۱۳۸۹ تیر ۱۸, جمعه

تاریخ مختصر همه چیز در این هفته

در راستای اینکه مدت مدیدی به گواهی دوستان نبودیم، که البته نمی دانم منظور از این نبودن در حالی که بودیم و هستیم چه بود؟ و به موازات اینکه به علت قطعی سرویس اینترنت آن هم به دست پرتوان همسایه ی بالایی که جعبه تقسیم ساختمان را به آتش کشید و نیز مسافرتی کاری به خاور خیلی نزدیک، یعنی حوالی کفترهایی که محسن خان چاووشی برایش شعر خوانده، و نیز فشار مضاعف کاری که منجر به استراحت مضاعف شده، اینجانب هفته ی گذشته پدرم درآمد و کلا ویلان و سرگردان بودم.
توفیق اجباری نیز حاصل گشت و مفتخر به بازنشستگی مجازی یک هفته ای بودیم. الان هم دوساعتی ست دارم پست های این مدت شما عزیزان را می...(نمی خوانم بلکه مرور می کنم).
به قول استاد قائد، ای کاش نویسندگان هم بازنشسته شوند تا به زورگویی و البته زورنویسی نیفتند. این را گفتم چون مشاهده کردم هنوز آتش برخی مباحث داغ است. داغ تر بماناد و دهان کفرگویانی چون حقیر پر آتش باد. تا باد چنین باد.

۲۵ نظر:

دمادم گفت...

هم مختصر بود و هم درباره ی همه چیز.
قسمت بازنشستگی و زورگویی نویسنده ها ،به نظرم به کمی حواشی نیاز دارد.

آی سودا گفت...

فکر می کنم دلیل اصلی همان قطعی اینترنت بوده است.
خوبه که شما ثابت کردید به اینترنت معتاد نیستید.
من یکی که مطمئن شدم به این دنیای مجازی کاملا اعتیاد پیدا کردم. به طوری که حتی اگر خط مخابرات هم به هم بریزه باید کافی نتی جایی پیدا کنم تا ...

برزین گفت...

سلام
تابستان برای مجازی نویسان و مجازی گویان ! بازنشستگی اجباری هم دارد البته به صورت موقت .
بنده هم بعد از یک سیر و سفر ده روزه تازه دارم به دوستان سر می زنم

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم.
بازنشته شو، وگرنه رئیس فرزانه ی جدید فرهنگستان هنر، یعنی استاد علی معلم دامغانی، عزلت می کند. البته برادر بزرگوار حضرت حجت الاسلام همسفر می فرماید و اصرار هم می کند که

قبول استعفای منتظری از سوی خبرگان = عزل منتظری از سوی خبرگان

و هرچه الاحقر گفتم که «استعفا» و «عزل» قانوناً و لغتاً دو مفهوم است، ایشان همچنان به کتابهای لغت عربی و ... استناد کرد (و در پرانتز بگویم ایشان فرمود «بدون منت» به بنده مطالب دینی و ... می آموزد).

به هر حال انتخاب کند بین استعفا و عزل. بعضی عزیزان جعبه تقسیم جعبه مقسیم حالیشون نیست.

عاتکه گفت...

یک هفته کار سنگین به یه هفته استراحت بعدش میارزه.منم خیلی دوست دارم به هردلیلی دو هفته کلا کامپیوترم بترکه.

آی سودا گفت...

محمدرضا جان
آدرس وبلاگ آی سودا عوض شده.

مجید گفت...

سلام ممدرضا
تو تمام نوشته ات, فقط غر زدی. توجه کردی که.
اون موقع که نوشتم یادم نبود اما بعد یادم افتاد که تو خود وبلاگ فمینیست اسم و آدرستون بودش. بالاخره یکی رو که پیداش کنی بقیه هم پیدا میشن.
داستان لقبت اما موضوع چی بود که داشتس برام تعریف میکردی؟ خوب بالاخره هر کسی از یه چیزی ممکنه خوشش بیاد که اسمش رو انتخاب کنه.
در مورد تشکر, باشه موقع مناسبش ...
اخرش هم یادآوری میکنم که معمولا ما خودمون رو باید تو آیینه, آب صاف یا حداقل عکس ببینیم. قبول داری؟

فرزانه گفت...

سلام
هر رفتنی را باز گشتنیست چه سر کار چه وبلاگستان و چه ...
گویا زور نویسی هم عالمی دارد و مریدانی

ققنوي خيس گفت...

چقدر "و"

هادی طباطبایی گفت...

مستدام باشی و پایدار عزیز.این عالم مجازی اما برای ما حقیقتی شیرین شده است.ما را از این حقیقت محروم مساز.

نجات بهرامی گفت...

درود بر محمد رضا .آقا با عرض پوزش از آدرس جدیدی که به اشتباه دادم ، وبلاگ لیبرال دموکرات در این آدرس است .
http://nejatbahrami.blogspot.com/

درخت ابدی گفت...

سلام.
من هفته ی قبل سه روز اینترنت نداشتم و با خیال راحت نشستم سر کارهای خودم، ولی کلا خدا نصیب نکنه. انگار آدم یه چیزی کم داره، جدا از بقیه ی کمبودهاش.
خسته نباشی:)

ندا گفت...

سلام
گویا این داغ بودن ها و داغ شدن ها ، هوا را هم داغ کرده ولی نه به داغی بازار D:

ناميرا گفت...

تا باشه از اين سفرها و استراحت ها...

Seyyed Abbaas گفت...

سلام علیکم.


یکی از عزیزان در ذیل
http://seyyedmohammadi.blogfa.com/post-721.aspx
به من گفته است:
«مطالب اخير شما كمترين ارزش علمي ندارد وتهي از پشتوانه استدلال است وصرفاً تلاشي است مذلّانه برا ي تخريب شخصيت ووجهه كسي كه قطعاً از اولياء خدا بوده است ومويد به تاييدات الهي»

و عزیزی دیگر هم تاییدات قرآنی و تاریخی آورده که «اشداء علی الکفار» یعنی به فرد کافر نامه بده و نامه ات با بسم الله الرحمان الرحیم شروع شود و فاقد سلام باشد و برای آن فرد کافر و ملتش آرزوی خوشبختی و سعادت کنی و آن فرد کافر دو ساعت مؤدب بنشیند و نامه ی شما را بشنود [تا این جا خبری از «شدت» نبود] و، وقتی آن فرد جواب نامه ی شما را داد، شما از اتاق برو بیرون و جواب نامه را نشنو. این یعنی «اشداء علی الکفار».

از قاسم فام و محمدرضا و آیسودا و مقداد و فرزانه پارسایی دعوت می کنم در ذیل همان
http://seyyedmohammadi.blogfa.com/post-721.aspx
نظر و فهمشان را دباره ی این موضوعات اعلام بفرمایند.

نوستالژیک گفت...

دقیقا".زور زدن واسه نوشتن می تواند منجر به پارگی مویرگهای مغز شود!:))باید ولش کرد تا انرژی دوباره به سطح آستانه برگردد.

دست خیال گفت...

نویسندگی و بازنشستگی؟؟ هر وقت ذهن از اندیشیدن بازماند قلم هم از نوشتن می ماند البته اگر نگویی که هر چند ذهن بعضی ها که از همان ابتدا با اندیشیدن غریبه است. :))

Hel. گفت...

ولی خیلی غم انگیزه که یه نویسنده بازنشسته بشه.
کار درستشو صادق هدایت کرد! ;)

ميله بدون پرچم گفت...

سلام
بعضي نبودن ها نبودن نيست بودنه
و بعضي بودن ها بودن نيست نبودنه
شما كه بودي هميشه

م.ایلنان گفت...

آقاجان، قربونت، ما همین‌طور نزده می رقصیم ... وای به روزی که بازنشست شویم که دیگه خدا رو بنده نیستیم.
البته توجه دارید که ما ماجرا را از آن سر دیدیم و باقی بقا.

الحادنامه گفت...

حضور شما در دنیای مجازی آنقدر پررنگ و عالی است که قطع بودنتان از عالم مجازی را میگذارند پای کلا نبودتان ;)

حامد رمضانی گفت...

سلام
با"کتب ضاله" به روزم

مهرگان گفت...

سلام
وای که چقدر این نبودن ها مفرح است. مخصوصا اگر در مسافرت و مطالعه غرق شده باشی. این جور وقتها وقتی پیدایت میشود ناخودآگاه دست از زورنویسی هم برمیداری. اما بازنشستگی نویسنده ممکن نیست مگر به مرگش چه زورنویسی کند و زورکی و آبکی بنویسد چه پخته و پر مغز بنویسد.

مهرگان گفت...

سلام
وای که چقدر این نبودن ها مفرح است. مخصوصا اگر در مسافرت و مطالعه غرق شده باشی. این جور وقتها وقتی پیدایت میشود ناخودآگاه دست از زورنویسی هم برمیداری. اما بازنشستگی نویسنده ممکن نیست مگر به مرگش چه زورنویسی کند و زورکی و آبکی بنویسد چه پخته و پر مغز بنویسد.

ارغوان گفت...

دو تا هنوز تو یه جمله ی کوتاه یه کم زیاد نیست؟
با مزه بود پستت. در مورد جام جهانی هم نظری ندارم.