۱۳۸۹ دی ۹, پنجشنبه

دوستی سر نیامد؛ دوست نیامد

اگر می دونستید «دوستی» چه معنای وسیع و عمیقی داره؟ «دوستی» فصل مشترک تمام سنتها و فرهنگ هاست. دوست دارم تعریف تون در خلاصه ترین حالت از «دوستی» بدونم. تعریفی که شاید راهی باشه برای دور زدن این دنیای ِ سخت ِ خشن ِ پوچ.

۱۳۸۹ دی ۴, شنبه

فرندشیپ و باقی قضایا


نیهیلیسم یا همان پوچگرایی مساله ی مهم این روزگار است. هیولا وار به اندیشه هجوم می برد و انسان ِ بی پناه قرن ِبیست و یک را به یکباره میان ِمرگ تمامی معناها و رنگ باختگی ِتعاریف و اندیشه ها و به قول ژیژک «بیابان امر واقعی» تنهای تنها وامی گذارد.
نیهیلیسم برای میان مایگان (نه از لحاظ ارزشگذاری بر فهم آدمیان، بل از منظر سطح اپتیمال و میانگین فهم و درک و اندیشگون بودن آدمیان این کره ی خاکی) دامی خطرناک است. آنان که هماره در ذهن خود به دنبال تکیه گاهی می گردند تا در تندبادهای فکری زمانه بی تنپوش و بی عصا نمانند، خطر نیهیلیسم بسیار تهدیدشان می کند.
نمی دانم شاید هم زیاده روی باشد؛ اما به چشم دیده ام آنانی را که با لحظه ای تفکر، رسیدن به یک مساله یا یک تجربه، به ناگاه به درون مغاک ِخوفناک ِبی یقینی، پوچگرایی و سرگردانی افتاده اند و به ستیز با هر چه معنا و مفهوم و ایده پرداخته اند.
مدتهاست به اندیشیدن برای رسیدن به رهی به رهایی می اندیشم. مفر و گریزگاهی که بتواند در کمترین حالت موفقیت ممکن، خودم را از این موقعیت (که البته برای بنده فاجعه بار نیست) عبور دهم.
آن مفری که اکنون در نظر و به صورت بسیار ابتدایی بدان رسیده ام «دوستی» ست. در این میان از اندیشه های چند نفری از دوستان و همچنین استاد مصطفی ملکیان بسیار بهره جسته ام. اگر بتوانیم (همه) برای «دوستی» معنایی بیابیم و به انسانها بیاموزیم، شاید از مغاک ژرفناک و هول انگیز پوچگرایی بیرون آییم. آن زمان دنیا رنگ دیگر خواهد داشت.
--------
در نوشتن کمی خسته و کم حوصله شده ام. این کم کاری را شاید فعلا ادامه بدهم. اما می خوانمتان.

۱۳۸۹ آذر ۲۹, دوشنبه

خشک مغزیّ ِ تو با ما شهره ی آفاق بود


استاد مصطفی ملکیان در این لینک درباره ی ابراز عقیده ی بی دلیل سخنی به میان آورده.
بارها هنگام مواجهه با بحث های وبلاگی یا حضوری و... متوجه می شوم برخی افراد سعی می کنند عجز و ناتوانی خود را در مرتب کردن و صورتبندی و ارائه ی دلایل و براهین، با پریشان نویسی یا پریشان گویی و آوردن مطالب و موضوعات بی ربط به بحث ، پنهان کنند. اینگونه نیست که بگوییم همه حق دارند و حقیقت میان همه پخش شده و چرندیات پست مدرنها را تکرار کنیم.
حقیقت در پس گفتگوها پنهان شده و احتمالا هم هویدا خواهد شد. البته از نظر نگارنده حقیقت کلی شاید دست نایافتنی باشد؛ اما اصطلاح «خرده حقیقتها» را هم می توان به کار برد. یعنی رسیدن به نوعی حقیقت کوچک.

این بحث مختصر و نابسنده را با معرفی یک کتاب بسیار جذاب در همین حیطه به پایان می رسانم:
چرندیات پست مدرن - سوء استفاده ی روشنفکران پست مدرن از علم / آلن سوکال - ژان بریکمون / ترجمه ی عرفان ثابتی / نشر ققنوس / چاپ اول 1384 / 3500 تومان

۱۳۸۹ آذر ۲۶, جمعه

چه می خواهیم؟



آیا رسیدن به اهداف و ارزش هایی که انسانها در طول تاریخ برای رسیدن به آن مبارزه کرده اند، می کنند و خواهند کرد مهم تر است یا روش های حکومتی ای که شاید رسیدن به آنها را تضمین کند؟ آیا دموکراسی راهی مطمئن برای رسیدن به آن است؟
دموکراسی حتی هنگام رسیدن به وضعیت مطلوب، ضمانتی برای حفظ آن ارزش ها را به ما می دهد؟

آزادی بیان، دین، اجتماعات و رفع هر گونه تبعیض نژادی و عقیدتی و... حفاظت از استقلال فرد در برابر انواع اجبار، دفاع از حقوق شخصی زندگی و مالکیت، تساوی در برابر قانون و محاکم و در یک کلام پیگیری شادکامی و رفاه آحاد جامعه را شاید دموکراسی برایمان به ارمغان بیاورد؛ اما اگر همین دموکراسی حکم دهد به قدرت رسیدن گروهی نژاد پرست، فاشیست و جنگ طلب و تمامیت خواه یا به طور خلاصه دشمن آزادی، چه باید کرد؟
آیا دموکراسی هماره مقدم بر این اصول و ارزش ها و اهداف است؟

نظر شخصی بنده نیاز به بازگویی ندارد. اما توصیه می کنم به خواندن این کتاب:

آینده ی آزادی - اولویت لیبرالیسم بر دموکراسی / فرید زکریا / ترجمه ی امیرحسین نوروزی / انتشارات طرح نو / چاپ دوم 1385 / 4000 تومان

۱۳۸۹ آذر ۲۰, شنبه

جان ِ من جان ِ او



در روآندا چیزی نزدیک به نیم میلیون نفر و حتی بیشتر در مدت زمانی کوتاه سلاخی شدند. اعتراضی از برخی انسان دوستان ندیدیم و نشنیدیم. در اویغور چین که بخش مسلمان نشینی هم هست طی یک دوره ی کوتاه حدود هشتصد نفر به قتل رسیدند، دودی از کسی برنخاست. دولت روسیه در چچن دست به کشتار مسلمانان زد، دریغ از یک اعتراض.
این چگونه انسان دوستی ای ست؟ آیا انسان دوستی و حقوق بشر حد و مرز دارد؟ رنگ و نژاد دارد؟ یعنی جان یک روآندایی که توسط تبر تکه تکه شده به اندازه ی زخم دست یک غزه ای ارزش ندارد؟ آیا این درست است که از بام تا شام بگوییم نوار غزه اما مردممان نفهمند که اویغور و سین کیانگ و تیمور شرقی کجا هستند و چه اتفاقی برایشان دارد می افتد؟ بر عامه ی مردم تکلیفی نیست اما جماعت قلم به دست چه؟ انصافا شما هم بهره ای ازآن زد و بندها می برید؟آیا انسان یعنی مسلمان شیعه ای که دولتش با ما مواضع نزدیکی دارد؟ یا مسلمان سنی ای که همسایه اش را باید از بین ببریم؟

۱۳۸۹ آذر ۱۴, یکشنبه

اینجا زمین است



دوست گرامی جناب ابریشمی نویسنده ی وبلاگ «آوخ » در مقاله ی پیشین کامنتی نوشته اند که بنده آن را اینجا منتشر می کنم. منظور نظر من هم در پست قبلی تقریبا همین بود. این کامنت را می توانید برای ادامه ی پست قبل به عنوان شروعی دوباره مد نظر قرار دهید.
«باید به نکته‌ای در این بین اشاره کرد و آن معنای و مفهوم سکولاریسم است. این که برخی دوستان مدعی اند یک حکومت دموکراتیک پیشاپیش معلوم نیست که سکولار است یا دینی یا .... نتیجه‌ی کژ-فهمی مفهوم سکولاریسم است. سکولاریسم نه دین-ستیزی است و نه نوع ویژه‌ای از حکومت مثلا در مقابل حکومت دینی.
سکولاریسم، دستورالعملی است مبنی بر آنکه "باید از امر مقدس برید".
یک فرد سکولار، جهت انجام هر فعلی، فقط به آن فعل می‌اندیشد، به زبانی فلسفی، این موضوع در-خود است که مطرح است و نه موضوع-نسبت امر مقدس.
برای امر حکومت نیز، حکومت در-خود یا اندیشیدن به حکومت از زاویه حکومت(و نه امر مقدس و دینی) به معنای سکولار-اندیشی در باب حکومت است. پس صرف سکولار بودن، نه به معنای دموکراتیک بودن است و نه به معنای دینی یا غیر دینی بودن.
در حکومت سکولار، به امور حکومت از زاویه‌ی زمینی و زمانی می‌نگرند و مسائل حکومت را با عقل بشری حل می‌کنند.
نکته اصلی در اینجاست که اگر حکومتی دینی باشد، به امر حکومت از زاویه دین و امر مقدس می‌نگرد، دین نیز هماره به مخالفین خود موضع سفت و سخت دارد. پس ناگزیر "روا-دار" نمی‌تواند بود.
دوستان، سکولاریسم بدیل حکومت دینی نیست، گام و پیش‌فرضی است برای ورود به بازی سیاست زمینی، پس بی معناست اگر بگوییم "یک حکومت دموکرات، معلوم نیست که سکولار است یا دینی".»