۱۳۸۹ مرداد ۸, جمعه

از خشم نظر کردی دل زیر و زبر کردی



فروید در بخشی از کتاب مختصر و البته خواندنی «تمدن و ملالت های آن» از امری به نام فشار متمدن شدن می گوید. فشاری که در فرآیند متمدن شدن بر شخص وارد شده و او را از برخی اعمال باز می دارد. مانند خشمگین شدن، حمله ور شدن به چیزی یا کسی، فریاد کشیدن و دیگر اعمال و رفتارهایی که در جوامع متمدن امروز خلاف عرف و عادت محسوب شده و حتی مستوجب جزا و کیفر است.
این فشار به نوبه ی خود در برخی مکانها و زمانها غیرقابل کنترل شده و البته به صورتی حتی ناهنجارتر وارد عمل می شود. گذشته از اینکه نظریه ی فروید و حتی خود رشته ی روانکاوی چه قدر از نظر متخصصان علمی ، آزمونی، آزمایشی، ابطال پذیر و اثبات شده باشد؛ می توان علل برخی رفتارها را با این نظریه تا حدی دریافت.
این یادداشت را به خاطر این نوشتم که دیروز در همین ساعات دچار بخشی از همین فرآیند فشار تمدن شدم. خشمگین شدم، فریاد زدم و دق و دلی ام بر سر یک هندوانه ی بخت برگشته در انباری ِ خانه درآوردم. توجیه پذیر نیست، فقط آرزو می کنم که دیگر دچار چنین فشاری نشوم، شاید سوپاپ اطمینانی و فشار شکنی این بار نباشد.

۱۳۸۹ تیر ۳۱, پنجشنبه

راه رشد معنوی در اختساد



«در دوران بعد از جنگ متاسفانه مسئولان کشور مدل اقتصادی نولیبرالی را انتخاب می کنند...اگر نمی رفتیم دنبال مدل های نولیبرالی و نمی خواستیم سودمحوری در اقتصاد را جایگزین کنیم. اگر به سمت یک اقتصاد معنوی و یک اقتصاد مبتنی بر راه رشد معنوی حرکت می کردیم، نیازی نبود مصرف اسراف گونه را اینگونه ترویج و توجیه کنیم.»
گفتگو با دکتر شهریار زرشناس / مجله ی موج اندیشه / دور جدید شماره ی اول / شنبه 14 آذر 88 / صفحه 49

استاد زرشناس از اساتید بالقوه و بالفعلی ست که از نویسندگان ثابت روز(فحش) نامه ی فخیمه ی کیهان بوده و به زعم خود و ادعای شاگردانش از منتقدان مدرنیته ست. وی از حلقه ی فردیدی های جوان است و کتابهایش به همراه دیگر فردیدی ها در دو انتشارات مخصوص به آنها چاپ و با قیمت مناسب و حتی ارزان* و کاغذ مرغوب روانه ی بازار می شود. شاهدش اینجاست.
در سایت باشگاه اندیشه که عمدتا هم منسوب به حلقه ی فردیدی هاست، حدود یکصد مقاله در همین موضوعات دارد. نقد مدرنیسم، نقد روشنفکری دینی، نقد پروتستانتیسم، نقد ادبیات مدرن، نقد اقتصاد نولیبرالی و نقد هر چه که هست و به مذاق فردیدی ها خوش نمی آید. در تعجبم این همه هنر چگونه می تواند یکجا جمع شود. شاید اگر کسی با نظرات ژاک دریدا، آلن تورن، هربرت مارکوزه، تئودور آدرونو و میشل فوکو آشنا نباشد؛ نوشته های امثال زرشناس را بسیار جالب، عمیق و موشکافانه بداند؛ اما اگر حتی یکی از کتابهای این نویسندگان که جزء ناقدان دنیای مدرن هستند را مطالعه کرده باشد، متوجه می شود که حرفهای امثال ایشان کپی درهم و برهم و ناشیانه ای از همین هاست به انضمام عقاید آرمانگرایانه ی کیهانی و اقتصاد معنوی** و دولت آخرالزمانی و...
ویژگی مهم حلقه ی فردیدی ها نان به نرخ روز خوری ایشان است. اگر به تاریخ مقالاتش در باشگاه اندیشه دقت کنید متوجه خواهید شد که چگونه در باب مسائل روز می نویسند نمونه اش همین آخری...

پی نوشت:
* دیروز به یک کتابفروشی رفتم سه کتاب را که در لیستم بود دیدم جمعا حدود چهل هزار تومان شد. من هم فقط کتابها را دیدم.
** توجه کنید اقتصاد معنوی. خب این یعنی چی؟
*** تصویر متعلق به ژاک دریدا فیلسوف فرانسوی ست.
---------------------
حدود یک هفته در سفرم. شاید کمتر به اینترنت دسترسی داشته باشم.

۱۳۸۹ تیر ۲۷, یکشنبه

Extreme of Utopia


انسانی که انسان دیگر را به هر دلیل بکشد، به پایان تاریخ نرسیده است. ایدئولوژی ها و اندیشه ها حتی همان لیبرالیسم هم از پایان تاریخ صحبت کرده اند ( فرانسیس فوکویاما ). جایی که دیگر همه چیز به انتهایش می رسد. اما با نگاهی به جهان امروز درمی یابیم آنچه که کم کم به پایانش نزدیک می شویم انسانیت و آنچه که به حد نهایتش نزدیک می شود خوی وحشی گری ست.
اریک هابزبام تاریخ نویس معروف، قرن بیستم را عصر نهایت ها خوانده بود. عصری که با وجود دو جنگ جهانی و جنگ های متعدد منطقه ای، همه ی اصول انسانی را زیرپا گذاشت و به نهایت خونریزی و بی رحمی رسید.
طبق افسانه های باستان، آدمیزادی با قتل شروع شد. هابیل و قابیل تاریخ بشریت را با خونریزی آغاز کردند و اکنون می بینیم در گوشه گوشه ی جهان ادامه ی همان سنت را. اگر پای صحبت اندیشمندان آرمانشهرباور و اسطوره نگر هم بنشینی نهایتا در می یابی که یا از هابیل می گویند یا از قابیل. یعنی آرمانشهرشان، سیطره و چیرگی ِ یکی از دو سمت است. در هیچکدام از این اتوپیاها نشانی از همزیستی اندیشه ها نیست. هم الغالبون.

۱۳۸۹ تیر ۲۴, پنجشنبه

بار دیگر شهری که ...



* آمار تصادفات در این شهر بالاست. اما معمولا مجروحان و کشتگان درون اتومبیل یا سوار بر موتور دچار آسیب نمی شوند بلکه بر اثر جر و بحث بعد از حادثه ...
* آمار طلاق هم در این شهر خیلی بالاست. علتش هم به نظرم فقط و تنها فقط ازدواج است.
* تشخیص دادن جنس دوم از راه دور در این شهر تقریبا ناشدنی ست. تکه های سیاهی که می روند و می آیند. حالا می فهمم علت مخالفت آن فرنگی پلشت ِ بی ناموس ِ بیخدا را با برقع.
* جالب است که مانتو فروشی هایش زیاد است و هماره شلوغ. حتی از پایتخت هم برای خرید می آیند اینجا. چه بساطی ست نفهمیدم.
* یک سال و تقریبا یک ماه است ساکن این شهرم. به جز یک کتابفروشی هیچ جایش را نپسندیدم.
* اینجا تقریبا یک خاورمیانه ی فشرده است. ترکیبی از بغداد، کراچی، کابل ، باکو، بیروت ، سامرا، نجف ، حتی قاهره و آدیس آبابا.

۱۳۸۹ تیر ۲۱, دوشنبه

از جام جهانی



از ابتدای جام جهانی در کمین بودم که یادداشتی فوتبالی بنویسم. تعدادی از خوانندگان قدیمی همیشه از فوتبال نویسی بنده شاکی بوده و بارها بنده را تهدید به...(تهدید به چی؟). البته بماند که با یکی از همین عزیزان در فیس بوک یک بحث فوتبالی هم داشتیم.
حقیر به فوتبال فانتزی و تکنیکی بیشتر علاقه دارم تا فوتبال قدرتی و ماشینی و تاکتیکی. از شروع مسابقات از چهار تیم به ترتیب حمایت(؟) کردم. آرژانتین، ایتالیا، اسپانیا و هلند.
آرژانتین که با انبوهی مهاجم و بدون یک هافبک درست و حسابی به جام آمده بود در همان بازی اول نشان داد که در مقابل تیم هایی با هافبک های قوی کم خواهد آورد. من نمی دانم چرا سکان مربیگری آرژانیتن با وجود این همه مربی خوب مثل بیلسا و پکرمن و بیلاردو به مارادونا سپرده شد. مربی ای که اولین تجربه اش جام جهانی بود. همانند آن بلند بالای اردبیلی که اولین بازی فوتبالش گویا در تیم ملی بوده. به هر روی آلمان با خط هافبک مقتدر، جوان و سریع و حتی تکنیکی اش به معنای واقعی پدر آرژانتین را درآورد.
از ایتالیا هم ننویسم بهتر است. فقط این را بگویم که هجوم ستارگان غیر ایتالیایی به لیگ این کشور به گمانم باعث افت عجیب ایتالیا شده. همان قدر که اینتر در اروپا بدون بازیکنان ایتالیایی یکه تازی کرد، تیم ملی اش در مقابل امثال نیوزلند هم نتوانست برنده شود.
هلند را همه دست کم می گرفتند. اما از آنجایی که بنده همیشه مسابقات این تیم را دنبال می کردم حدس می زدم اگر ارین روبن سلامتی اش را بازیابد هلند یک پای فینال است و همانطور هم شد. وجود دو نابغه به اسامی روبن و اسنایدر و بازیکنانی با تجربه مثل ون بومل و ون پرسی و کویت و ون برونکهورست و نیمکت قوی و تیم مربیگری خوب به هلند کمک کرد که با وجود دفاع متوسط و بازیکنان کمتر صاحب نامش درس بزرگی به تیم های پر ادعا بدهد. امثال انگلستان و فرانسه و ایتالیا و...
اسپانیا را نمی توان دوست نداشت. باید خیلی بیرحم بود که از این تیم متنفر باشی. اسپانیا امسال با تکیه بر بازیکنان بارسلونایی و دو سه ستاره از تیم های دیگر لالیگا همان راهی را رفت که ایتالیا نرفت. فوتبال سریع و تکنیکی با پاس های سریع ،فضا سازی و هجوم بازیکنان کناری، حتی گلزنی مدافعان و دروازه بانی استثنایی، این تیم را مطابق پیش بینی کارشناسان قهرمان کرد. داوید ویا گلزنی تیزهوش و فرصت طلب بود ، ژاوی و اینی یستا نشان دادند ستاره بودن و ستاره شدن راههای دیگری هم دارد ، ژابی آلونسوی خوش استیل در میانه ی میدان درخشید و سرخیو راموس نشان داد تکنیک فقط بین هافبکها و مهاجمان تقسیم نشده.
این جام نقاط درخشان دیگری هم داشت . پاراگوئه و شیلی خوب ظاهر شدند. شماره ی 7 شیلی و شماره ی 15 الجزایر هر بازیکنی را جلویشان دریبل کردند و آمریکا و غنا هم تیم های منسجم و پرقدرتی بودند.
اما به قولی این جام یک برنده ی ویژه داشت. آن هم دیه گو فورلان مهاجم خوش استیل و شوتزن و پرتلاش اروگوته. بهترین بازیکن جام بدشانس ترین آنها هم بود. شاید اگر شوت دقیقه ی پایانی او در مقابل آلمان به تیرک نمی خورد و گل می شد، زیباترین گل و عنوان آقای گلی هم نصیب وی می شد ، شاید هم مدال برنز... اما فوتبال بیرحم تر از این حرفهاست. به شخصه بازی فورلان را بسیار پسندیدم. او می تواند گابریل باتیستوتای دوم آمریکای جنوبی باشد.
-----------------------------
این بار که من چیزی بهشون نگفته بودم. ولی باز هم مسدود شدم. اشکال نداره ما در همین حد می تونیم مقاومت کنیم.

۱۳۸۹ تیر ۱۸, جمعه

تاریخ مختصر همه چیز در این هفته

در راستای اینکه مدت مدیدی به گواهی دوستان نبودیم، که البته نمی دانم منظور از این نبودن در حالی که بودیم و هستیم چه بود؟ و به موازات اینکه به علت قطعی سرویس اینترنت آن هم به دست پرتوان همسایه ی بالایی که جعبه تقسیم ساختمان را به آتش کشید و نیز مسافرتی کاری به خاور خیلی نزدیک، یعنی حوالی کفترهایی که محسن خان چاووشی برایش شعر خوانده، و نیز فشار مضاعف کاری که منجر به استراحت مضاعف شده، اینجانب هفته ی گذشته پدرم درآمد و کلا ویلان و سرگردان بودم.
توفیق اجباری نیز حاصل گشت و مفتخر به بازنشستگی مجازی یک هفته ای بودیم. الان هم دوساعتی ست دارم پست های این مدت شما عزیزان را می...(نمی خوانم بلکه مرور می کنم).
به قول استاد قائد، ای کاش نویسندگان هم بازنشسته شوند تا به زورگویی و البته زورنویسی نیفتند. این را گفتم چون مشاهده کردم هنوز آتش برخی مباحث داغ است. داغ تر بماناد و دهان کفرگویانی چون حقیر پر آتش باد. تا باد چنین باد.