۱۳۸۹ آذر ۲۰, شنبه

جان ِ من جان ِ او



در روآندا چیزی نزدیک به نیم میلیون نفر و حتی بیشتر در مدت زمانی کوتاه سلاخی شدند. اعتراضی از برخی انسان دوستان ندیدیم و نشنیدیم. در اویغور چین که بخش مسلمان نشینی هم هست طی یک دوره ی کوتاه حدود هشتصد نفر به قتل رسیدند، دودی از کسی برنخاست. دولت روسیه در چچن دست به کشتار مسلمانان زد، دریغ از یک اعتراض.
این چگونه انسان دوستی ای ست؟ آیا انسان دوستی و حقوق بشر حد و مرز دارد؟ رنگ و نژاد دارد؟ یعنی جان یک روآندایی که توسط تبر تکه تکه شده به اندازه ی زخم دست یک غزه ای ارزش ندارد؟ آیا این درست است که از بام تا شام بگوییم نوار غزه اما مردممان نفهمند که اویغور و سین کیانگ و تیمور شرقی کجا هستند و چه اتفاقی برایشان دارد می افتد؟ بر عامه ی مردم تکلیفی نیست اما جماعت قلم به دست چه؟ انصافا شما هم بهره ای ازآن زد و بندها می برید؟آیا انسان یعنی مسلمان شیعه ای که دولتش با ما مواضع نزدیکی دارد؟ یا مسلمان سنی ای که همسایه اش را باید از بین ببریم؟

۳۹ نظر:

علیرضا گفت...

آقا این عکس کنار بلاگ ت لود شد.
http://2.bp.blogspot.com/_wJlQULT9hHY/S5I8aKO1-WI/AAAAAAAAAOQ/ITT1v6Gnuww/S220/Untitled-1.jpg
---
در مورد پست هم که هم فکر و هم کلامیم که اصلا همین باعث می شود من کامنت نگذارم برای پست هایت.ـ

آی سودا گفت...

ایران هم انسان دوستی را در سیاست خارجیش خلاصه می کنه. اگر قرار بر اسلام بود چچن هم بی گناه کشته می شوند. اما تفاوت در این است که قاتل با منافع ما در ارتباط است

علایی گفت...

سلام

با تمام آنچه که در پست جدیدت نوشتی ، از ابتدا تا انتها ،موافقم

اگر بخواهم من هم در اینجا چیزی در راستای نوشته ات بگویم بنظرم خراب کردن انسجام بحثی است که به زیبایی بیان کردی.

ممنونم

درخت ابدی گفت...

سوالای خوبیه. "اومانیسم" و انسان دوستی؟ ببین همین دو کلمه به کجا می رسه!

ميله بدون پرچم گفت...

سلام
چرا سياه نمايي مي كنيد!!! مگر نديديد ديروز بسيج دانشجويي بيانيه داد و در راستاي حقوق بشر و... ضرب و شتم دانشجويان انگليسي را محكوم كرد!!
در مورد قلمرو چين و روسيه اگه بخواد صدامون در بياد كه خشتكمون ميره سر ميله بدون پرچم و ديگه باقيش رو نمي گم...اين در مورد غير دوستان
اما در مورد دوستان والله چي بگم...

farzad گفت...

سلام. اول از همه حق با شماست. چه در مورد دولت فخیمه چه در مورد دوستان قلم به دست. البته چچن موضوع بحث بسیاری شد حتی تعدادی از علما هم موضع گرفتند.اما در هر صورت می پذیرم که حساسیت اخلاقی مان ته کشیده انگار کلن.

آرام گفت...

رصد چنين وقايعي دوست عزيز زماني اتفاق مي افتد كه دولت ها تصميم به بزرگ نماييش مي كنند اصلا ما توده ياد گرفته ايم هر كجا كه قدرت ها حوادث را برايمان هايلايت مي كنند تنها همانجا را ميبينيم ايران هم كه انسان دوستيش واضح است در حال حاضر براي ضدحال زدن به غرب فعلا تمام اخبار بر دانشجويان انگليسي متمركز شده
ما دنبال انسان دوستي نيستيم دنباله رو رسانه ها هستيم هرجا باشند ما هم قلم برميداريم يا در له يا در عليه

آرام گفت...

راستي دوست عزيزم من در فيس بوك هستم اگر تمايل داشتيد آدرس فيس بوكتون رو بديد درخواست اد بزنم

فرزانه گفت...

سلام
سياست بي پدر و مادر ...

سیدمحمدی - آقا مصطفی ستاریان گفت...

سلام علیکم.
من پرسیدم، و محمدرضا پرسید، که

«طبق مطالعات و دانسته های شما تعریفتان از دموکراسی چیست؟»


اما شما دموکراسی و ویژگیهای اساسی ی حکومت دموکراتیک را هنوز که هنوز است تعریف نکردی.

خیلی که شفاف شدی، این مطلب را فرمودید:
«من پیرو اصلاح طلبان و خواهان مردمسالاری دینی هستم.»


خب اگر دموکراسی به هر دلیل تحقق ناپذیر است، آیا به طریق اولا دموکراسی ی دینی تحقق ناپذیرتر نیست؟
اگر دموکراسی، به قول شما، فریب است، به طریق اولا دموکراسی ی دینی فریبتر نخواهد بود؟
اگر دموکراسی تعداد ویژگی ی اصلی داشته باشد، آیا دموکراسی ی دینی ناقض تعدادی از ویژگیهای اصلی ی دموکراسی است؟
شما این همه مطلب فرمودی و ما را از مطالعات و آگاهیهای تاریخی ی خود سیراب فرمودی، و یک در میان متلک بار ماها کردی، اما،

ویژگیهای اصلی ی حکومت دموکراتیک را که سؤال من و محمدرضا و فرزانه از شما بود و هست، نگفتی که نگفتی که نگفتی.

دموکراسی ی دینی که «بدیل دموکراسی» نیست. دموکراسی ی دینی «یکی از دموکراسیها» است، که به شرطی محقق می شود، که ابتدائاً دموکراسی را ما قبول کرده باشیم.
از دموکراسی ی دینی هم که بگذریم، «اصلاح طلبی» که نوع و مدل حکومت نیست، که شما می فرمائی

«من پیرو اصلاح طلبان و خواهان مردمسالاری دینی هستم.»

اصلاح طلبان، اگر میرحسین موسوی را اصلاح طلب بدانیم، حتا قانون اساسی ی بالفعل را قابل تغییر می دانند، به خواست مردم، اما آقای خمینی رحمت الله علیه، حتا قانون اساسی ی هنوز نوشته نشده را، می گفت ملت حق ندارند بگویند به عنوان یک اصل از اصول قانون اساسی ی هنوز نوشته نشده، بگویند ما

جمهوری ی دموکراتیک

می خواهیم.

دموکراسی را باید مردم تعیین کنند، نه که رهبر انقلاب به مردم اجازه بدهد چه حدی از دموکراسی نصیبشان بشود.

به نظر من، شما نه اصلاح طلب هستی، و نه دموکرات دینی. کسی که دموکرات نباشد، دموکرات دینی نمی تواند باشد.

شما سؤال مکرر من مبنی بر این که «دموکراسی از دید شما چه ویژگیهای اصلی دارد» و همین سؤال محمدرضا از شما و همین سؤال فرزانه از شما را، با فرافکنی و متلک و ارجاع به تاریخ خوانی جواب می دهی.
خب چرا؟

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم.
حکومتهای مدعی ی دموکراسی و حکومتهای مدعی ی اسلام، با هم مسابقه گذاشته اند در نگاهها و واکنشهای تبعیض آمیز به حوادث جهان بشر. ایران شده است دیده بان آمریکا و انگلیس و غرب. آمریکا شده است دیده بان ایران. اسرائیل شده است دیده بان موشکهای ایران. اگر برزیل بگوید کشور مستقل فلسطین را به رسمیت می شناسد، اسرائیل می گوید این حرف دولت برزیل باعث تأسف است.
من به اسرائیل می گویم تو خودت اصل وجودت باعث تأسف است ای انگل، که اگر حامیانت نباشند، دود می شوی و می روی هوا.
اگر حکومت مستقل فلسطین ایجاد شود، که ظاهراً خیلی از کشورهای طرفدار فلسطین این پیشنهاد را مطرح نمی کنند و میل دارند مسئله ی فلسطین 50 سال و 100 سال و 200 سال کش و قوس داشته باشد و بهانه ی شعارها و این چیزها باشد، مسئله تا حد زیادی فروکش می کند.
ایران کلی از سرزمینش را روسیه گرفت و افغانستان یک تیکه قلفتی کنده شد از ایران، اما حرفی از سابق نمی زند، و حتا الان دریای خزر شقه شقه شده و ایران ترجیح می دهد حقوق ایران در دریای خزر رسانه ای نشود و مردم بروند سراغ نام خلیج فارس، اما از گذشته یاد نمی کند، ولی شده مدافع فلسطین، که باید میلی متر به میلی متر فلسطین برگردد به صاحبانش.

مشتی اسمال گفت...

سلام
"طرف دست پیش میگیره که پس نیافته"
اصحاب لیبرال دموکراسی را چه شده است که در جنایت مهد تمدن! و غایت دموکراسی! بریتانیای کبیر!سکوت محض اختیار کرده و به جهت انحراف اذهان عمومی از افتضاح اخیر کعبه ی امالشان "انگلیس متمدن!" به نبش قبر تاریخ پرداخته و کشتار مسلمانان چین و......را همچون پیراهن عثمان علم کرده اند.
"این چگونه انسان دوستی ای ست؟ آیا انسان دوستی و حقوق بشر حد و مرز دارد؟ رنگ و نژاد دارد؟ یعنی جان یک انسان که توسط باتوم دچار خون ریزی مغزی شده به صرف اینکه توسط دولت فخیمه! انگلیس اتفاق افتاده است به اندازه ی زخم سر کروبی ارزش ندارد؟ آیا این درست است که از بام تا شام بگوییم هلوکاست ، دفاع از حقوق زندانیان(بعضا قاتلان )و...اما خودمان را به نفهمی بزنیم که در انگلیس چه میگذرد؟ بر عامه ی مردم تکلیفی نیست اما جماعت قلم به دست چه؟" هرچند نیک که بنگریم از اصحاب مدعی دموکراسی و روشنفکری بیش از این انتظاری نیست.
البته پرواضح است که حضرات برای هر افتضاح و خرابکاری توجیهی در چنته داشته و با عباراتی چون وحشیانگی مفید یا دفاع خشن اخلاق را قربانی منافع انسانیشان میکنند!
به هر جهت به قول دوست ارجمندم دانشطلب
"آزادی بیان و حقوق شهروندی مال دوران آرامش و خوشی است، اینها شعارهای کتابی و بادکنکی هستند و بنده هم الان حوصله پنبه زدن تفصیلی با مقدماتش را ندارم، اما قافیه که تنگ شود همه این باید و نبایدها به «حکومت قانون» می رسد. شکستن قانون هم تاوان دارد، تاوانش هم عقلا باید متناسب با تَرکی باشد که به قانون انداخته اند، گر چه به طور طبیعی جواب انگشت رنجه کردن را با مشت می دهند اما کار قانون این است که تناسب را رعایت کند. لندن یا تهران فرقی نمی کند رد شدن از خط قرمز جواب مشخص دارد، هر چند پلیس ایران افتخار کند که از گلوله استفاده نکرده اما پلیس لندن در وضعیت مشابه با افتخار از گلوله استفاده خواهد کرد، و این را همین رفتارهایش با یک جمعیت اندک و بچه سال معترض نشان می دهد."
ضمنا اضافه کنم این حربه ها قدیمی شده است که برای فرافکنی از افتضاحی ، اتفاق قدیمی دیگری را که در زمان خودش به قدر کافی مورد توجه قرار گرفته است دستاویز قرار دهیم.

آرام گفت...

با سیدعباس سیدمحمدی موافقم

سیدعباس سیدمحمدی-مشتی اسمال گفت...

سلام علیکم.

خطاب شما قاعدتاً بنده نیستم. ظاهراً واضح است خطاب شما، محمدرضا است. من هم دموکرات لیبرال نیستم. من دموکرات هستم، و متدین هستم.


زخم سر کروبی و کشته شدن ندا آقا سلطان و کشته شدن فروهرها و کشته شدن افراد در انگلیس و فرانسه، و هر جا، باید عادلانه و بدون تبعیض پیگیری شود.


دموکراسی، که ظاهراً ادعای شما این است که در غرب «ادعا»یش هست، و در جمهوری ی اسلامی ی ایران، اصلش یا نزدیک به اصلش است، چیست؟
چه ویژگیهای اصلی دارد دموکراسی؟
آیا در انگلیس، دولت می تواند یکشبه ده یا بیست روزنامه را توقیف کند؟
آیا در انگلیس، مقام مشابه ِ مقام معظم رهبری، می تواند شخصاً و رأساً یک دادگاه خاص و ویژه تأسیس کند و وظایف و حیطه ی اختیارات آن دادگاه را، شخصاً تعیین کند؟
آیا اگر در قانون اساسی ی انگلیس قانونی به صورت

«مجلس شورای اسلامی حق تحقیق و تفحص در تمام امور کشور را دارد»

وجود داشته باشد، نهادی انتصابی در انگلیس وجود دارد که خود را چنان مقتدر بداند جلوی چشم ملت و حقوقدانها و عقلا، تفسیر کند که «تمام امور کشور» به معنای «تمام امور کشور» نیست، و به معنای «بعضی از امور کشور» است؟ انگلیس افتخار ِ داشتن چنین نهاد انتصابی با چنین اقتداری را، دارد؟

آیا در انگلیس، مقامی مشابه ِ مقام معظم رهبری هست، که رأساً مجمعی صددرصد انتصابی تأسیس کند و آن مجمع صددرصد انتصابی را، مافوق مجلس قانونگذار کشور، قرار دهد؟

آیا در انگلیس، نهادی مشابه شورای عالی ی انقلاب فرهنگی هست، که در قانون اساسی «نیست»، ولی 30 سال است فعال است و بعضاً حتا مسلط بر مجلس قانونگذاری است؟

آیا در انگلیس، کهریزک بود، که شخص اول مملکت شخصاً دستور بسته شدنش را بدهد؟

آیا در انگلیس، بی بی سی، خـــــــــــــــــودش صحنه های اعتراض شدید دانشجویان و صحنه ی درگیری ی پلیس با دانشجویان و هم صحنه ی آشوبهای دانشجویان و هم صحنه ی کتک خوردن دانشجویان از طرف پلیس (هر دو) را نشان نداد؟ آیا انگلیس پدیده ی اجتماعی ی اعتراضی ی خود را، ربط داد به ایران و عربستان و عراق و سوریه؟ آیا انگلیس پدیده های اجتماعی ی اعتراضی ی خود را «فتنه» نامید، و مخالفان خود را «بی بصیرت» نامید؟

آیا تا در انگلیس و فرانسه، تقی به توقی خورد و اعتراضی شد، مثل ایران ِ چند روز بعد از 22 خرداد 1388 شد، که دولت تمام یا اکثر خبرنگاران خارجی را از کشور اخراج کند؟

چه دلیلی هست، که نوشته ی محمدرضا «فرافکنی» است، و نزاهتسازیهای شما (و دوست ارجمند شما، دانشطلب) برای حکومت ایران و لجنپراکنیهای شما به غرب، «فرافکنی» نیست؟ شما که دفاعت از تظاهرات در انگلیس را دفاع از حقوق انسانها می دانی، آیا دفاع جهانی از جنبش جهانی ی سبز را هم دفاع از حقوق انسانها می دانی، یا نه، این را فتنه ی سبز و تجمع بی بصیرتان می دانی؟

M. R گفت...

اگر کامنت اخیر آقای سید محمدی در فیس بوک نوشته می شد هزار بار لایک می خورد!

مشتی اسمال گفت...

سلام
ابتدا با عرض معذرت لازم است نظر شما را به منطق مغلطه امیز" خودت هم همینطور" که زیربنای کل کامنت شما را در برگرفته است جلب کنم.بر فرض صحت تمام سخنان شما و بر فرض اینکه تمام اتهامات شما اولا مشکل باشد و در ثانی وارد باشد باید بپرسم این چه ربطی به انتقاد من و ایرادی که وارد بر نظام مطلوب محمد رضا گرفته ام داشت.واقعا کی قرار است دست از منطق عوامانه و سفسطه امیز خودت هم همینطور بردارید؟؟و به جای تامل پیرامون انتقاد پاره ای از سخنان تکراری و محل مناقشه را تکرار کنید؟
حضرت عالی مطالبی در باب ولایت فقیه میفرمایید که اولا در بحث ما قیاس مع الفارق است و صرفا برای فرافکنی و انحراف از موضوع به کار رفته است.و در ثانی چه بسا در بسیاری از موارد مورد تایید و مطلوب ما باشد.و دارای پشتوانه ی اعتقادی.اینکه با لحنی طلبکارانه بنویسید
"آیا در انگلیس، مقام مشابه ِ مقام معظم رهبری، می تواند شخصاً و رأساً یک دادگاه خاص و ویژه تأسیس کند و وظایف و حیطه ی اختیارات آن دادگاه را، شخصاً تعیین کند؟"
نه تنها به نظر حقیر ایرادی بر ان وارد نیست چه بسا مطلوب نیز باشد.ما از ابتداهم مدعی دموکراسی به گونه ای که غرب مدعی ان است نشدیم و جالب این است برخی اشکالاتی که شما وارد کرده اید نقطه ی قوت نظام اسلامی می باشد.
اما باید پرسید مدعیان دموکراسی در غرب چرا صحنه های درگیری ها را بگونه ای دیگر نشان دادند که منجر به اعتراض دانشجویان شد و چرا نخست وزیر انگلیس به چند جوان کم سن و سال که با بلوکه ی سیمانی بر سر کسی نکوبیدن و رییس پلیسی را از پلی پرت نکردن و زن چادری را عریان ننمودن و به دنبال حمله به ارکان نظام نبودن میگوید خشونت طلب و انها را تهدید میکند.و صدای هیچ کسی در نمیاید و یا بعضی از دموکرات های وطنی به جای محکوم کرن با اتخاذ رویکردی انحرافی موضوع را عوض میکنند یا مانند حضرت عالی منکر برخی ار زوایای قضیه شده و ان را تطهیر میکنند.
در پایان نوشته اید
"چه دلیلی هست، که نوشته ی محمدرضا «فرافکنی» است، و نزاهتسازیهای شما (و دوست ارجمند شما، دانشطلب) برای حکومت ایران و لجنپراکنیهای شما به غرب، «فرافکنی» نیست؟ شما که دفاعت از تظاهرات در انگلیس را دفاع از حقوق انسانها می دانی، آیا دفاع جهانی از جنبش جهانی ی سبز را هم دفاع از حقوق انسانها می دانی، یا نه، این را فتنه ی سبز و تجمع بی بصیرتان می دانی؟"
با نوشتن چنین جمله ای مشخص است متوجه کامنت بنده نشده اید و بدون تامل کافی و با عجله صرفا خواسته اید نظری گذاشته باشید که پیکان اتهام به سمت مورد علاقه ی شما منحرف شود.که البته با عنایت به شناخت قبلی بنده از شما این کار بعید نبود.
ضمنا مگر همان اهالی فیس بوک برای چنین نظر هایی لایک بزنند.

سیدعباس سیدمحمدی-مشتی اسمال گفت...

سلام علیکم.


من گمان می کنم، موضوع، از دید شما، نگاه و واکنش غیر تبعیض آمیز و غیر تبعیض آلود، به مسائل انسانی در سراسر جهان در همه ی کشورها است.
اگر اشتباه می کنم، و موضوع از دید شما این نیست، بفرما.

از دید من، موضوع، انتقاد ما به نگاه و واکنش غیر تبعیض آمیز و غیر تبعیض آلود، به مسائل انسانی در سراسر جهان در همه ی کشورها است، چه ایران چه انگلیس، چه عراق چه آمریکا، چه کوبا چه سوئد.

وقتی من از شما می پرسم


«آیا اگر در قانون اساسی ی انگلیس قانونی به صورت

«مجلس شورای اسلامی حق تحقیق و تفحص در تمام امور کشور را دارد»

وجود داشته باشد، نهادی انتصابی در انگلیس وجود دارد که خود را چنان مقتدر بداند جلوی چشم ملت و حقوقدانها و عقلا، تفسیر کند که «تمام امور کشور» به معنای «تمام امور کشور» نیست، و به معنای «بعضی از امور کشور» است؟ انگلیس افتخار ِ داشتن چنین نهاد انتصابی با چنین اقتداری را، دارد؟»




آیا سؤالم، فرافکنی است؟


اگر شما گمان کنی چون رئیس مملکت ایران، ولی فقیه است، پس اقدامات مقامهای مشابه ایشان در کشورهای دیگر را نمی توان با ایشان مقایسه کرد، و احیاناً به نتایجی رسید، خب آیا خودت راه را باز نمی کنی که رئیس جمهور آمریکا و ملکه ی انگلیس و پادشاه عربستان و پادشاه اردن و ... (که بعضیهاشان خود را «امیرالمؤمنین» هم نامیده اند) هم از بررسی ی دقیق و بی تعارف گفتارشان و اعمالشان، معاف شوند؟

من توجه شما را به افقی بالاتر از انتقادهایت جلب کردم. شما داری انتقاد می کنی به اوضاع انگلیس. بسیار خوب. انتقاد کن. همه حق دارند انتقاد کنند. همه حق دارند شک کنند به مدعیات مختلف کشورهای مدعی ی دموکراسی و مدعی ی اسلام. اما من خواستم با عرایضم، خودم و شما را ببرم به سطحی بالاتر. ماها در حد زخم سر یک نفر و باتوم خوردن به یک نفر باقی نمانیم، و تیغ انتقادهامان را اساسی تر و مبنائی تر، بکشیم به روی مدعیان؛ حالا مدعی هر کس بود، بود، و ادعا، هرچه بود، بود.



تکرار می کنم:
دموکراسی، که ظاهراً ادعای شما این است که در غرب «ادعا»یش هست، و در جمهوری ی اسلامی ی ایران، اصلش یا نزدیک به اصلش است، چیست؟
چه ویژگیهای اصلی دارد دموکراسی؟




این گفته ات که

«ما از ابتداهم مدعی دموکراسی به گونه ای که غرب مدعی ان است نشدیم»

را مقایسه کنید با سخن آقای خمینی رحمت الله علیه، حدود سه ماه قبل از 22 بهمن 1357:

«با قيام انقلابى ملت، شاه خواهد رفت و حكومت دموكراسى و جمهورى اسلامى برقرار مى‏شود»

و نیز، «ما» در کلام شما، مبنی بر این که «ما از ابتداهم مدعی دموکراسی به گونه ای که غرب مدعی ان است نشدیم»، اشاره به کیست؟ آیا الان، در ایران، که ظاهراً از دید شما حکومتش قابل قیاس با حکومتهای دیگر در دنیا نیست، مردم قانوناً حق دارند درباره ی خواستن یا نخواستن اصلیترین ارکان حکومت نظر بدهند؟



گفته ای:
«با نوشتن چنین جمله ای مشخص است متوجه کامنت بنده نشده اید و بدون تامل کافی و با عجله صرفا خواسته اید نظری گذاشته باشید که پیکان اتهام به سمت مورد علاقه ی شما منحرف شود.که البته با عنایت به شناخت قبلی بنده از شما این کار بعید نبود.»


ای مشتی اسمال گرامی!
شما که با دیدن نام چچن و روآندا، به یاد انگلیس و فرانسه، و به یاد دوست ارجمندت دانشطلب افتادی، با تأمل کافی و بی عجله نظر نوشتی، و من که سؤالات اساسی با شما در میان گذاشتم، باعجله و بی تأمل و «برای این که نظری داده باشم» کامنت گذاشتم؟




ای مشتی اسمال گرامی.
آنها که
«بلوکه ی سیمانی بر سر کسی کوبیدند و رییس پلیسی را از پلی پرت کردند و زن چادری را عریان نمودند و به دنبال حمله به ارکان نظام بودند»

آیا بر فرض صحت این سخنان شما، این افراد به کهریزک برده نشدند، و مورد .... و ... و ... قرار نگرفتند، و آخرالامر به فرمان شخص اول مملکت، کهریزک بسته نشد؟

سیدعباس سیدمحمدی-مشتی اسمال گفت...

ای مشتی اسمال.
اصلاً فرض کنیم من فرافکن هستم. خب. قبول؟ آیا شهامت داری به این سؤالات جواب بدهی؟:


1) آیا اگر در قانون اساسی ی انگلیس قانونی به صورت

«مجلس شورای اسلامی حق تحقیق و تفحص در تمام امور کشور را دارد»

وجود داشته باشد، نهادی انتصابی در انگلیس وجود دارد که خود را چنان مقتدر بداند جلوی چشم ملت و حقوقدانها و عقلا، تفسیر کند که «تمام امور کشور» به معنای «تمام امور کشور» نیست، و به معنای «بعضی از امور کشور» است؟ انگلیس افتخار ِ داشتن چنین نهاد انتصابی با چنین اقتداری را، دارد؟

2) آیا در انگلیس، مقامی مشابه ِ مقام معظم رهبری هست، که رأساً مجمعی صددرصد انتصابی تأسیس کند و آن مجمع صددرصد انتصابی را، مافوق مجلس قانونگذار کشور، قرار دهد؟

3) آیا در انگلیس، نهادی مشابه شورای عالی ی انقلاب فرهنگی هست، که در قانون اساسی «نیست»، ولی 30 سال است فعال است و بعضاً حتا مسلط بر مجلس قانونگذاری است؟

4) آیا در انگلیس، کهریزک بود، که شخص اول مملکت شخصاً دستور بسته شدنش را بدهد؟

5) آیا در انگلیس، بی بی سی، خـــــــــــــــــودش صحنه های اعتراض شدید دانشجویان و صحنه ی درگیری ی پلیس با دانشجویان و هم صحنه ی آشوبهای دانشجویان و هم صحنه ی کتک خوردن دانشجویان از طرف پلیس (هر دو) را نشان نداد؟ آیا انگلیس پدیده ی اجتماعی ی اعتراضی ی خود را، ربط داد به ایران و عربستان و عراق و سوریه؟ آیا انگلیس پدیده های اجتماعی ی اعتراضی ی خود را «فتنه» نامید، و مخالفان خود را «بی بصیرت» نامید؟

6) آیا تا در انگلیس و فرانسه، تقی به توقی خورد و اعتراضی شد، مثل ایران ِ چند روز بعد از 22 خرداد 1388 شد، که دولت تمام یا اکثر خبرنگاران خارجی را از کشور اخراج کند؟


7) آیا در انگلیس، مقام مشابه ِ مقام معظم رهبری، می تواند شخصاً و رأساً یک دادگاه خاص و ویژه تأسیس کند و وظایف و حیطه ی اختیارات آن دادگاه را، شخصاً تعیین کند؟

آرام گفت...

خطاب به سیدعباس سید محمدی
جناب هر حکومتی وقتی پای بود و نبودش وسط بیاد همین برنامه جمهوری اسلامی رو به راه میندازه مسلما قیل و قال بر سر رئیس جمهور نبود اینو من و شما دیگه میدونیم که مسئله بود و نبود این حکومت بود همانطور که زمان کندی که در آمریکا جنگ ویتام شروع شد و تا زمان جانسون ادامه یافت چند کشتار علیه جنبش های دانشجویی مخالف جنگ در آمریکا رخ داد که یکی از شعارهای تبلیغاتی نیکسون برای ریاست جمهوری خاتمه جنگ بود
اما جناب مشتی اسمال به نظر شما در قرن 21 ساختار کنونی حکومت ایران چگونه است؟ اگر فرصت دارید توضیح بدید که ما در شرایط حاضر چه نوع حکومت داریم؟ آیا دموکرات هستیم ولایت مطلقه در یک حکومت دموکرات چگونه تعریف می شود یعنی دموکراتیه نوین که حکومت به شیوه بومی اش(این دوره بومی سازی باب شده) در ایران وجود دارد؟

ستاریان گفت...

سلام

بله حمایت از آنکه کشته می شود هم بنا به صلاحدید سیاسی و معطوف به بازی های سیاسی است.همه جا حتا در کشور ما انسانها کشته می شوند . اما کشته شده ها یکی محق می شود و آن دیگری بدون حق!

ملتها در همه جا مسحور رسانه هستند
یک امریکایی اگر کشته شود ، موضوع مهم است و رسانه های جهانی در بوق می کنند. اما هزاران نفر در افریقا و در جاهای دیگر کشته شوند ، کی اهمیت می دهد؟ در زمان شاه زندانیان سیاسی و شکنجه ها و اعدامها و سرکوبها ، در غرب هیچ مطرح نمی شد و ایران داشت به سوی تمدن بزرگ پیش می رفت! چون حافظ منافع غرب بود. اما امروز اعتراضات و واقعیات پیش آمده را مدام آگراندیسمان و بزرگ نمایی می کنند. سودی به حال که ما ندارد ، حتا باعث انسداد سیاسی بیشتر می شود.

بهانه امنیت ملی در همه جا بلای جان ملتهاست

دکترین مونرو همه ی قاره ی امریکا را منطقه نفوذ و حیاط خلوت امریکا کرده و شوروی بعد از اعطای استقلال به دولتهای این منطقه ،حق تسلط و سیطره بر آسیای مرکزی و قفقاز را همچون دکترین مونرو حق خود دانست و می داند و در چین همواره سیاست چین مادر پیگیری می شود و چین خود را محق می داند ، که تکه های جداشده از خود را به هر قیمت مجددا به سرزمین مادری چین بازگرداند. والبته این وسط مردم در همه جای دنیا کشته می شوند. بی آنکه آب از آب تکان بخورد و هواخواهی داشته باشند.

اما در جواب شما :
سلام
عرض من در مخالفت با دموکراسی نیست بلکه حرف من این است که نظام سلطه حاکم بر جهان از استقرار حکومتهای مردمسالاری که منافع این قدرتها را به خطر بیندازد ،ممانعت به عمل می آورد
بحث من بر سر معرفی بدیل دموکراسی نیست که من پیرو اصلاح طلبان و خواهان مردمسالاری دینی هستم. راه حل مفابله با موانع دموکراسی را (هم که عمده اش را نظام سلطه معرفی می کنم )آشنایی با تاریخ و نحوه ی عمل انها می دانم. چیزی که متاسفانه در میان دوستان ایجاد نوعی آلرژی و کهیر می کند. به گمان من دشمنان ملی ما، هم در تهی کردن مان از پیشینه تاریخیمان و هم در بی ارزش قلمداد کردن گذشته موفق عمل کرده اند تا ما پی گیری تاریخی نکنیم و نفهمیم که از کجا مکررا ضربه می خوریم

در شکل فعلی حکومتهای دموکراتیک، من آن را بیشتر نوعی آریستوکراسی می بینم تا دموکراسی

مشتی اسمال گفت...

سلام
متاسفانه حضرت عالی با نوشتن این کامنت تنها باعث تقویت مواضع من نسبت به خودتان در کامنت گذشته شده اید.
بنده ابدا چنین موضعی را که شما به من نسبت داده اید در کامنتم نداشته ام
"من گمان می کنم، موضوع، از دید شما، نگاه و واکنش غیر تبعیض آمیز و غیر تبعیض آلود، به مسائل انسانی در سراسر جهان در همه ی کشورها است."
بنده کجا در کامنتم چنین حرفی را زده ام موضع من نقد حکومت لیبرال دموکراسی بود مبنی بر اینکه چرا خلاف ادعایش عمل کرده است و اینکه چرا بعضی از دموکرات های وطنی به ان اشاره نکرده اند و من جمله نویسنده این وبلاگ اگر بنا به دفاع ار حقوق بشر دارد چرا موضوعی را طرح میکند که در گذشته زیاد به ان پرداخته شده و اشاره ای به اتفاقات اخیر نمیکند؟ایا چنین عملی غیر از منحرف نمودن اذهان است؟.این که من چنین موضعی دارم یا نه به بحثی که مطرح کرده ام ربطی ندارد از این جهت تمام صحبت شما فرافکنی و مغلطه است.حضرت عالی برای تطهیر انگلستان به نقد ایران نشسته اید.بعد اقای محمد رضا هم به شما لایک زده است!
اگر هم در کامنت قبلی به برخی از ادعاها پاسخ دادم دلیل ان نمیشود که در حال حاضر به بحث سر موضوعاتی بپردازم که حضرت عالی برای منحرف کردن موضوع مطرح کرده اید.
مجددا تاکید میکنم که نهایت منطق شما در بحث مغلطه ی خودت هم همینطور است این در همه ی جای نظرات شما پیداست.به عنوان مثال نوشته ام
"با نوشتن چنین جمله ای مشخص است متوجه کامنت بنده نشده اید و بدون تامل کافی و با عجله صرفا خواسته اید نظری گذاشته باشید که پیکان اتهام به سمت مورد علاقه ی شما منحرف شود.که البته با عنایت به شناخت قبلی بنده از شما این کار بعید نبود"
حضرت عالی به جای انکه با استدلال منطقی بطلان صحبت من را مشخص کنید نوشته اید
"شما که با دیدن نام چچن و روآندا، به یاد انگلیس و فرانسه، و به یاد دوست ارجمندت دانشطلب افتادی، با تأمل کافی و بی عجله نظر نوشتی، و من که سؤالات اساسی با شما در میان گذاشتم، باعجله و بی تأمل و «برای این که نظری داده باشم» کامنت گذاشتم؟"
جل الخالق از این منطق و نحوه ی استدلال!
میبیند چقدر ساده و قابل پیش بینی رفتار میکنید.تمام استدلال های شما مغلطه ی خودت هم همینطور است.
یا نمونه دیگر اینکه من در پاسخ به سوال شما در مورد نحوه برخورد انگلستان با دانشجویان نوشته ام
"چرا نخست وزیر انگلیس به چند جوان کم سن و سال که با بلوکه ی سیمانی بر سر کسی نکوبیدن و رییس پلیسی را از پلی پرت نکردن و زن چادری را عریان ننمودن و به دنبال حمله به ارکان نظام نبودن میگوید خشونت طلب و انها را تهدید میکند.و صدای هیچ کسی در نمیاید"
اما شما اولا باز بدون تامل و در ثانی به جای حق طلبی با روحیه جدلی نوشته اید
"آیا بر فرض صحت این سخنان شما، این افراد به کهریزک برده نشدند، و مورد .... و ... و ... قرار نگرفتند، و آخرالامر به فرمان شخص اول مملکت، کهریزک بسته نشد؟"
خب این رفتار ایا چیزی جز فرا فرافکنی مغلطه ی خودت هم همینطور و پاسخ بدون تامل است؟
اما در مورد کامنت دوم شما با تایید این عبارت
"اصلاً فرض کنیم من فرافکن هست"
و اضافه نمودن این نکته که چرا فرض کنیم با توجه به نظراتتان قطعا فرافکن هستید عرض میکنم اگر حضرت عالی ارتباط نظریه نسبیت با زخم سر کروبی را نشان دادید بنده هم به سوالات بی ربط هم با موضوع پست هم با مدعای خودم پاسخ میدهم.ضمن انکه این سوالات به تبیین دقیق جایگاه نظری ولایت فقیه بستگی دارد که بنده دو بار پیرامونش با شما وارد بحث شدم و حضرت عالی هر دو بار بحث را نیمه کاره باقی گذاشتید و اصلا به روی خودتان هم نیاوردید که این نیمه کاره گذاشتن بحث با توجه به شناخت من از سید عباس سید محمدی بسیار تعجب برانگیز و قابل تامل است!

جواد خراسانی گفت...

سلام،
بحث شما وجوه متفاوتی دارد، که با توجه به خاستگاه هر کدام می توان به نتایجی رسید.
یکم: انگیزه نوشتن نقد شما چیست؟
آیا تمرکز تبلیغی حاکمیت بر روی این موضوع و استفاده از هر موقعیتی برای مطرح کردن آن انگیزه نوشتن شماست؟
کاروان بین المللی که راه افتاده و این روزها در ایران است و بوق و کرنای آن توسط حکومت، انگیزه نوشته شماست؟
چهار قطعنامه ای که روز گذشته تقریبا" با اجماع(با استثناء کردن رای آمریکا و چند کشور دیگر) در مجمع عمومی سازمان ملل علیه جنایات اسرائیل تصویب شد، انگیزه نوشتن شماست؟

دوم: مخاطب نقد کیست؟
حاکمیت، مردم، روشنفکران، گروه های خاص، علما، ngoها، همه یا ... ؟

سوم: موضوع نقد فقط به قربانیان می پردازد؟ جایگاه بقیه جوانب و عوامل این حوادث کجاست؟
آمران کشتارها، حکومت هایی که این کشتارها را برنامه ریزی کرده اند، استفاده برندگان بین المللی این جنایات آیا مغفول نمانده اند؟
علت ها و عواملی که باعث این حوادث شده اند، چه بوده است؟

چهارم: موضع هر یک از افراد، حاکمیت ها، گروه ها و... در قبال این حوادث چه می تواند باشد؟
برخورد عمومی و فقط موضع گیری در قبال کشتارها؟
دسته بندی حوادث و متناسب با وضعیت و سود و زیان حاکمیت در قبال آن موضع گرفتن( کاری که حاکمیت ما می کند و مثلا" با تکرار فراوان، بحث فلسطین را به ابتذال و واکنش منفی می کشاند و مثلا" در اقبال دولت چین در حوادث سینگ کیانگ و کشتار قوم ایغور مسلمان توسط قوم مهاجر هان، سکوت مطلق می کند)

فکر می کنم جواب این سئوالات فضای بحث را روشن کند.

هادی طباطبایی گفت...

از سر تا به پای این سرزمین را سیاست در برگرفته .انسان مداریمان هم تحت نگرشهای سیاسی است.....

نیکادل گفت...

هزار تا لایک و صلوات و تکبیر و فشفه و ... تقدیم به آقای سید محمدی:)
خیلی با حال بود.
اما آقای جورج ارول علیه السلام می فرمایند : همه باهم برابرند اما بعضی ها برابرترند. این است حکایت جانها محمد رضا جان!!!

نجیبه محبی گفت...

اگر ته آن قبیل کارها چیزی جز سیاست کثیف وطنی بود حقوق بشر را در مورد مردم خودشان اعمال می کردند !

علیرضا گفت...

جناب سید محمدی یک لایک برای کامنت هایتان از من طلب کارید.ـ

نفیسه گفت...

دیروز کاروان یا کارناوالشان وارد شهر تهران هم شده بود، واقعاً دیدن این کاروان حامیان که اکثرش سنی بودند اون هم در ماه محرم واقعآ عجیب و جالب بود. ماشاله همیشه حامی هستیم البته اونجا که به نعمون باشه

آرام گفت...

دوست گرامي من با اسم نتوانستم شما را پيدا كنم در فيس بوك از طريق ايميل راحت مي شود دوستان را يافت من ميخواستم ايميل بگذارم اما در پيام هاي شما آيكون پيام به صورت پنهان وجود نداشت يا اگر هست راهنمايي كنيد من ايميلم را برايتان بگذارم

فرزانه گفت...

كثيف تر از سياست آن است كه سياست را به الهيات سنجاق مي كنند .

محسن گفت...

اسلام و انسانیت بازیچه دست آقایان است برای رسیدن به منافعشون... یادم می آد در یکی از شماره های آخر اعتماد ملی قبل از توقیف یک نفری در این باره مقاله نوشته بود.

آی سودا گفت...

با سلام به همه دوستان به خصوص آن آنتی ملحد و ناشناس
اول بگویم که من به اندازه کافی درگیر هستم که یکبار که نظر بگذارم نخواهم برگردم و نظرات را دنبال کنم.
در پست قبل نظریه من جزو اولین نظرات بود. اما همین امروز از طریق دوستی متوجه شدم که این پست کشدار شده تا جایی که شخصی با نام ناشناس وارد بحث شده و در ادامه آنتی ملحد از این نام نوشته نشده استفاده کرده و من (آی سودا) را مورد توهین قرار داده.
و محمد رضا صاحب وبلاگ هم در این مورد سکوت کرده. البته موضع محمدرضا در این مورد تازگی نداره.
گوشه ای از این کامنت را اینجا می گذارم.
انتی ملحد گفت...
اره واقعا خیلی خوب شد شماها هستین وگرنه ما لال از دنیا میرفتیم

جوجه روشنفکرها وقتی تو بحث نظری کم میارن ذات واقعیشون را نشون میدن ففط حیف جرات ندارن با نام واقعیشون بنویسن

اگر میفهمیدی باید مینوشتی واقعا چرا ما در حد اون حیوان هم نیستیم که اطاعت کنیم؟
با توام ای ... سودا

و در ادامه... با تصور آی سودا حرفهایی زده که ...
حقیقتا چی می تونم بگم؟ این قدر بی شرمی؟ این قدر رذالت؟ من این مدت بقدری درگیر بودم که نمی رسیدم به وبلاگها سر بزنم. اون موقع تو هرچی از دهنت در اومد به من از همه جا بی خبر نسبت دادی؟ آخر بی شرفی هم حدی داره. نامردی هم یک اندازه ای داره.
من یک لحظه سر می زنم می بینم محمدرضا به روز شده یک چیز می گذارم می رم. اما من از محمد رضا هم گله دارم. محمدرضا میدونسته این کامنت من نیست. اما سکوت کرده. شاید ترجیح میداده یکی بی خبر از همه جا این وسط قربانی بشه. شاید هم حال می کنه من فحش خور وبلاگش بشم. نمی دونم. ولی اگر نمی خواستی من بیام وبلاگت روش های بهتری هم بود. احتیاج نبود از من این جوری استفاده کنید. من به اندازه کافی داغون هستم. شما که دیگه داغون ترش نکن

زمانیان گفت...

سلام
گرچه از شنیدن رنج های انسان ها - چه فرق می کند که این انسان کجا باشد، چه دینی داشته باشد و...- متالم و رنجور می شویم. درونمان شعله می کشد و غم بر دلمان می نشیند ، اما راستش را بخواهید سعی می کنم از این دست خبرهای هولناک برحذر باشم. زیرا کاری از دست من بر نمی آید. تلاش می کنم در همین حوالی زندگی ام به رنجهایی بیندیشم و به کسانی بنگرم که شاید از دستم بر آید تا کاری کنم.
از این رو شعار نه غزه و نه هیچ جای دیگر را می پسندم. بلکه به فکر همین جا هستم.
معتقدم نگاه به دور دست ها عموما برای فرار از مسئولیت هایی است که هم اکنون و در این جا برعهده داریم. حقیقتا کسانی را می شناسم و با آنها بحث ها کرده ام که برای غزه و گرسنگان افریقا و .... گریه می کنند اما حاضر نیستند به همسایه ی خود کمک کنند. ما داریم خودمان را فریب می دهیم. ما داریم نعل وارونه می زنیم. وجدان ناراحت از خست مان را با شعارهای بی ربط به ما آسوده می کنیم.

مرمر گفت...

نه دیگه فقط باید گیر بدن به جوامع غربی!
وقاحتشون رو میبینی. اعتراض به دولت انگلیس برای سرکوب دانشجویان!!!!
و از اون جالبتر امروز کیهان نوشته: دولتی که نمیتواند جلوی اتش سوزی جنگلها رو بگیرد در روز حساب میتواند از مردمش دفاع کند(یه چیز یتو این مایه ها) گیرش به اسراییل و اتش سوزی های هیفااست
یکی نیست بگه لعنتی تمام گیلان و مازندران و گلستان نابود شد و ..........

برزین گفت...

سلام
در حهان سوم همه چیز در سیاست خلاصه می شود حتی حقوق بشر حتی واژه های متعالی همچون انسانیت و ......

ققنوس خیس گفت...

واقعن ادعای انسان دوستی از سوی دولتها حرف مفت نیست ؟
ویکی لیکس !
به قول دوستی ، همه شان چون به خلوت می روند ...

ناشناس گفت...

ايميل داريد

خران دو عالم گفت...

آقا ما لایک هامونو تو گودر می زنیم به سر و روی وبلاگتون ها!

دمادم دیگر گفت...

زمانی حمایت از فلسطین یک شعار انقلابی بود در سال های اول انقلاب . آن زمان ها که تمام جنبش های آزادیخواهانه ی بشری از هم حمایت می کردند. بعد تبدیل شد به عادت و حالا تبدیل شده به نیازی برای پیشبرد اهداف خاص در منطقه. درست مثل وسیله ای که در طول زمان کارکردهای متفاوتی می یابد،آن قدر که کارکرد اولیه اش فراموش می شود.

محمد جواد شکری گفت...

حرف حق که جواب ندارد !
آقا ما برگشتیم.
مخلصیم