۱۳۸۸ دی ۹, چهارشنبه

اندوه ِبی پایان

بسیار غمگینم. سردردهای مزمن که مدتی بود رهایم کرده بود دوباره بازگشته. اوضاع در شهر، محل کار و ... رو به تشنج است. همه با هم جر و بحث می‌کنند. طاقت‌ها کم شده. دیگ جوشان این جماعت رو به انفجار است. حکومت سوپاپ‌های اطمینان را به دست خود مسدود کرده. آیا آنان می‌دانند قدم در راه بی بازگشت گذاشته‌اند؟ آیا آنان می‌دانند شاید این ملت حافظه‌ی تاریخی خوبی نداشته باشد، اما تکنولوژی ضبط تصاویر باعث شده که فرآیند «فهمیدن» کمتر بازگشت پذیر باشد؟
ما فهمیدیم و کاملاً درک کردیم که جبهه‌ی روبروی ما نه جان انسان برایش مهم است و نه مقدسات ِ برساخته‌ی خودش.

اوضاع خوبی نیست.

۱۳۸۸ دی ۱, سه‌شنبه

مرگی چنین میانه‌ی میدانم آرزوست



* سالیان ِمتمادی خواب ِراحت ِبسیار کسان را گرفتی. این بار خودت چند وقتی‌ست خواب به چشمت گران آمده. بیست سال پیش زنی در یک شب، همسر و سه فرزندش را از دست داد به جرم نخواستن تو و اکنون تو هر روز تنهاتر می‌شوی به جرم نخواستن ِما.
* یک باتری خودرو، یک بلنگوی دستی، چند کلیشه‌ی پارچه‌ای با طرح شعار و دو سطل رنگ سبز و سرخ و قلم مو. خودرویی توقف می‌کند و شیشه‌ی پشتی‌اش را به دست نوجوانی می‌سپارد. این هم راهی‌ست برای تقرّب. زمین و هوایش مهم نیست زیاد.
* قَد قام قُم. باور کنید احساس غرور می‌کنم. دیروز جمعیت نشان داد آخرین سنگر را هم فتح کرده. شیخ چه زیبا بر فراز دستان مردم پرواز می‌کرد. این بار اشک ریختم بدون نیاز به اشک آور. اشک برای کم شدن ذخیره‌ی انسانیت ِ فلات ایران. اشک حسرت برای مرگی اینچنین زیبا. اشک برای شادمانی از این موج ستم ستیزی که در این سرزمین به پا شده. قَد قام قُم.

۱۳۸۸ آذر ۲۸, شنبه

A Brief History of Everything


جهان به مثابه نمایشی‌ست که پایان یافته. پرده فروافتاده و ما تشویق می‌کنیم. تشویق ِما نه بر ارزش آن می‌افزاید و نه می‌کاهد. چه بسا حتی انتقاد ما هم کارگشا نیست و نخواهد بود. اینها هیاهوی بسیار برای هیچ است. وقتی از چیزی انتقاد می‌کنیم لابد ناقص و ناکامل است. وجود رنج جهان را کامل نمی‌سازد. متوجه نیستم که چه می‌گویم. اصراری نیست متوجه شوید.
گذشته‌ها گذشته و انسان اگر قرار بوده درسی گرفته باشد گرفته. آینده پیش روست و تفاوت‌ها از برداشت‌ها از آینده‌ست. دعوا از گذشته شروع شده و بر سر آینده‌ست. چه کسی حکومت کند؛ نه اینکه چگونه حکومت کند.
میلیونها نفر کشته شدند به هر طریقی که فکرش را بکنید، تا طبقه‌ی رنجبران حکومت کنند. چه طنز تلخی. خونها ریخته شده و می ریزد تا نوع بشر بوسیله‌ی نایب منجی‌اش به سمت منجی‌اش رهنمون شود تا رنجش پایان پذیرد. چه رنج تلخ بی پایانی.
دور چون با «رنجبران» افتد تسلسل بایدش؟

________________________________________
درگذشت مرجع عالیقدر و بزرگوار، انسان وارسته و آزاده، آقای حسینعلی منتظری را به تمامی آزادگان عالم تسلیت عرض می‌کنم. ایشان حق بزرگی بر بسیاری از محذوفین و محرومین این سرزمین بلاخیز داشت. بزرگمردی که قبای ولایت را با ردای سپید انسانیت تعویض کرد و درس شجاعت و اخلاق و حقیقت جویی و حق طلبی را به تمامی تدریس کرد.

۱۳۸۸ آذر ۲۶, پنجشنبه

دانا، توانا، مهربان

دانایی، توانایی و رحمانیّت. سه ویژگی مشترکی که ادیان ابراهیمی برای خداوند متصور هستند. هیچ چیزی بر خدایشان پوشیده نیست، وی آگاه به همه چیز است. هر امری برایش امکان‌پذیر است که او تواناست و قادر متعال. با حفظ این دو صفت وی مهربانترین ِ مهربانان است.
پس چرا این همه «رنج» کشیده و می‌کشیم؟ مثلاً چرا کودکانی با بیماری و درد جانکاه به‌دنیا می‌آیند و در همان دوران خردسالی می‌میرند؟ مطمئناً اولین چیزی که به ذهن برخی‌ها خطور می‌کند این است که «ما» نمی‌فهمیم. من نمی‌فهمم و می‌پرسم که چرا؟
__________________________________________
به کلیه‌ی واحدها: یک کامنت برای برخی از جوابها گذاشته‌ام.

۱۳۸۸ آذر ۲۳, دوشنبه

ذات بشر


«اگر از ترکستان تا بلاد روم، خسی در پای کسی فرو رود، منم که رنج می‌کشم.» ابوالحسن خرقانی
انسان از روزی که پای بر پهنه‌ی گیتی نهاد، همواره با رنج و غم دست و پنجه نرم کرده‌ست. دوره‌ای از تاریخ بشر را نمی‌توان مثال زد که در آن، آدمیان رنج نکشیده باشند و از زندگی لذت برده باشند. این رنج در ذات زندگی نهفته‌ست؟ مبدا و منشاء آن کجاست؟
بشر همواره در جستجوی راهی برای رهایی بوده. رهایی از این رنج جانکاه و طاقت شکن. سالیانی‌ست که در چهار گوشه‌ی دنیا متفکران و اندیشمندانی رنج را موضوع تفکر خویش قرار داده و کسانی نیز علم مبارزه با آن را به‌دست گرفته‌اند و چه بسا به نام مبارزه با آن، رنج و ملالتی افزونتر بر گُرده‌ی بشر نهاده‌اند.
مشکل بتوان گفت ذات بشر نیکخواه و نیک سرشت است. با مروری کوتاه بر تاریخ می‌توان آن قدر مثال نقض از این مدعا یافت که آن را خدشه‌دار تر از آن کند که بتوان بدان اندیشید. از این ذات امثال هیتلر و مائو و استالین و پل پت بیرون آمده و از آن طرف گاندی و ماندلا و ابوالحسن خرقانی. میان اینها بسیار فاصله‌ست. یکی تلاش می‌کند برای افزایش درد و رنج بشری، دیگری برای کاهش و جمعی حیران و تماشاگر.

۱۳۸۸ آذر ۲۱, شنبه

اندرزگویانِ سودایی


* حکومت‌های ایدئولوژیک علاقه‌ی زیادی به نظارت و حتی دخالت در حوزه‌ی خصوصی شهروندان دارند. اینان خود را علناً موظف به هدایت شهروندان می‌دانند و از تمامی ابزارهای ممکن برای نیل به این هدف استفاده می‌کنند.
* عدم توجه به شایستگی و تخصص افراد در به‌کار گماردن آنها در مناصب و توجه به میزان وفاداری و اعتقاد و التزام عملی(کذا) آنها، باعث گسترش ریاکاری و روحیه‌ی عدم اعتماد در جامعه شده و دین ورزی را به ابزاری برای امرار معاش فرومی‌کاهد.
* اینگونه حکومت‌ها جامعه‌ی یکدست و توده وار و بی‌شکل را به یک جامعه‌ی متنوع و تکثرگرا ترجیح می‌دهند. در جامعه‌ی یکدست، گفتگو و ارتباط انسانی شکل نمی‌گیرد زیرا لازمه‌ی ارتباط، اختلاف است. تنوع زیستی انسانی Humanistic Biodiversity منبعی برای غنی شدن جامعه است و هر گونه یکدست کردن جامعه تلاشی‌ست برای برپایی حکومتی تمامیت‌خواه و مستبد.
* این حکومت‌ ها عادت به اندرزگویی و نصیحت دارند و آنچه از ایشان منتشر می‌شود نصیحت و تهدید است که هر یک کارکرد زمانی و مکانی مشخص و ویژه دارند. آنچه در این حکومت‌ها یافت نمی‌شود اطلاع رسانی صحیح و صادق است.

۱۳۸۸ آذر ۱۸, چهارشنبه

ولی افتاد مشکلها...


* ادیان غالب اوقات برای پیروان خود در مقابل «دیگران» امتیازات ویژه قائل هستند. طبق اصل خدشه ناپذیر «خاتمیت»، ادیان ابراهیمی در اصل نمی‌توانند همدیگر را تحمل کنند. یعنی بصورت دقیق این‌که در یک حکومت مثلاً مسیحی که برپایه‌ی نصوص دین مسیحیت حاکم شده، یک مسلمان نمی‌تواند به مقام ریاست حکومت و زمامداری برسد و قس علیهذا. جالب اینجاست که پیروان این ادیان هنگامی موضع مشترک اتخاذ می‌کنند که نامتدینان آنها را به رقابت دعوت کنند.
* وقتی پیروان یک روایت از یک دین یا مذهب در موضع قدرت قرار گرفته باشند، شروع به ایجاد یک طبقه‌ی ممتاز حاکمه می‌کنند. سیاست را به حیطه‌ی امر شخصی وارد کرده و تعبیر پذیری ِدین یا مذهب را باعث بدعت و البته بی ثباتی و هرج و مرج سیاسی می‌پندارند. مخالفان ِشیوه‌ی خود را از هر صنفی که باشند، «دشمن» نامیده و برای حذف آن گروه و تفکرش تلاش می‌کنند.
* در این نوع حکومت‌ها، ناهماهنگی زیادی میان ِ قوانین منبعث از منابع معرفتی دینی و تحولات اجتماعی وجود دارد. مثال در این زمینه آن قدر فراوان است که نگارنده را بی‌نیاز از آوردنش می‌کند.
* این روش ِحکومت‌داری باعث می‌شود تمایلات تمامیت خواهانه در میان رقبا، یعنی آنانی که نوع دیگری از دیانت و دین ورزی را صحیح می‌دانند، بوجود آید و شکاف میان اقوام و مذاهب تشدید شود. معمولاً هر کنشی را واکنشی‌ست با همان شدت و در جهت معکوس.

۱۳۸۸ آذر ۱۵, یکشنبه

کوتاه و نارسا از یک بحث دراز دامن



* با سیاسی کردن ِدین، دین به مسائل سیاسی آلوده می‌گردد، به مصالح، منافع، تصمیم‌ها، استراتژی‌ها، تاکتیک‌ها، دوستی و دشمنی‌iهای ناپایدار و هرآنچه در سیاست امری‌ست معمول و در سنت دینی شاید ناپسند. دین از احکام سیاست نمی‌تواند بگریزد و در زنجیرش باقی می‌ماند. دستاویزی می‌شود برای حکام.
* این قصه‌ی پرغصه از آن سوی هم ناگوار است. مصلحت اندیشی ِسیاسی در قید و بند جزمیات دینی تبدیل به احکامی دست و پاگیر می‌شود. مشروعیتی که نهادهای دینی و اندیشه‌هایش برای سیاستمردان و سیاست ورزان و عقاید آنان می‌سازد، خطر زا و شر آفرین است. این رویه را پایانی جز تمامیت خواهی و استبداد نیست. آدمیان فرشته نیستند. وسایل و اهداف هم در این بلبشو به راحتی جا عوض کرده، همانند آدمیانی که مدام رنگ عوض می‌کنند.
* با ترکیب ِناهمگون دین و سیاست که در آن دین دستاویزی برای سیاست ورزی شده، از برداشت‌های متفاوت از منابع معرفتی دینی می‌توان به انواع اهداف دست یافت. با ترکیب دین و سیاست، تقوا و پرهیزگاری ِسیاست‌مداران تضمین نمی‌شود، بلکه معمولاً ظاهر سازی و ریاکاری ترویج می‌شود.
* ترکیب سیاست و دین در ذات ِخودش امر ناپسندی نیست. آن گاه که سنت دینی به کمک روایات اخلاق‌مدار و رحیمانه به کمک سیاست‌مداران آید و پشتوانه‌ای برای سیاست ورزی اخلاقی باشد. اما خود نیز آگاهیم که غالباً ( اگر قید جزمی همیشه را با احتیاط به‌کار نبریم) اینگونه نبوده.
* این پست نیز ادامه خواهد داشت...

۱۳۸۸ آذر ۱۳, جمعه

آنچه نباید از سنت بدانیم


* رویکرد سنت گرایان به سنت، سنتی‌ست. ایشان عقل را تا جایی موجه می‌دانند که نظرات ایشان را تایید کند.
* در جوامع سنتی، سنت‌ها به‌جای فرد تصمیم می‌گیرند و چندان اثری از مسئولیت فردی در آن یافت نمی‌شود.
* با تضعیف پیوندهای سنتی، فرد در جامعه دچار سرگشتگی می‌گردد. ترس از جهان آزاد و جامعه‌ی نو، آزادی و امکان انتخاب آزاد، فردیت و گزینش عقلانی، ترس و اضطرابی را در درون فرد شکل داده که او را تجددستیز می‌کند. این احساس عدم امنیت، انگیزه‌ای در فرد ایجاد می کنند که در خیال خود به گذشته‌ی اساسا موهوم طلایی رجوع کند و آن را بجوید. جستجویی که گاه با خشونت همراه است.
* این جستجو معمولا به ناکجاآباد می‌انجامد. نتیجه‌اش در بهترین حالت ممکن برای جستجوگران تشکیل حکومتی تمامیت خواه و سنتی‌ست که مدرنیته را فقط به‌صورت ابزاری برای ترویج و نگهداری سنت و البته گاهی هم خشونت، می‌خواهد. قدرت برای ایشان بهترین درمان همان سرگشتگی‌ست.
* در ایدئولوژی‌های سنتی، «دشمن شناسی» جایگاه مهم و ویژه‌ای دارد. استمرار جنبش و حفظ هویت آن بسته به همین وظیفه‌ست. وحشت از جهان نو و احساس اینکه دنیا برای ما نقشه کشیده تا ما را نابود کند، باعث می‌شود هماره دشمنی را برای خود متصور شویم و گاه دون کیشوت وار با انبوهی از سانچوپانزاها به آسیاب‌های بادی لشکر کشی کنیم. آسیاب‌های بادی‌ای که گاه «مردم» هم نام می‌گیرند.

۱۳۸۸ آذر ۱۱, چهارشنبه

پراکنده از ولایت



* شیخ فضل ا... حاکمیت را از آن خداوند می‌دانست و به ضرس قاطع با حاکمیتی که برآمده از اراده‌ی ملت بود، مخالف بود. « قانونگذاری راجع به ولایت است نه وکالت و ولایت در زمان غیبت با فقها و مجتهدین است نه فلان بقال و بزاز.» او حتی شاه را در کنار علما پناه اسلام می‌دانست. اینچنین استبداد پروری و استبدادخواهی‌ای زیبنده‌ی یک مشروطه خواه و آزادی طلب است؟
* سالها بعد محمدکاظم شریعتمداری اعلام کرد که ولایت تنها محدود به شمار معدودی از موارد و قضایای شخصی‌ست و نمی‌تواند نافی حاکمیت ملت باشد. میبینید که یک واژه در طی سالیان چگونه ملعبه‌ی دست و زبان می‌شود و یک نظریه می‌تواند چند تفسیر داشته باشد. نظریه‌ای که حتی خود معلوم نیست از قوطی کدام عطار و برپایه‌ی کدام استدلال خردپسند برآمده.