهب باشد
اما اگر مذهب رسمی اعلام شود
طبعاً معقول نیست مقام پاسدار ان مذهب، از بین پیروان غیر از آن مذهب باشد

فرزانه گفت...

سلام
این ولایت با آن ولایت چقدر فرق دارد ؟ !!
ریشه این یکی گره خورده به همان استبدادی که گفتی ولی الان مجبوریم بگوییم نمی فهمیم !!!!!چوب خط فهمیدن میشود 6 سال زندان و تبعید به گناباد و محرومیت مادام العمر از فعالیت های اجتماعی
ما هم که حساس !! اینه که یک کلام نمی فهمیم !!1

ناشناس گفت...

سلام علیکم
چند حالت است
مذهب رسمی اعلام نشود
مذهب رسمی اعلام بشود
مذهب رسمی اعلام نشود اصولاً نیازی به معرفی ی مقام پاسدار مذهب رسمی نیست
مذهب رسمی اعلام شود دو حالت است
مقام پاسدار مذهب رسمی معرفی نشود
مقام پاسدار مذهب رسمی معرفی شود
گمان کنم قبول دارید که:
اگر مذهب رسمی معرفی شود
و اگر مقام پاسدار مذهب رسمی معلوم شود
طلعاً این مقام پاسدار مذهب رسمی، نمی شود از مذهبی غیر از مذهب رسمی ی اعلام شده باشد
ظاهراً در حالتی که مذهب رسمی اعلام می شود
و مقام پاسدار مذهب رسمی اعلام می شود
مقام پاسدار مذهب رسمی
یا رئیس مملکت است
یا شخص دوم مملکت

این پاسدار مذهب رسمی
طبق درک فعلی ی من
به خودی ی خود عجیب نیست
مثل پاسدار قانون اساسی
مثل فرض کن پاسدار زبان رسمی (اگر زبان رسمی اعلام شده باشد)
مثل پاسدار تمامیت ارضی ی کشور
می تواند معنای فرمالیته داشته باشد
اگر اشتباه نکنم
ملکه ی انگلیس پاسدار مذهب مملکتش است
یک معنای رسمی و فرمالیته

البته در قانون اساسی ی فعلی ی ایران
این که رئیس جمهور پاسدار مذهب رسمی است
یک مقدار عجیب است ظاهراً
رئیس جمهور فعلی ی ما:
اولاً چه مذهب ما را می شناسد، که حالا بخواهد پاسدار آن باشد
ثانیاً ایشان اختیار تعیین معوان اول خودش را ندارد، حالا چه جور واقعاً اختیار پاسداری از مذهب رسمی را دارد؟



اما
اما نظر کلی ی من این است:
ــ مذهب رسمی، اعلام شدنش به خودی ی خود به معنای نفی مذاهب و مکاتب و آراء دیگر نیست (مطلوب من، اصولاً همین حالت است)
ــ مذهب رسمی نیاز نیست معرفی اگر می شود، قید «تغییرناپذیر» داشته باشد
نظر من این است مثلاً 5 سال به 5 سال یا ده سال به ده سال با حضور ناظران بین المللی، واقعاً معلوم شود درصد پیروان ادیان و مذاهب مختلف در ایران چیست
تا وقتی مذهب ... (هر مذهبی، هر مرامی) از نظر تعداد در اکثریت باشد، آن را اعلام کنند به عنوان مذهب رسمی
مثلاً اگر معلوم شد 55 درصد مردم ایران اصولاً بی مذهب هستند
اعلام شوند ایران بی مذهب است

من گمان می کنم «دموکرات بودن» یعنی این حرفها
دموکرات بودن به این نیست تعریفهای عجیب و غریب و رؤیائی و معلوم نیست از کجا، از سکولاریسم ارائه کنیم و زیر بیرقش سینه بزنیم


سیدعباس سیدمحمدی

ستاریان گفت...

سلام
مشکل این است که نه آن موقع و نه الان کسی حرف کس دیگری را نفهمیده و نمی فهمد همانطور که در چند مطلب قبل وبلاگم یعنی در :
http://mohredel2.blogfa.com/post-216.aspx
نوشتم و در کامنت های قبلی شما گفتم مخالفت شیخ فضل الله با مشروطه اساس فقهی داشت او بنا به "اصل احتیاط " با مشروطه مخالف و میرزای نائینی بنا به " اصل اباحه" با آن موافق بود شیخ فضل الله با قانون مخالف نبود او هم مخالف استبداد بود او هم با قانون موافق بود او می گفت : قانون الاهی از هر قانونی که بشر بنویسد متعالی تر است و ملکم می گفت عده ای جمع شوند و قانون بنویسند.شیخ خواهان اجرای قانون الاهی بود و به نظرم حرف او درست تر بوده وهست چون قانون الاهی هم خواهان عدالت و آزادی برای انسانهاست

هادی طباطبایی گفت...

سلام.ممنون از لطف شما.خوشحالم که با وب شما آشنا شدم.
مفهوم ولایت دارای 13 معنای لفظی است.معنای اصطلاحی هم که هر روز زیادتر می شود.آیت الله مصباح تفسیری دارد.مهدی حائری یزدی چیز دیگری می گوید و ....اما تصور می کنم که این معنا متاسفانه بازیچه ای برای مقاصد سیاسی شده است.
در مورد دکتر مردیها متشکرم از معرفیتان.بله ایشان از اساتید دانشگاهمان هستند.کتاب ایشان تصور می کنم همان کتاب در دفاع از سیاست منظورتان بود که در دفاع از عقلانیت نوشته بودید.این کتاب بسیار خواندنی است و از مقالاتش بسیار لذت برده ام.
موفق باشید

هادی طباطبایی گفت...

ممنونم از اطلاعتان.در مورد این کتاب اطلاعی ناشتم.به نظرم در بازار هم نایاب باشد.اما حتما تهیه میکنم و می خوانم.متشکرم.لطف کردید.

محبوبه میم گفت...

خب این هم از فضل علماست که باور نمی کنید . شیخ فضل الله چند سالی که نه خیلی بیشتر از چند سال از زمانه ی خود جلو بوده و روزگاری چنین را که دین حکومت کند به چشم میدیده و به همین دلیل خواستار حکومت دینی بوده اما در تعریف به ظرایف کنونی نرسیده بود .بعدها نوادگان ناتنی اش بر کشف او صحه گذاشتند و مشت محکمی بر دهان مشروطه خواهان جدایی طلب دین از سیاست زدند .

ستاریان گفت...

سلام
شما را به خدا ، میرزا ملکم خانی که سه بار سفیر انگلیس در دربار فتحعلیشاه قاجار بوده و از طریق کمپانی هند شرقی به دربار معرفی و وارد شده بوده و با آن سابقه ای که از این کمپانی می شناسیم که مصر و هند و سودان و جاهایدیگر را به خاک سیاه نشاند می توانست به فکر مردم ایران باشد! کمپانی هند شرقی که توی قضیه تنباکو و تحریمش از سوی میرزای شیرازی از در رانده شد و از پنجره وارد شد تا تنها مانعش را که روحانیت بود را بیرون کند و سرانجام در مشروطه موفق هم شد و کارش به جایی رسید که یک مجتهد رو به دار آویخت! گیرم کسی مخالف حرف می زد آیا باید او را دار می زدند!
شیخ فضل الله اگر جلوی تشکیل مدارس دخترانه می ایستاد به خاطر مفسده این مدارس بود و دیدیم که حق هم داشت .خب مگر از دل همین مشروطه نبود که رضاخان سربرآورد و به کشف حجاب دست زد و استبدادی غلیظ تر از قبل رو بر مردم تحمیل کرد . آنوقتی که رضا خان و پسرش محمدرضا پنجاه سال این مملکت را به روز سیاه نشاندند این آقایان متجدد کجا بودند که بگویند بابا ما اگر گفتیم تجدد ، پیشرفت مردم رو توی صناعت و تکنولوژی می خواستیم و نمی خواستیم زیر یوغ کشورهای دیگه بریم.
حرف سر این است که افراط غربزدگی در برابرش هم همیشه تفریط را در پی داشته که این دوتا جلوی هم تمام قد ایستاده اند و بدبختی ما را رقم زده اند.
ما باید هم خودمان بفهمیم و بخواهیم و هم به دیگران بفهمانیم که ما پیشرفت و توسعه و تجدد را با آقایی و سربلندی کشور خودمان می خواهیم و نه با نوکری کشورهای دیگر. خب با این چه کسی مخالف خواهد بود. تندروی مقاومت به وجود می آورد و کندروی هم تندروی را. و ما ملت بدبخت و تیره روز همیشه باید در میان گاز انبر این دو له شویم و دم برنیاوریم که بر این ملت تا به حال چه گذشته و چه می خواهند بیاورند
شما فکر کن که شیخ فضل الله نوری که به دار هم شد مقصر بدبختی ماست. من که اینطور فکر نمی کنم و بر عکس فکر می کنم امثال ملکم خان انگلیس و مزدور مقصر وضع ما بوده و بعد از این هم خواهند بود

wild river گفت...

اولین گام اینه که ما ثابت کنیم اکثریت مردم ما خواهان اعمال نظر مراجع و علما در امور اجتماعی نیستند . ( ولی آیا واقعا این گونه است؟!! به قم می اندیشم و یزد و کاشان و مشهد و ...) این اولین و مهم ترین پایه ی منطقی بحث های بعدی خواهد بود .