۱۳۸۹ مرداد ۸, جمعه

از خشم نظر کردی دل زیر و زبر کردی



فروید در بخشی از کتاب مختصر و البته خواندنی «تمدن و ملالت های آن» از امری به نام فشار متمدن شدن می گوید. فشاری که در فرآیند متمدن شدن بر شخص وارد شده و او را از برخی اعمال باز می دارد. مانند خشمگین شدن، حمله ور شدن به چیزی یا کسی، فریاد کشیدن و دیگر اعمال و رفتارهایی که در جوامع متمدن امروز خلاف عرف و عادت محسوب شده و حتی مستوجب جزا و کیفر است.
این فشار به نوبه ی خود در برخی مکانها و زمانها غیرقابل کنترل شده و البته به صورتی حتی ناهنجارتر وارد عمل می شود. گذشته از اینکه نظریه ی فروید و حتی خود رشته ی روانکاوی چه قدر از نظر متخصصان علمی ، آزمونی، آزمایشی، ابطال پذیر و اثبات شده باشد؛ می توان علل برخی رفتارها را با این نظریه تا حدی دریافت.
این یادداشت را به خاطر این نوشتم که دیروز در همین ساعات دچار بخشی از همین فرآیند فشار تمدن شدم. خشمگین شدم، فریاد زدم و دق و دلی ام بر سر یک هندوانه ی بخت برگشته در انباری ِ خانه درآوردم. توجیه پذیر نیست، فقط آرزو می کنم که دیگر دچار چنین فشاری نشوم، شاید سوپاپ اطمینانی و فشار شکنی این بار نباشد.

۲۳ نظر:

نجیبه محبی گفت...

حالا خوب هندوانه بوده :-))

راستی من اولین باره اولین کامنت را گذاشتم

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم.
اگر هندوانه ی مظلوم، نابود شده باشد، این پدیده تکرارپذیر نیست ابطال پذیر هم نیست اثبات پذیر هم نیست.
اتفاقاً من حدود یک هفته قبل از یک کتابفروشی ی متفرقه کتابی گرفتم به نام

پرخاشجویی و ویرانسازی

اثر اریک فروم.

و درباره ی خشم وبلاگی و اخلاق وبلاگی، دیروز، بعد از خواندن دفاع صادق زیبا کلام از خود در برابر بیانات سیدجواد طباطبائی، با خود گفتم:
آیا می توانم ادعا کنم:
من سیدعباس سیدمحمدی هستم و س. ج. ط. نیستم؟

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

یک چیزی دارم می خوانم در مایه های نظریاتی که از روزنامه ی کیهان ممکن است بیرون بیاید. که «ملت ـ دولت» مفهومی تحمیلی به جهان اسلام است و جهان اسلام جهانی بزرگ و سرزمینی بزرگ بود و با حیله ها و نقشه های استکبار جهانی، تجزیه شد. چون من حرفهای سیاسی را دوست دارم بتوانم غیر مقلدانه و غیر شعاری برخورد کنم و واکنش نشان بدهم، و با مقداری درک سیاسی که داشتم، سریع این به ذهنم رسید:

البته ظاهراً صحت دارد که جهان اسلام به کشورها و اجزاء کوچک تقسیم و تجزیه شد، اما ظاهراً جهان اسلام قبل از این که کلاً یک یا دو یا سه یا چهار یا تعداد کمی امپراتوری باشد، در اصل سرزمینهای متعددی بوده است. عراق زورکی جزء امپراتوری ی عثمانی بوده. بعد جدا شد. درست است که جدا شدنش به حیله ی استعمار و استکبار بوده، اما جزء ِ امپراتوری ی عثمانی بودنش هم زورکی بوده.

حامد گفت...

یکی دو سال پیش این کتاب رو خریدم و تا وسطاش رو تو مترو خوندم ولی کتابی نیست که تو مترو بشه چیزی ازش سر در آورد .
تو لیست انتظار کتابهاست .
شاید بخونمش

نفیسه گفت...

بیچاره هندوانه که چه کشید از دست دادهای تو.
حالا چی شده بود که این قدر عصبانی شده بودی؟
بد خواه مدخواه داری بگوها

نازگل گفت...

لابد قسمت سخت ماجرا هم جمع کردن تکه های هندوانه و تمیزکاریش بوده !
بعضی آدمها دیر به این نقطه میرسن ... احتمالا شما هم خیلی دیر عصبانی میشی که اینقدر دق و دلی خالی کردنت بهت اثر کرده :-)

فرزانه گفت...

سلام
چند روز پیش خبر افتتاح فروشگاهی در ژاپن را خواندم که فقط برای خالی کردن همین خشم بود یعنی طرف می رفت تو مغازه و با پول کمی می توانست هر چی می خواهد را بزند بشکند و داد و بیداد کند .
تا اینجا که خشم شما برای ما معرفی یک کتاب را همراه داشته و بد نبوده اما مراقب خودتون باشید.

نوستالژیک گفت...

دقیقا" چیکارش کردی هندونه رو؟ مثلا" با چاقو بهش حمله کردی یا از بلندی پرتش کردی پایین؟میخوام روانشناسی جزئی تری کنم!

ميله بدون پرچم گفت...

سلام
البته ما با فشارهاي ديگري هم مواجه هستيم از جمله فشار ناشي از متمدن نشدن ديگران كه آن هم بعضاٌ هندوانه مي طلبد!

عاتکه گفت...

این کتاب رو از کجا خریدین؟؟؟چه انتشاراتی من همه جا را زیر و رو کردم و همه جا فقط موسی و یکتا پرستی بود

M. R گفت...

مدیریت وبلاگ!

به نفیسه بانو: احتمالا بدانی دلیل عصبانیتم چه بوده! برای شما دوستان مسلما موضوع فان (ی) خواهد بود!

به نازگل : من چرا هندوانه را جمع کنم!؟ از در زدم بیرون. جمع کردنش پای کسانی که...!

به نوستالژیک : بلندش کردم و کوبیدمش زمین!

به عاتکه: اگر روی نام کتاب کلیک کنید متوجه تمامی رموزی که بدان دست نیافتید خواهید شد!

درخت ابدی گفت...

سلام، رسیدن به خیر.
آقا قبول کن روانکاوی بعضی وقتا جواب می ده.
همین که دستت به چاقو نرسیده جای شکرش باقیه:)

برزین گفت...

باید به خویشتن داری شما احسنت گفت . در این دوره و زمانه در چنین مواقعی با توصیفی که شما داشتید حداقل واکنش باید یک فقره قتل عمد باشه !

ناميرا گفت...

كلا اين فرويد بعضي وقتها بدجوري دست آدمُ رو مي كنه!

ندا گفت...

سلام
شانس آوردید کمپین دفاع از حقوق میوه ها، نداریم ،به ضرس قاطع اگر داشتیم حکومت چونان حقوق بشر از آن دفاع می کرد!

دمادم گفت...

خب البته رفتارهای خشم آمیز این روزها بیشتر شده و اغلب هم بر سر اشیای شکستنی یا چیزی مثل هندوانه تخلیه می‌شود. تحمل بیش از حد فشار روانی- اجتماعی چنین غلیان هایی را هم از خود بروز می‌دهد. خود فروید هم حتما این را می دانسته اما از فرط بدیهی بودن اشاره‌ای نکرده. این احساس به دنیای متمدن و غیر متمدن بستگی ندارد به اسیر شدن بین این دو وادی بیشتر مربوط است.این که در قرن 21 باشی و شاهد رفتارهای قرن هشتمی.

رهام گفت...

سلام و درود

مطلب قابل تاملی بود
اما هندوانه یک مقدار نامناسب است برای این کار!

با ادامه مطالبم از سلسله بحث های جامعه شناسی سیاسی به روزم
با تشکر

شاهین گفت...

با سلام.
یک بار تصویرتان را دیده ام به نظر آدم متمدن ومعقولی می آیید که البته 100درصد هستید، اما این هم از خوی و صفات بشریست دیگر کاریش نمیشود کرد، جایه شکرش باقیست که دشمنی، آخوندی، بسیجی ای چیزی دم دستتان نبود.

دست خیال گفت...

سلام
هرچه که می گذره به برخی حرفهای فرید عجیب اعتقاد پیدا می کنم.
***
راستی سپاس از کامنت پر محبتت.

لیلا گفت...

هی رند دموکرات ما از شما خوشمان آمد!!!

محسن صالحی گفت...

باز جای شکرش باقی است که خشمتان رو بر روی هندوانه ی بیچاره خالی کردید و فقط حقوق هندوانه ها را نقض کردید نه حقوق بشر را!

سهیل گفت...

درود
از وبلاگتون خوشم اومد، اگه مایل باشید تبادل لینک کنیم

ارغوان گفت...

باورم نمي شه تو عصباني بشي!!!