
استاد مصطفی ملکیان در این لینک درباره ی ابراز عقیده ی بی دلیل سخنی به میان آورده.
بارها هنگام مواجهه با بحث های وبلاگی یا حضوری و... متوجه می شوم برخی افراد سعی می کنند عجز و ناتوانی خود را در مرتب کردن و صورتبندی و ارائه ی دلایل و براهین، با پریشان نویسی یا پریشان گویی و آوردن مطالب و موضوعات بی ربط به بحث ، پنهان کنند. اینگونه نیست که بگوییم همه حق دارند و حقیقت میان همه پخش شده و چرندیات پست مدرنها را تکرار کنیم.
حقیقت در پس گفتگوها پنهان شده و احتمالا هم هویدا خواهد شد. البته از نظر نگارنده حقیقت کلی شاید دست نایافتنی باشد؛ اما اصطلاح «خرده حقیقتها» را هم می توان به کار برد. یعنی رسیدن به نوعی حقیقت کوچک.
این بحث مختصر و نابسنده را با معرفی یک کتاب بسیار جذاب در همین حیطه به پایان می رسانم:
چرندیات پست مدرن - سوء استفاده ی روشنفکران پست مدرن از علم / آلن سوکال - ژان بریکمون / ترجمه ی عرفان ثابتی / نشر ققنوس / چاپ اول 1384 / 3500 تومان
بارها هنگام مواجهه با بحث های وبلاگی یا حضوری و... متوجه می شوم برخی افراد سعی می کنند عجز و ناتوانی خود را در مرتب کردن و صورتبندی و ارائه ی دلایل و براهین، با پریشان نویسی یا پریشان گویی و آوردن مطالب و موضوعات بی ربط به بحث ، پنهان کنند. اینگونه نیست که بگوییم همه حق دارند و حقیقت میان همه پخش شده و چرندیات پست مدرنها را تکرار کنیم.
حقیقت در پس گفتگوها پنهان شده و احتمالا هم هویدا خواهد شد. البته از نظر نگارنده حقیقت کلی شاید دست نایافتنی باشد؛ اما اصطلاح «خرده حقیقتها» را هم می توان به کار برد. یعنی رسیدن به نوعی حقیقت کوچک.
این بحث مختصر و نابسنده را با معرفی یک کتاب بسیار جذاب در همین حیطه به پایان می رسانم:
چرندیات پست مدرن - سوء استفاده ی روشنفکران پست مدرن از علم / آلن سوکال - ژان بریکمون / ترجمه ی عرفان ثابتی / نشر ققنوس / چاپ اول 1384 / 3500 تومان
۴۸ نظر:
با نظر استاد به شدت موافقیم. و شدبدا این روزها حسش مبکنیم
اصلا واقعا چیزی به نام پست مدرن داریم ؟ پست مدرن فقط یه پز فکری بود که دروه ای خاص داشت و الان هم دورانش تموم شده؟ آیا چارچوب نظری خاصی داشت؟
( علت اینکه نمیتونید به روز شدن بلاگ من رو متوجه شید فکر کنم بخاطر اینه که لینک وبلاگم رو اصلاح نکردین و هنوز هم لینک بلاگ اسکای رو دارین) :)))
حرف ملکیان حرف اشتباهی نیست ، ولی حرف کاملی هم نیست ... چند تا سوال می شه ازش پرسید درباره ی حرفایی که زده ...
اگه مقاله یا مصاحبه ی کاملش رو هم داشته باشی و بذاریش تو وبلاگت ، بعد از خوندنش بهتر و دقیق تر می شه سوالها رو پرسید
محمد رضا جان ، هدفمند شدی کم مینویسی ؟
بهتره به این نکته توجه داشته باشیم که هر فکری، دلیلی پشت خودش داره، اما این کاملاً طبیعی هست که پشت دلیلی، فکری وجود نداشته باشه... بهتره به اصل آزادی فکری (و متعاقباً فردی) توجه بشه، یعنی هر فکر به هر دلیلی (حتی بی دلیل) اجازه و فرصت ارائه داشته باشد...
سلام و دیگر هیچ
سلام علیکم.
ممکن است گفت و گو انسان را بکشاند به سمت دلیل. ممکن است گفت و گو دلیل درست ما را، درستتر کند. ممکن است گفت و گو دلیل علیل ما را، یک مقدار درمان کند و اصلاح کند. ممکن است گفت و گو دلیل علی ما را، علیلتر کند. بستگی به خیلی چیزها دارد. و در گفت و گو فقط بحث «دلیل» نیست. گفت و گو و گفتار و کردار و افکار انسان، خیلی مسائل دارد.
قرآن به من می گوید:
قُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْناً / با مردم به زبان خوش سخن بگویید
یعنی بنده فرضاً ممکن است دلیلم درست باشد، طبق معیارهای عقلی یا فلسفی یا معیارهای لازم در بحث مورد نظر، اما اشکالات دیگری در گفت و گو (یک طرف گفت و گو یا دو طرف گفت و گو یا ...) باشد. و رسیدن به «حق» (اگر فرض کنیم «حق» تا حدی معلوم باشد یعنی چی) ظاهراً هم نیاز به دلیل درست دارد، و هم نیاز به مسائل دیگر.
با سلام
حقیقتش وقتی سخن از پست مدرنیسم و پست مدرنیته میشود حکایت دیدنی در این مرز و بوم به پا میشود!
من ملکیان را فردی دانشمند و اندیشهور میدانم، اما تا جایی که از خود او و آرای شناختشناسانهاش آگاهم، هیچگاه پست مدرنیته را یکسره چرندیات نخوانده و دست بالا ادعا کرده که عاجز از فهم این اندیشه است.
ملکیان با ویتگنشتاین و به وبژه ویتگنشتاین دوم آشنا و همسخن است و چنان که میدانید، اندیشهی ویتگنشتاین دوم آن چنان منطقباور و پوزتیویستی نبود و استاد ملکیان هم تاجایی که من میدانم چنین میاندیشند.
گذشته از آن، بحثها اگزیستانسیالیسم که دغدغهی محوری ایشان است، آن چنان به فضای مدرنیته مربوط نیست و اگر پدر اگزیستانسیالیسم را هایدگر و یا کییر کگور بدانیم، باید گفت که دغدغههای اگزیستانسیالستیک از خاستگاه جهان پسامدرن (و دقیقتر پسانیچهای) است و نه جهان مدرن و روشنگری.
پست مدرنیته به جای خود موضوعی به غایت پیچیده و تو-در-تو است که تختهبند فلسفهی کانتیننتال و قارهای هم نیست. بحث پیرامون آن در ایران-زمین کنونی البته شبیه به شوخی است، مگر چند اثر از لیوتار و فوکو و هایدگر و دریدا و گادامر به فارسی در آمده که اصلا فارسی زبانان بتوانند ادعا کنند که سخن اینان را فهمیدهاند؟!
شوخی تلخ روزگار آن است که، در این قحطی ترجمه "پاک و ناب" از پسامدرنها، تا دلتان بخواهد کتابهای بیمایه در نقد آن ترجمه و تالیف میکنند و که گاه در مقام رد گزارههایی هستند که هیچ پست مدرنی آن را بر زبان نرانده!
پست مدرنتیه، البته از جانب مدرنهایی نظیر هابرماس نقد شده، اما حتا امثال هابرماس هم سخنشان به غایت متاثر از پست مدرن هاست.
در باب حقیقت در اندیشهی پست مدرنها، به جای نقدهای اینچنینی، به کتابهایی نظیر "حقیقت و روش " گادامر و یا "هستی و زمان" هایدگر مراجعه کنید تا دریابید آنچه فحاشین به پست مدرنیته، به آن ناسزا میگویند نسبتی با پستمدرنیته فلسفی ندارد.
سلام.
این کتاب رو تا جاییکه به یاد دارم قبلا هم معرفی کرده بودی.
حالا شاید به شخص خودم؟!
----
محمدرضا ولی خداییش همیشه استدلالهای خودت هم آنچنان خفن و قوی نیستندها!
فکر کنم به خاطر علاقه ات به نیکفره! خب از مشرب قاره ای ایشون به شما هم رسیده!
در بیزنس حقیقت گویی و حقیقت جویی نیستم؛ولی اصطلاح خرده حقیقت را برای نخستین بار شنیدم.
کمی توضیح می توانید در مورد آن بدهید ؟
البته امیدوارم جزو دوستانی باشید که به سوال مخاطب اهمیت می دهید
سلام،
نظر جناب ملکیان (آزادی بیان مستدل) به عنوان شان اخلاقی "آزادی بیان " پذیرفته است، ولی به عنوان قید عملی "آزادی بیان " باعث می شود که برای آزادی، خواب های ناجور ببینند.
سلام
آزادی بیان مدلل ؟ گاهی وضعیتی پیش می آید که آزادی سکوت هم وجود ندارد بیان مدلل که جای خود دارد !
درباره فهم ما از پست مدرنیسم احتمال دارد حرف آقای ابریشمی درست باشد و اصلاً درک درستی از آن نداشته باشیم . اگر پست مدرنیسم به معنای ترکیب بندی دوباره مدرنیسم برای کنار آمدن با معضلات ان باشد چرند نیست و پذیرفتنی است .
اما اگر به معنای عبور از مدرنیسم باشد نه ! چون مدرن شدن فرایند بی انتهایی است . به این ترتیب بیشتر مدرن شدن یا فرا مدرن شدن ترکیب های بی معنایی هستند .
حقیقتاً نمی دانم کدامیک مفهوم دقیق تری از پست مدرنیسم است . دوستانی که می دانند لطفاً توضیح دهند.
1. فرمودید : "شوخی تلخ روزگار آن است که، در این قحطی ترجمه "پاک و ناب" از پسامدرنها، تا دلتان بخواهد کتابهای بیمایه در نقد آن ترجمه و تالیف میکنند"
بنده سه سال پیاپی در نمایشگاه کتاب لیست های حداقل 4 انتشاراتی معتبر را زیر و رو کرده ام و حتی یک کتاب درباره "فلسفه تحلیلی" نیافتم , چه رسد به "نفد پست مدرنیسم"
شما همین انتشاراتی را که کتاب "چرندیات پست مدرن" را منتشر کرده , تشریف ببرید ملاحظه کنید . ببینید آیا یک کتاب دیگر در این ردیف می یابید ؟
فکر می کنم به طور شهوی همه می دانند که تمایلات کتاب خوان های سنت زده ایران به کدام سوی گردش دارد
2. فرمودید : " گاه در مقام رد گزارههایی هستند که هیچ پست مدرنی آن را بر زبان نرانده!"
حداقل در کتاب معرفی شده می توانم خیالتان را راحت کنم که "جمله به جمله" سخنان فلسفه پست مدرن را (مواردی که مسائل علمی را جعل کرده اند) آورده و به نقد پرداخته است .
مقاله استاد را خواندم . کاش نمی خواندم .
1. "انسان عقیده ای را که دلیلی برایش ندارد، اخلاقا حق ندارد اظهار بکند. و نیز حق ندارد طوری عمل بکند که گویا به این عقیده معتقد است"
خوب . به نظر من این حرف خوبیست . مثلا خود آقای ملکیان اگر می گویند که متدین به فلان دین هستند مطمئن باشید که از صدر تا ذیلش را "دلیل" دارند . حالا درست است که بروز نمی دهند اما حتما دلیل دارند ! استاد اخلاق ما که نمی شود صبح تا شب روزی n بار بی اخلاقی کند ! (n >= 5)
2. "اخلاق اقتضا میکند که کسانی که برای عقایدشان استدلالی دارند، آزاد باشند"
همانطور که مشخص است , جمله کاملا خبریست و واضح و روشن . "اخلاق اقتضا می کند" . احتمال "اخلاق" خودش به استاد گفته (در گوش استاد گفته) که چه اقتضا می کند . اگر مصاحبه کنند مطالبه دلیل می کرد احتمال استاد "اخلاق" را از جیب چپ یا جیب راست کتش در می آورد و می گفت : ببین ! دارد اقتضا می کند !
3. " کسانی که میگویند آزادی بیان یعنی اینکه هر کسی حق دارد تا هر سخنی را بگوید. این هم به نظر من به لحاظ اخلاقی صحیح نیست . آیا شما میتوانید بگویید که هر کالایی برای فروش، آزاد است؟ نه ... وقتی هیچ کس چنین حرفی را در مورد کالاهای مصرفی خوراکی و غیر خوراکی نمیزند، چطور ممکن است در مورد کالای فکری چنین سخنی گفت ."
تکبیر ! ... عجب استدلالی ! ... بابا فیلسوف ! ... متغکر ! ... روشنفکری دینی ! ... مجسمه توامان معنویت و
عقلانیت ! ... حالا نمی خواست یکهو چنین دلیل سترگی بیاوری ... یک کمیش را می گذاشتی برای بعد ... این همان
"دلیلی" بود که حضرت استاد می فرمودند و پیش شرط آزادی بیان است !؟ استدلال مششع تمثیلی !؟ ...
حالا همینش هم غلط است ! اصلا دلیل ناظر به مدعا نیست :
4. "چطور میگویید آزادی بیان به هر نحو؟ آزادی بیان هر عقیده ای؟ مگر عقایدی وجود ندارند که از غذاهای
مسموم کننده، مسموم کننده ترند؟ "
گیرم که چنین عقایدی باشند , چه ربطی به "دلیل آوردن" برای آنها دارد . شما داری "نتیجه محور" با عقاید برخورد می کنی یا "دلیل محور" ؟ ...
آمدیم یکنفر بر اساس دلایل ژنتیکی گفت که مردمان شهررضا به علت کم هوشی که منجر به اتلاف بودجه عموی می شود نباید حق تحصیل داشته باشند " ... طبق تعریف استاد دلیل آورده برای حرفش , پس باید به او آزادی بیان داد /
آمدیم و یک پیرمرد بدبخت بی سوادی خوش قلبی گفت که نباید بچه ها را کتک زد . اما دلیلی برای اینکار نداشت , طبق تعریف استاد نباید آزادی بیان داد به او ! ...
یک سری احمق هم نشسته اند در ماده نوزده اعلامیه جهانی حقوق بشر مرقوم فرموده اند : " آزادی بیان: هرکسی حق دارد بدون ترس و واهمه باورهای خود را به هر روشی که میپسندند بیان کند" .... این ها که حالیشان نبوده است , نه مثل استاد اهل "معنویت" بوده اند و نه آنجاهایی که می دانم و می دانید استاد تلمذ فرموده , شاگردی کرده اند ...
5. "عقاید بی دلیل هم واقعا مضرند"
استاد حالا آمده قضیه را جمعش کند و ترقی معکوس کرده است . نیامده حداقل بگوید : "عقاید بی دلیل اکثرا مضرند " (که این خود هم ادعای بی دلیلی است , نه ؟) بلکه به نوعی بی دلیلی عقیده را معادل با مضر بودنش
گرفته . از کجا !؟ لابد باز اخلاق اینگونه اقتضا می کند !
6. "عقیده بی دلیل انسان را واقعا تا حد یک انسان غریزی پایین میآورد"
به ! به ! ... بوی کتاب های شست شوی مغزی دبیرستان هم که از سخنان فیلسوف تحلیلی ! ما بلند شد . انسان غریزی ! ... غرایز پست دنیوی ! ...حالا به دلیل "نداشتن دلیل برای عقیده" , برچسب زنی به آدمیان هم شروع شده و عنفریب است که "آپارتاید استدلالی" کامل شود. البته استاد که خطا نمی کند , این غربیان نادان یک مفهوم عقب افتاده ای داشتند به نام "حقوق طبیعی" به این معنی که "اشخاص بر پایه طبیعت خود دارا هستند. بدون آن که مشروط به توافق دیگران، وجود نهادهای سیاسی و قضائی و یا قوانین و سنتها باشد. بنابراین حقوق طبیعی به هر انسان در هر زمان و هر مکانی تعلق میگیرد."
7. "کسانی که عقیده بی دلیل اظهار میکنند، مخاطبان خودشان را حیوان فرض میکنند "
خوب جناب دکتر ! اینکار شما را در ممالک متمدن می گویند "بر انگیختن تنفر عمومی" . فلانی عقیده اش را (بدون ذکر دلیل) راجع به "وجود حیات در سیاره های دیگر" بیان می کند . ناگهان لنگه کفشی از میان جمعیت به سویش پرتاب می شود . همین که مسئولین سالن دارند زید مورد نظر را کشان کشان می برند بیرون و می پرسند : آخه این چه کار بود کردی ؟ پاسخ می شنوند که : این فلان فلان شده مرا حیوان فرض کرده بود . عقیده بی دلیل مطرح می کند پدرسوخته ! ...
در ممالک متمدنه این گونه "نیت خوانی ها" جرم دارد استاد / کرسی تدریس پیشنهاد کردند ترجیحا با تواضع رد بفرمایید
8 . استاد برای آنکه نشان دهد به لوازم منطقی توصیه اش آگاه است می گوید :
{عقیده} "باید اظهار بشود تا بتوانیم بگوییم که ضعیف است یا قوی است"
... طبعا نتیجه می گیریم :
{عقیده} باید اظهار بشود تا بتوانیم بگوییم که دلیل دارد یا ندارد ! ... خوب اینکه شد همان "هر کسی حق دارد تا هر سخنی را بگوید ! " این هم که مقبول نبود و فرمودند "ما جلو آزادی بیان هر عقیده ای را نمیتوانیم یله و رها کنیم " پس چه کنیم دکتر !؟ ...
چمچاره شنیده اید ؟ ... بیکاری شنیده اید ؟ .... بیماری شنیده اند ؟ ... تلف کردن وقت جوانان مردم را شنیده اید ؟ ... زایل کردن خرد مردمان را شنیده اید ؟ ... کسی نمی داند این دکتر/فیلسوف ما به روح اعتقاد دارد یا نه ؟
و عده ای چه اصراری در اثبات گزافه گوییهایشان دارند. با هر دلیل و منطقی که وارد شوی از دری دیگر وارد می شوند.
که به هر بهانه ای در هر فرصتی زباله دان ذهنشان را در هر صحبتی قی کنند.
دیگر مهم نیست در آن مهبلات چند نفر را قربانی کنند.
من هنوز به مقوله ای به عنوان پست مدرن اعتقاد ندارم
ضمنا از فیلم های گدار هم حالم بد می شه
در مورد ابراز عقیده درباره همه مسائل به شدت موافقم،بیماری این روزهای جامعه روشنفکری ما که احساس می کنند باید درباره همه مسائل نظر بدهند و دیگران هم باورشان کنند.
کتاب هم چون خوانده ام و به نظرم بعضی از نظریاتش البته نه همه اش جالب میامد و قابل خواندن.
رسیدن به حقیقتی کوچک...
ممنون از ارائه این مبحث. چیزهایی برای آموختن داشت و این با ارزش است
البته این جدل های وبلاگی چندان ارتباطی با پست مدرن ندارد. دوختن آسمان و ریسمان به هم در بحث،برای پنهان کردن ناتوانی یا شکست خود در بحث،به دوران ماقبل مدرن و یونان باستان برمی گردد. آن جا هم گروهی بودند که یاد گرفته بوند بحث را فقط برای بحث و نه حصول به نتیجه ی منطقی پیش برندوگرنه ما اینجا چه از تفکر پساندرن داریم که شیوه های بحثش را داشته باشیم. البته کتاب آقای ملکیان باید خواندنی باشد،چون نگاه ایشان،دقیق و موشکاف است.
سلام رفیق
***
چندین مرتبه نوشتم و پاک کردم تا نتیجه اش این شد: :)
البته چندان قائل به چرند بودن اصل پست مدرن نیستم( و نه هر تعبیری از آن) هر چند این مفهوم هم مانند سایر مفاهیم از ظن هر کسی یارش می شود و نتیجه اینکه برخی معتقدان به پست مردن حرفهایی می زنند که شاید چندان قابل فهم نباشد و برخی دیگر هم حرفهایشان اشتراکات قابل قبولی با مدرنیته دارد یا حدقال تضاد قابل توجهی ندارد.
**
در هر حال تعبیر خرده حقیقت جالب بود.
دموكرات عزيز بگذاز راحت باشند زياد سخت نگير اين از كج انديشي من و شما نيست از كج فهمي مريدان اهل فن است كه به اينجا رسانده اند مارا
يلدا بر شما مبارك
محمدرضا جان پاسخ بحثتان را در قسمت کامنتهای آخرین پستم نوشتم، از آنجایی که طولانی و نامربوط به موضوع کنونی شماست (بحث گفت-و-گو) از آوردن پاسخم صرف نظر کردم، به گمانم بهتر است بحث را همانجا پی بگیریم.
اما دوستی در اینجا معترض سخنی از من شدند:
"بنده سه سال پیاپی در نمایشگاه کتاب لیست های حداقل 4 انتشاراتی معتبر را زیر و رو کرده ام و حتی یک کتاب درباره "فلسفه تحلیلی" نیافتم , چه رسد به "نفد پست مدرنیسم"
شما همین انتشاراتی را که کتاب "چرندیات پست مدرن" را منتشر کرده , تشریف ببرید ملاحظه کنید . ببینید آیا یک کتاب دیگر در این ردیف می یابید ؟
فکر می کنم به طور شهوی همه می دانند که تمایلات کتاب خوان های سنت زده ایران به کدام سوی گردش دارد "
البته من نمیدانم به سراغ کدامین انتشاراتی رفتید و کتابی نیافتید، اما باید بگویم که از سخن من (عدم استقبال به ترجمه پست مدرنها) نتیجه نمیشود که به تحلیلیها توجه میشود!
مگر سنت تحلیلی جدا از موج پست مدرنیته است، مثلا رورتی را چگونه توجیه میکنید که هم تحلیلی است و هم پستمدرن (آن هم دریدایی)!
حتا اگر چنین باشد و سنت تحلیلی قطب مخالف پست مدرن باشد، چگونه میتوان گفت اگر مردمی مزاج تحلیلی را برنمیتابند، پس پست مدرناند؟! اگر چنین بود، چگونه است که هیچ ترجمهی جانداری از مجموعه آثار دریدا، هایدگر، گادامر، لاکان و .... در دست نیست؟
حالا در مقابل به کتاب فلسفه تحلیلی دکتر پایا (انتشارات طرح نو) مراجعه کنید، به ویژه مقالاتی که در نقد فوکو و پست مدرنها نگاشته شده. موضع نقد ایشان از فوکو چنان است که توگویی فوکو آمده تا به سان پوپر یا راسل "نظریهی صدق" ارائه دهدو ایشان، آمدهاند تا نظریهی صدق فوکو(؟!!!) را به نقد بکشانند. خب همین صورت مسالهی غلط و پیشفرضهای غلط نهفته در این سخن را با دیدهی انصاف بنگرید تا متوجه آن شوخی تلخ شوید.
مشکل من نه با سنت تحلیلی است و نه با وطنیهای تحلیلی، من در عجبم از آنانی که نقد میکنند بیآنکه بدانند چه چیز را نقد میکنند.
من کتاب "چرندیات ...." را نخواندم، اما همین عنوان جدلی و شیوهی پرداخت به فیلسوفان پست مدرن از زاویه فلسفه علم، برایم نشان از همان ابتذالی است که پیشتر به آن اشاره کردم. این کاری ندارد که من یک پاراگراف از هزاران پاراگراف یک فیلسوف را بیرون بکشم و "چرند" بنامم، این که فلسفیدن نیست، فلسفیدن آن است که سخن فیلسوف و دغدغه و مسالهی او را دریابی و بتوانی "بنیان اندیشه" او را به چالش بکشی و نه پاراگرافهای کتابهایش را!
فیلسوفان علم معترض به پست مدرن، به جای لاکان و دولوز به کوهن بپردازند و نقدهای ویرانگر او و نظریهی پارادایمهای او را براندازند. چگونه است که یک روانکاو و فیلسوف هنر را با تیغ فلسفه علم سلاخی میکنند، اما آن هنگام که نوبت به پارادایمهای کوهن و یا اپیستمههای فوکو میرسد، هیچ نمیشنویم!
البته بحث پست مدرنهای حقیقی و تحلیلیهای حقیقی چیزی است و بحثهای وطنی ما چیز دیگر! در مرز-و-بوم پر گوهر ما هنوز هم فلسفه را در دوگانه تحلیلی-کانتیننتال میفهمند و آن اولی را منطقی و آن دومی را ادبی میخوانند! توگویی هگل و هوسرل و هایدگر انشا نوشتهاند و راسل و فرگه و ویتگنشتاین معادلهی شرودینگر حل کردند!
فقط همین قدر بگویم، این کاریکاتوری که در ایران به نام فلسفیدن (به ویژه در حوزه ژورنالیسم) شناخته شده، نه به پست مدرنها ارتباط دارد و نه به تحلیلیها.
سلام علیکم.
کامنت امید بنده را تحریک کرد ببینم آقای ملکیان واقعاً چه گفته است. بنده وقتی کامنت قبل را نوشتم، نرفته بودم لینک را ببینم. و البته مطالبی که گفتم، مطلقاً ارتباطی به سخنان آقای ملکیان (که خب ندیده بودم سخنان ایشان را) نداشت.
من رفتم و
http://arraarra.blogfa.com/post-218.aspx
را دیدم.
راستش من شک کردم این سخنان از مصطفی ملکیان صادر شده باشد.
از فاضل قاسمفام دعوت می کنم هم تحقیق کند آیا واقعاً این سخنان از مصطفی ملکیان است، هم منصفانه (ضمن حفظ دوستی اش با دانشمند ارجمند مصطفی ملکیان) بفرماید آیا با سخنان مصطفی ملکیان موافق است؟
ببخشید.
البته هنوز فاضل قاسمفام نظر نداده، و البته راه برای گفت و گو و اظهار نظر باز است، ولی طبق فهم و درک فعلی و ناقصم، گمان می کنم این سخنان در لینک یادشده، بیشتر شبیه
سخنان پیش از خطبه ی نماز جمعه، ایرادشده توسط آقای مصباح،
یا سخنان آقای احمد جنتی
یا سخنان آقای محمد یزدی
است، تا سخنان آقای مصطفی ملکیان.
گمان کنم خوب است صبر کنیم نظر فاضل قاسمفام را بشنویم.
1. شما یک جمله گفتی : "شوخی تلخ روزگار آن است که، در این قحطی ترجمه "پاک و ناب" از پسامدرنها، تا دلتان بخواهد کتابهای بیمایه در نقد آن ترجمه و تالیف میکنند"
تا دلمان بخواهد کتاب های بی مایه در نقد پست مدرنیسم ترجمه و تالیف می کنند !؟ ... این جمله که بود ؟ عمه مرحوم من ؟
2. بعد می آیید می گویید :
"باید بگویم که از سخن من (عدم استقبال به ترجمه پست مدرنها) نتیجه نمیشود که به تحلیلیها توجه میشود!"
نقد از یک پایگاه صورت می گیرد , پایگاه فکری آن آثاری که "تا دلمان بخواهد" در نقد پست مدرنیسم ترجمه و تالیف شده , چیست ؟ اصلا خود آن آثار چه هستند و اسمشان چیست ؟
3.من می گویم :
"فکر می کنم به طور شهوی همه می دانند که تمایلات کتاب خوان های سنت زده ایران به کدام سوی گردش دارد"
بعد شما می گویید :
چگونه میتوان گفت اگر مردمی مزاج تحلیلی را برنمیتابند، پس پست مدرناند؟!
من گفتم مردم ایران پست مدرنند ؟ ادعا را تولید می کنید و بعد نقدش می کنید ؟ ... من می گویم کتاب خوان های سنت زده ما به فلان سمت گرایش دارند . آمده ام تحلیل کنم به زعم خودم علت اشباع شدن بازار کتاب فلسفه ایران را (اگر همچین چیزی وجود داشته باشد که گویا شما قبول نداری , شاید هم داری )
بنده ادعا نمی کنم که ترجمه های جانداری از آراء فلاسفه پست مدرن در ایران وجود دارد . کمابیش هم می دانم که ترجمه خوب آثار دست اول فلسفی در ایران به شدت کمیاب است . حالا در هر زمینه ای . مدعای من چیز دیگری بود
با مزه است که شما عدم ترجمه متون دست اول را برای تفکر مورد علاقه خودتان ذکر می کنید:
" چگونه است که هیچ ترجمهی جانداری از مجموعه آثار دریدا، هایدگر، گادامر، لاکان و .... در دست نیست؟ "
بعد می فرمایید :
"حالا در مقابل به کتاب ... مراجعه کنید"
الان کتاب دکتر پایا برابرنهاد آثار دریدا و هایدگر و لاکان شد برای تحلیلی ها ؟ ... جایگاه دکتر پایا عزیز ولی هایدگر ما که نیست هست ؟
4. می فرمایید : "من در عجبم از آنانی که نقد میکنند بیآنکه بدانند چه چیز را نقد میکنند.من کتاب "چرندیات ...." را نخواندم، اما همین عنوان جدلی و شیوهی پرداخت به فیلسوفان پست مدرن از زاویه فلسفه علم، برایم نشان از همان ابتذالی است که پیشتر به آن اشاره کردم"
ببخشید ولی از نظر من یکی از مصادیق "ابتذال" قضاوت کردن یک کتاب از روی عنوان آن است ! ... شما کتاب را نخوانده ای برادر من . ممکن است بخوانی هم باز بر سر موضع فعلیت باشی . این مهم نیست . مهم اینست که آنموقع می دانی چه چیز را نقد می کنی . به قول بزرگی "من در عجبم از آنانی که نقد میکنند بیآنکه بدانند چه چیز را نقد میکنند." !
5. شما قبلا گلایه کردی که منتقدان پست مدرنیته "گاه در مقام رد گزارههایی هستند که هیچ پست مدرنی آن را بر زبان نرانده!"
من گفتم نگران نباش . در این کتاب فقط به گزاره های برزبان رانده شده کار دارد . حالا می گویید :
"این کاری ندارد که من یک پاراگراف از هزاران پاراگراف یک فیلسوف را بیرون بکشم و "چرند" بنامم، این که فلسفیدن نیست، فلسفیدن آن است که سخن فیلسوف و دغدغه و مسالهی او را دریابی و بتوانی "بنیان اندیشه" او را به چالش بکشی و نه پاراگرافهای کتابهایش را!"
اولا اگر کاری ندارد این کارها , این گوی و این میدان ! بسم الله .
ثانیا شما از کجا فهمیدی که سوکال فلان حرف فلان فیلسوف را چرند نامیده ؟ من که نگفتم ! شما هم که کتاب را نخوانده ای ! ... احتمالا از روی عنوان کتاب برداشت کرده اید ؟
اولا اصطلاح "چرند" در عنوان کتاب کار مترجم است جناب ابریشمی . عنوان اصلی چیز دیگریست . به عکس وبلاگ نگاه کنید لطفا
ثانیا چون کتاب را نخوانده اید نمی دانید که اصلا ادعای کتاب فلسفیدن نیست . ادعای کتاب (که مفصل توسط نویسنده توضیح داده شده است)به طور خلاصه : رو کردن "موارد سوء استفاده روشنفکران پست مدرن از علم" است . بنابراین باید "جمله به جمله" آثار ایشان را بررسی کند .
بگذریم از اینکه وابستگی به مت و زبان از ویژگی ها سنت تحلیلی است و "پیدا کردن بن اندیشه ای" که شما می دهی از آنرو که پای برداشت های شخصی و حدس ها و گمان ها را به مسئله باز می کند, به زعم من نباید به عنوان خط مشی نقد تحلیلی در نظر گرفته شود
6. "فیلسوفان علم معترض به پست مدرن، به جای لاکان و دولوز به کوهن بپردازند و نقدهای ویرانگر او و نظریهی پارادایمهای او را براندازند. "
چشم . بنده به گوش سوکال می رسانم . البته سوکال فیلسوف علم نیست , فیزیک دان است . و البته مباحثی درباره نسبیت گرایی در علم و پارادیم های کوهن و ... در کتابش آورده که خوب چون شما نخوانده ای طبعا "چیزی هم نمی شنوی !" ... اما من بهش می گویم . می گویم ای آلن سوکال . ابراهیم ابریشمی از تو راضی نیست ! چرا به جای اینکه کوهن بپردازی به لاکان و دلوز پرداختی ! وای بر تو ! ...
7. بخوانید آقای ابریشمی . اول بخوانید بعد حمله کنید . به آنچه که خوانده اید حمله کنید . پرگویی و نیم-فاصله-گذاشتن کسی را به جایی نمی رساند .
سلام
در نقد پست مدرنیسم هر واژه ای را می توان بکار برد الا وازه " چرندیات " را .
من که برخی دیدگاههای پست مدرنیسم را قبول دارم مثلا ترویج نسبی بودن اخلاقیات ، مبارزه با قدرت یابی دولت مستبد و متمرکز و .....
اگر اینها چرندیات باشد ، تفمر درست و حسابی را در کجا باید جستجو کرد ؟
چرا؟؟؟
امید عزیز، گمان میکنم سوتفاهم و سوبرداشتی از نوشتار من داشتید
بحث من، به هیچ رو نقد کتابی نیست که نخواندمش! و حتا اگر دقت میکردید بحث من، اعتراض به نقد پست مدرنیته نبود.
بحث من نقدهای کژ-و-کوژ و لوچ برخی وطنیهاست که بر اندیشهی پست مدرن و سنت کانتیننتال روا میدارند. تمام نقد من از این کتاب، استفاده از عنوان نازیبا و نامفهوم "چرندیات " بود که دون شان یک کتاب منطقی است. چه علمی و چه فلسفی.
من البته با نقدهایی فیزیکدانان بر امثال لاکان و کریستوا و دولوز و حتا هگل میگیرند، نیک آشنایم. چه آنکه تخصص آکادمیکم فیزیک نظری است و افزون بر فلسفه، در این حوزه نیز تحقیق میکنم و به آن علاقه دارم. من کتاب سوکال را نمیدانم، اما در همان کتاب دکتر پایا مقالاتی بس طولانی ترجمه و تالیف شده بود و این فیلسوفان و دانش علمیشان به نقد کشیده شده بود (آن هم به سبک نقل و نقد گزارهای و پاراگرافی)
بسیاری از آن مقالات، ترجمه بزرگان تحلیلی بود. اما باید بگویم که آن نقدها در بسیاری از موارد (و بل تمامی موراد) زاییده کژفهمی سخن پست مدرن ها بوده.
وقتی فردی چون لاکان از توپولوژی برای تبیین نظریه خود استفاده میکند، معنایش آن نیست که نظریه خود را از توپولوژی استتناج کرده! لاکان با بیانی ریاضیوار نظریه خود را طرح میکند و دغدغهی ریاضی و توپولوژی و هندسه ندارد.
او برای به دست دادن فهم سیستمانه از نظریه خود، از نظریهی دیگری الگو-برداری میکند. حال اگر فهم او از آن نظریه نادرست و ناقص باشد، چه باک! مگر او دعوی ریاضیات و هندسه دارد که برای نقدش چنین میکنند!!؟ و یا مگر صدق نظریهاش را در گرو صدق نظریات هندسه دانسته؟!
فرض کنید، روزی هندسهی توپولوژی و تئورمهایش رد شوند، آیا باید نتیجه گرفت که نظریه لاکان (به فرض برداشت درست او از توپولوژی) هم رد میشود؟! حاشا و کلا که چنین نیست
بلی، میتوان معترض لاکان شد که چرا نظریهای را نادرست نقل کردی، اما این کجا و چرند خواندن پست مدرنیته کجا؟! عنوان "ترجمه شده" این کتاب که خبر از دومی میدهد
در جایی دیگر هم پرسیدید:
نقد از یک پایگاه صورت می گیرد , پایگاه فکری آن آثاری که "تا دلمان بخواهد" در نقد پست مدرنیسم ترجمه و تالیف شده , چیست ؟ اصلا خود آن آثار چه هستند و اسمشان چیست ؟
در باب آثاری که در نقد مدرنیته ترجمه میشوند و نسبت آن به ترجمههای خود پست مدرنها جست-و-جویی ساده بسنده است، برای آنکه معنای این نسبت کوچک را بفهمیم. چند اثر حاوی نقد و فحش به هایدگر داشتیم وقتی حتا ترجمهای از هستی و زمان نداشتیم؟! دوست عزیز، بازار کتب فلسفی ما و ترجمه کتب فلسفی، تُنُکتر از آن است که من بخواهم سیاهه به شما بدهم، اما مقایسه نسبی بین آنچه از پست مدرنهای اصلی و منتقدین پست مدرنیته در میآید، خود به نیکی روشنگر است.
اما در باب پایگاه نقد هم باید بگویم، آنچنان پایگاهی وجود ندارد! نقدها را بخوانید تا معنای سخنم را دریابید
مثلا نقد روش هرمنوتیک فنومنولوژیک هایدگر آن است که او نسبیانگار است و یا عضو فاشیست است و یا سخت مینویسد!!
ایکاش کسانی از سختی قلم هایدگر بگویند که سواد آلمانی خوانی داشته باشند، جالب آن است که، برخی منتقدین وطنی در حالی میگویند هگل و هایدگر و کانت سخت مینویسند که حتا یک خط از آلمانی کتاب اینان را نخواندند و تنها منبعشان برای گفتهشان، تاریخ فلسفههایی است که خود غربیان هم وقعی به آن نمیگذارند (نظیر کاپلستون و راسل و ... )
در مملکت ما، مگر نقد فلسفی چیزی جز فحش و ناسزا میخواهد که حالا پایگاه هم بخواهد؟!!
در باب ترجمه متون تحلیلی هم البته نباید از انصاف گذشت. شما پایا را قبول نداری،اما گمان نمیکنم منکر راسل و ویتگنشتاین و آیر و پوپر باشید. از هر کدام از اینان، متون اصلیشان به فارسی بازگشته اما یک و فقط یک اثر اصلی کانتیننال نام ببرید که ترجمه فارسی تمیز داشته باشد
سنجش خرد ناب ادیب سلطانی که از خود متن آلمانی هم سختتر از آب در آمده و چندی است که چند ترجمه خوب از هستی و زمان هایدگر بیرون آمده. حالا از هگل و هوسرل و فیخته و شلینگ و نوکانتیها و گادامر و ... که بگذریم، آیا چند ترجمه هایدگر را با انبوه کارهای تحلیلی میتوان قیاس کرد؟
گذشته از این، مگر من مدعی شدم که کار تحلیلی ترجمه خوب و جان دار دارد؟ من گفتم کتابهای نقد ناسنجیده فراوان است. به قول خودتان، خود ادعا میکنید و خود نقد میکنید؟
باز هم به تاکید و تکرار میگویم که من با کتاب سوکال، جز در عنوان ترجمهشدهاش هیچ مشکلی ندارم. بحث من عمومی است. من میگویم نمیتوان و نباید با تیغ علم و فلسفهی علم به جان فلسفهی هنر و روانکاوی افتاد و آنان را در خیال خام خود ابطال نمود، حال اگر سوکال چنین نکرده، درود بر او! گمان نمیکنم چنین نسبتی به او داده باشم
در باب نقد پاراگراف به پاراگراف هم باید بگویم به کل برداشتی نادرست از سخنم داشتید
در سنت تحلیلی و بزرگان تحلیلی نظیر راسل کمنبوده که پاراگرافی از کتاب هزار صفحهای هگل نقد کنند و نقد کنند. در همین ایران بنگرید، چه بسیار فضلایی که نقدشان از دیالتیک هگل، از طریق عدم اجماع نقیضین است!! نقد یک فیلسوف مثل تصحیح املا نیست که گزارههایش را منتزع از کل اثرش بتوان نقد کرد. دور هرمنوتیکی، و رابطهی دیالکتیکی جز و کل یک اثر، چیزی نیست که حتا تحلیلیها هم منکرش باشند. این ارتباطی هم به برداشت شخصی ندارد. ادعای هرمنوتیک که مرگ مولف نیست، بالعکس، فهم مولف است. یک پاراگراف از یک کتاب هزار و چند صفحهای، مبنای نقد فلسفی نمیتواند بود
در آخر از این که پرگویی کردم و از نیمفاصله استفاده کردم، از شما پوزش میخواهم!
سلام
در پاسخ به پرسش آقاي سيدمحمدي:
بله اين سخنان را استاد ملكيان گفتهاند.
من يك بار ديگر در لينكي كه گذاشتيد خواندم. ملكيان هميشه از سخن مستدل دفاع كرده است و آزادي سخن مستدل.
متوجه علت تعجب شما نشدم.
سر فرصت برميگردم بحثهاي مرتبط احتمالي را ميبينم. ولي آنچه هست انتساب اين سخنان به ملكيان درست است. البته در اين كه آيا اينها همه سخنان ملكيان بوده يا نه و آيا كسي كه سخنان را گزارش داده و مطلب را پياده و تايپ كرده همه سخنان را آورده يا خلاصه كرده مطمئن نيستم.
به هر حال به گمانم حرف روشن و قابل دفاعي در آن سخنان مطرح شده است.
بعضی از اخلاقیات و روحیات شاید در این سرزمین معنایی نداشته باشد.اگر اظهار نظر نکنی و دم فرو بندی تو را نادان می دانند.مگر ندیده اید روحانیی را که بر منبر می نشیند و از رطب و یابس این عالم گره گشایی می کند را چه قدر می دانند و بر صدر می نشانند....
اين كتاب راپارسال خواندم . به درهم آميختن بي منطق و بي دليل علوم رياضي و تجربي در مباحث فلسفي مي پردازد .
از نظر بازي هاي زباني و گاهي براي ساده تر رساندن مفهوم شايد اين به كار آيد اما براي نتيجه گيري هاي " نبوغ آميز! " و صدور "قطع نامه هاي فلسفي" به يك هرج و مرج احمقانه ختم مي شود . چيزي كه بر استادان علوم انساني و فلاسفه گاهي گران مي آيد اين است كه هر كسي با مطالعه و دست يافتن به بينشي ناشي تجربه مي تواند تا حدي در مباحثي مثل ادبيات ، فلسفه و علوم اجتماعي اظهار نظر كند و شايد تلاش دسته اي براي داخل كردن اين علوم در علوم تجربي و رياضي ناشي از اين حس ترك خورده انحصار طلب باشد ..
من هرج و مرج فكري را دوست ندارم .. احساس مي كنم دست حقه بازان و سياست بازان را باز مي گذارد تا عمدن هر كجا كه خواستند و لازن دانستند و دوست داشتند و منافعشان ايجاب كرد اين مباحث را در هم بريزند تا اصل مطلب لوث شود و يا حتي فراموش شود و خود با چهره اي معصومانه با لبخندي بي گناهي نبوغ آميز خود را به رخ بكشند .
فكر مي كنم زمان آن فرارسيده باشد تا حق و ناحق و سره و از ناسره براحيت از لا به لاي چرنديات پست مدرن تشخيص داده شود .
توجه كنيد كه اين كار به ضرر عده زيادي تمام خواهد شد كه سياست نه اين و نه آن را براي " گند پوشاني هاي عمدي " خود در پيش گرفته اند .
اما فكر مي كنم لازم است كه اين عده به خود آيند و روراست و صادقانه دلايل اصلي اين هرج و مرج طلبي فكري را عنوان كنند .
سلام
یک مشکل این وسط هست وقتی می خواهی این بی ربطی را به طرف بفهمانی آن را طوری به چیزی انتزاعی مثلا خدا ربط می دهند. حالا بیاو درستش کن ، چراکه رد کردن چیزی که نیست خودش مساله ایست. پس عملا برای هر چیزی دلیلی دارند!از طرفی انسان هیچ کاری را بی دلیل انجام نمی دهد ، از نظر روان شناسی در انسان های سالم این امر تقریبا عمومیت دارد ، حتی اگرفردبا اتفاقی غیر منتظره یا حرفی بالجبار قابل قبول روبهرو می شود ، برای راحت تر کنار آمدن با آن ذاتا دلیلی برایش می یابد.
کلا مشکل تمام این اندیشه های سیاسی و نظام های فکری و دلیل اصلی انقراضشان این است که با ذات و طبیعت آدمی هاهنگ نیستند. نظریه پردازان سیاسی باید بیشتر با حقیقت انسان اخت شوند.
درود
درباره ی اظهارات جناب ملکیان من باب بی دلیل سخن گفتن نوشته اید.بنده نقدی راباهمین عنوان به اظهارات ایشان درتارنگارخویش به ایشان واردکرده ام.خوشحال میشم سربزنیدونظرتونوعنوان کنید
سلام
اگر متهم به اظهار نظر بي دليل نشوم بايد بگويم كه مخالفم! ارجاع امر مهمي مثل آزادي بيان به امر پيچيده اي نظير بي دليل بودن يا نبودن يك حرف كه در مورد رسيدن به آن (اينكه اين حرف بي دليل است يا با دليل!) نياز به آزادي بيان و گفتگوست به نظر من منطقي نمي آيد.
سلام برادر خوبی
من و یادت میاد مرگ رنگ وبلاگم بود 4 سال پیش
یه سری به وبلاگم بزن
www.diescolor.wordpress.com
پریشان گویی کاملا رایج وپر طرفداره.خیلی ها در تمام نوشتن و گفتنشون این کارو میکنن
دوتا مسئله :
1. پریشان گویی های بحثهای وبلاگی حسابشان از بحث آقای ملکیان جداست. حالا کسانی را که به اسم بحث شروع به آسمان و ریسمان می کنند همه دیده ایم در وبلاگها اما چنانچه هر کدام از ما با کسی که 15 یا 20 سال از ما کوچکتر است یا اصلا به لحاظ علم و دانایی چندین برابر ماست برای ادامه بحث اصرار کنیم به پرت و پلا گفتن کشیده میشود.یعنی اساسا وقتی دوطرف بحث تناسب منطقی در آگاهی و شعور و ادب نداشته باشند بحث به بیراهه می رود.
2. اما در مورد مطلبی که از آقای ملکیان نقل شده بود، در وبلاگ ایشان یز عکسش نوشته :«من نه دل نگران سنّتم، نه دل نگران تجدّد، نه دل نگران تمدّن، نه دل نگران فرهنگ و نه دل نگران هيچ امر انتزاعي از اين قبيل. من دل نگران انسان هاي گوشت و خون داريهستم که مي آيند، رنج مي برند و مي روند. سعي کنيم که اولاَ : انسان ها هرچه بيشتر با حقيقت مواجهه يابند، به حقايق هرچه بيشتري دست يابند؛ ثانياَ هرچه کمتر درد بکشند و رنج ببرند و ثالثاَ هرچه بيشتر به نيکي و نيکوکاري بگرايند و براي تحقّق اين سه هدف از هرچه سودمند مي تواند بود بهره مند گردند، از دين گرفته تا علم، فلسفه، هنر، ادبيات و همه دستاوردهاي بشري ديگر. »
پس چگونه به بهانه خلق ارزش برای مقوله عینی مثل آزادی بیان به مقوله انتزاعی مثل اخلاق متوسل می شوند؟؟؟
و از قضا مگر همین آزادی بیان یکی از انواع دستاوردهای بشر برای به چالش کشیدن نادانسته ها و کشف حقیقت و کاهش رنج نیست؟!!!
امید به موضوع پرداخته بنده بیش از این چیزی نمی گویم.
1. " من کتاب سوکال را نمیدانم، اما در همان کتاب دکتر پایا مقالاتی بس طولانی ترجمه و تالیف شده بود و این فیلسوفان و دانش علمیشان به نقد کشیده شده بود (آن هم به سبک نقل و نقد گزارهای و پاراگرافی). بسیاری از آن مقالات، ترجمه بزرگان تحلیلی بود. اما باید بگویم که آن نقدها در بسیاری از موارد (و بل تمامی موراد) زاییده کژفهمی سخن پست مدرن ها بوده ."
یعنی بزرگان تحلیلی در بسیاری از موارد (و بل تمامی موارد) سخن پسن مدرن ها را کج فهمیده اند ! و شما راست می فهمی ! ... درود بر شما ! ...
2. "وقتی فردی چون لاکان از توپولوژی برای تبیین نظریه خود استفاده میکند، معنایش آن نیست که نظریه خود را از توپولوژی استتناج کرده! لاکان با بیانی ریاضیوار نظریه خود را طرح میکند ... او برای به دست دادن فهم سیستمانه از نظریه خود، از نظریهی دیگری الگو-برداری میکند."
مسئله این است که چرا "لاکان با بیانی ریاضی وار نظریه خود را طرح می کند" ؟ مجبور است ؟ سیاق مطلب اقتضاء می کند ؟ همکارانش در بیان مطالب روانکاوانه پیش از او این چنین می کرده اند ؟ مباحثی که می خواهد مطرح کند آنچنان متفاوت از پیشینیان است که به بیانی جدید احتیاج دارد ؟ ... می خواهد مخاطب را تحت تاثیر قرار بدهد ؟ ... می خواهد از حقانیت علوم ریاضی برای اثبات نظریاتش مدد جوید ؟
کتاب مورد بحث ما , نظرش بر روی دو مورد آخر است . به عبارت دیگر کار او را "شیادی" می داند . شما اگر به نظرت این تعلیل غلط است , سعی کنید پایه تعلیل های جایگزین را محکم کنید .
3."دغدغهی ریاضی و توپولوژی و هندسه ندارد ... حال اگر فهم او از آن نظریه نادرست و ناقص باشد، چه باک!"
مگر او دعوی ریاضیات و هندسه دارد که برای نقدش چنین میکنند!!؟ " و یا مگر صدق نظریهاش را در گرو صدق نظریات هندسه دانسته؟! فرض کنید، روزی هندسهی توپولوژی و تئورمهایش رد شوند، آیا باید نتیجه گرفت که نظریه لاکان (به فرض برداشت درست او از توپولوژی) هم رد میشود؟! حاشا و کلا که چنین نیست. بلی، میتوان معترض لاکان شد که چرا نظریهای را نادرست نقل کردی، اما این کجا و چرند خواندن پست مدرنیته کجا؟!
" ما کاملا می فهمیم که مداخله های آنها در علوم طبیعی , درونمایه اصلی آثار آنها را تشکیل نمی دهد. ولی در صورت کشف این دغل کاری فکری (یا عدم صلاحیت فاحش) در قسمتی – حتی قسمتی کم اهمیت از آثار یک نفر , طبیعی است که بخواهیم آثار او را موشکافانه تر بررسی کنیم ... وقتی ایده ها را بر اساس مد یا جزم بپذیرند , ایده ها حساسیت خاصی نسبت به افشاگری حتی در مورد جنبه های کم اهمیت خود پیدا می کنند . برای مثال اکتشافات زمین شناختی .. فقط با قسمت کوچکی از کتاب مقدس به طور مستقیم تناقض داشت , ولی تاثیر غیر مستقیم آنها عبارت بود از کاهش اعتبار کلی کتاب مقدس در مقام روایتی واقعی از تاریخ ... اگر این نویسندگان در وهله اول بنا به دلایل جامعه شناختی و نه فکری , و در ثانی به دلیل تبحر و استادی در زبان و توانایی تحت تاثیر قرار دادن مخاطبان خود به وسیله سوء استفاده هوشمندانه از واژگان پیچیده - علمی و غیر علمی – به ستارگان بین المللی تبدیل شده باشند , در این صورت مکاشفات مندرج در این رساله می تواند پیامدهای واقعا مهمی داشته باشد "
چرندیات پست مدرن – ص 3
4. " در باب آثاری که در نقد مدرنیته ترجمه میشوند و نسبت آن به ترجمههای خود پست مدرنها جست-و-جویی ساده بسنده است، برای آنکه معنای این نسبت کوچک را بفهمیم. چند اثر حاوی نقد و فحش به هایدگر داشتیم وقتی حتا ترجمهای از هستی و زمان نداشتیم؟! دوست عزیز، بازار کتب فلسفی ما و ترجمه کتب فلسفی، تُنُکتر از آن است که من بخواهم سیاهه به شما بدهم، اما مقایسه نسبی بین آنچه از پست مدرنهای اصلی و منتقدین پست مدرنیته در میآید، خود به نیکی روشنگر است. "
خوب علی الظاهر من در همین امر که به نیکی روشنگر است و جست و جویی ساده برای آن بسنده است , با شما توافق نداشتم . شما هنوز یا نمی توانی یا نمی خواهی آثاری را در این رابطه نام ببری , به این بهانه که " بازار کتب فلسفی ما و ترجمه کتب فلسفی، تُنُکتر از آن است که من بخواهم سیاهه به شما بدهم " ! ... یعنی چه ؟ هر چه بازار تنک تر , تهیه سیاهه راحت تر ! ... شما لطفی در حق ما گمراهان بکن و آن جستجوی ساده ای را که بسنده است انجام بده و نتایج را به اطلاع عموم برسان ! ...
شما می توانید به سایت http://www.adinebook.com مراجعه کنید و واژه "هایدگر" را جستجو نمایید . من که جستجو کردم 40 عنوان کتاب موجود بود . شما که استادی یک نگاهی بیاندازید ببینید بین آنها "نقدی بر فلسفه هایدگر" می بینید ؟ می توانید به همین سیاق "پست مدرن" یا "پست مدرنیسم" و یا "پسامدرنیسم" را جستجو نمایید ... خوش بود گر محک تجربه آید به میان
5."اما در باب پایگاه نقد هم باید بگویم، آنچنان پایگاهی وجود ندارد! نقدها را بخوانید تا معنای سخنم را دریابید.مثلا نقد روش هرمنوتیک فنومنولوژیک هایدگر آن است که او نسبیانگار است و یا عضو فاشیست است و یا سخت مینویسد!! "
صحبت ما بر سر تقابل سنت تحلیلی و قاره ای بود در ارتباط با نقد پست مدرنیسم بود . مخالفت با نسبی انگاری از کدام پایگاه فکری است ؟ ... گیرم که اکثر نقد ها بدون پایگاه باشد . آن اقل نقد ها از چه پایگاه فکری ای ساطع شده است ؟ شما با مطرح کردن "آلمانی نخواندن" منتقدین وطنی هایدگر و یا اینکه " در مملکت ما، مگر نقد فلسفی چیزی جز فحش و ناسزا میخواهد که حالا پایگاه هم بخواهد؟!!" علی ظاهر دارید درددل می کنید تا پاسخگویی .
6. "من میگویم نمیتوان و نباید با تیغ علم و فلسفهی علم به جان فلسفهی هنر و روانکاوی افتاد و آنان را در خیال خام خود ابطال نمود"
اولا اگر ابطال در "خیال خام" است پس شما را چه غم ؟ ثانیا چرا نمی توان و چرا نباید ؟ آیا منظورتان کل علوم انسانی است یا فقط این رشته ها از نظر معرفتی تافته جدا بافته هستند ؟ آیا پرسش از روان آدمی , پرسشی "علمی" نیست ؟ یا پرسش از اینکه انسان ها چه چیز را زیبا می شناسند ؟
7. "نقد یک فیلسوف مثل تصحیح املا نیست که گزارههایش را منتزع از کل اثرش بتوان نقد کرد. دور هرمنوتیکی، و رابطهی دیالکتیکی جز و کل یک اثر، چیزی نیست که حتا تحلیلیها هم منکرش باشند. این ارتباطی هم به برداشت شخصی ندارد. ادعای هرمنوتیک که مرگ مولف نیست، بالعکس، فهم مولف است. یک پاراگراف از یک کتاب هزار و چند صفحهای، مبنای نقد فلسفی نمیتواند بود "
ما درباره رود نقد جمله به جمله و پاراگراف به پاراگراف صحبت می کردیم . الان شما یک پاراگراف را در مقابل هزار و چند صفحه مطلب قرار می دهی و نتیجه بدیهی می گیری ؟ مجددا یادآوری می کند که شما ابراز نگرانی کردی از انتساب بعضی ادعاها به متفکران پست مدرن که در واقع متعلق به آنها نیست . نقد گزاره به گزاره از چنین نقصی بری است . حرف دیگری می ماند ؟ ... اگر منظورتان این است که از روی چند گزاره نمی توان در مورد کل بنای فلسفی یک فیلسوف اظهار نظر کرد , باید بگویم که بستگی به گزاره اش دارد ! اگر نقد شما یک یا چند گزاره "پیش فرض" را نشانه رود ممکن است نیازی به دور باطل زدن در لابرینت بنای فلسفی مورد بحث نباشد. به هر حال سوکال بیش از این احتیاط می کند و می گوید :
"ما مدعی قضاوت درباره روانکاوی لاکان , فلسفه دلوز و یا جامعه شناسی لاتور نیستیم . ما کار خود را با اظهار نظرهای آنها درباره علوم ریاضی و فیزیکی یا مشکلات ابتدایی موجود در فلسفه علم محدود می کنیم "
محمدرضا عزیز هنوز دست از تمسخر پست مدرن ها برنداشتی؟
واقعا فکر می کنم جز علاقه به بحث و گفتگو،به وب نویسی که ترک کردنش سخته مثه سیگار که ترک شدنش سخته چیز دیگه ای واسه پایبند بودن به این موضوع نیست که میشه به حقیقت رسید ،حتی حداقلیش.
جمله ام طولانی شد.امیدوارم منظورم واضح باشه.
بی خیال ما که به چرند نویسی مشغولیم.
هموطن آگاه و ارجمندم
باسلام
نوشتار ارزشمند وروشنگرانه شمارا مطالعه نمودم.بی شک انتشاراین مطالب نشان از عمق نگرش شما دارد ما سالهاست که در وبلاگ روشنگری الارقم فیلترهای مکرر درتلاشیم تا به کمک همراهان روشنفکری چون شما در کاهش شکافی بکوشیم که میان عوام سیاست گریز ناآگاه و روشنفکران ایجادگردیده. حال با نهایت افتخاروبلاگ وزین تان را لینک نموده و انتظار همکاری و تبادل نظرات با شما راداریم.
امیداست بتوانیم باهمیاری شما فانوسی باشیم برای جامعه ای که تنها به دردهای خویش می اندیشند غافل ازآنکه این دردهای مشترک هرگز جداجدا درمان نخواهد شد.
با تشکر مدیربلاگ روشنگری
1. در باب اشباه و کژفهمی باید بگویم، این نکتهی ناپسندی نیست که فردی(ولو از بزرگان) در فهم فلسفهای به کژ-راهه رفته. از همین رو، درست فهمیدن فلسفهی یک فیلسوف نیز نشان از صفت نیکو نیست. اگر من میگویم که راسل یا پوپر در فهم هگل به کژ-راهه رفتند، این نه حرجی بر آنان است و نه عزتی بر من. من به عنوان یک گزارشگر کمابیش آگاه از فلسفه هگل میگویم نقدهایی چون نقد پوپر یا راسل بر اندیشهی هگلی، نامربوط به اندیشهی خود هگل است. این سخن من نیست، به اساتید کانتیننتال مراجعه کنید و از آنالن در باب صحت سخن من، راستیآزمایی کنید. من از بحث هرمنوتیک در نقد فلسفهی یک فیلسوف و رابطهی جز با کل در اندیشه میگویم و شما از بزرگی آن فیلسوفان و احیانا کوچکی من، بسیار خوب، من، کوچک! بزرگی یک فیلسوف تحلیلی که دلیلی بر درستفهمیدن او از تمامی فلاسفهی دیگر نیست.
2. میپرسید که چرا لاکان به فلان شکل نظریهاش را مطرح ساخت؟ اگر بخواهم به سیاق خودتان پاسخ گویم: چشم، بنده به گوش لاکان میرسانم، البته ریاضیدان نیست، روانکاو است، اما من بهش میگویم ای ژاک لاکان، امید از تو راضی نیست! چرا به جای اینکه فقثط به توپولوژی و هندسه بپردازی، به روانکاوی و فروید و دلالتشناسی دوسوسوری از زاویهی هندسه پرداختی! وای برتو!
اما به دور از جدلیات، باید بگویم که هر نظریه پرداز و تئوریسین از برای تئوریهای خود مدلی ویژه دارد، همانطور که هایدگر دوم از مدلهای اسطورهای فراوان استفاده کرده. اما تمامی اینها ارتباطی به صدق و کذب نظریاتش ندارد! از آن گذشته، نظریات لاکان در روانکاوی بارها دیگرگونه از فروید و پیشینیان است. او از نظریه دلالتشناختی دوسوسور فراوان سود جسته و در بسیاری موارد، بحثهای مطرح ساخته که گریزی از ارائه مدلی پیچیده نداشته و این اقتضای نظریهی دلالتشناسانهی سوسوری نهفته در نظریات اش است. در دلالتشناسی واژگان از معنای متداول خود جدا شده و از طریق مفاهیمی چون دیگربودگی و همبودگی تشریح میشوند، با این وصف، ساختارگرایانی چون لاکان، نمیتوانستند از مدلهای سادهی پیشاساختارگرایی استفاده کنند.
باری؛ باز هم میگویم، بحث بر مدلی است که لاکان از آن سود جسته و نه مدل اصلی که از آن ایده گرفته. باید مدعای لاکان را به نقد کشاند، نه حاشیههای او را. این بیشتر به شیادی میماند که کسی از راه نقد حاشیههای سخن دیگری، گرد و خاکی به پا کند و هر تهمتی به دیگران بزند. لاکان اگر پی استفاده از حقانیت ریاضیات در نظریاتش بوده و خریدار یافتن برای سخنانش، چرا مدعیاتش روانکاوانه و پسیک آنالیستی است؟ اگر او از ریاضیات سود جسته، برای بیان مدلهای روانکاوانه بوده و یا بالعکس؟!
3. من البته یک بار گفتم و بازهم میگویم که با این کتاب کاری ندارم، تمام آنچه را که نقد میکنم پیشتر بدان اشاره داشتم، حال این که شما پاسخ نقد مرا از این کتاب میدهید برای من روشن نیست. اما از گذشته از این، اگر فرض کنیم که جملاتی که نقل کردید نه قسمی از کتاب که پاسخ شما به مدعیات من باشد، در آن صورت باید بگویم: عالَم علم، با عالَم سوپراستاری و محبوبیت یک هنرپیشه یا سیاست مدار یا ورزشکار متفاوت است. اگر این سبک نقد را فقط به سبب سست کردن پایگاه و جایگاه "اجتماعی" لاکان در میان "جهانیان" انجام میدهید (آن هم نه با نقد مدعی که با نقد حاشیه) بسیار خب، ما را با شما عزیزان کاری نیست. این فعالیت رسانهای-ژورنالیستی شما کوچکترین ارتباطی با پژوهشهای لاکان و دیگر پستمدرنها ندارد! میخواهید دولوز را شیاد و بیسواد و سواستفادهگر بخوانید، آن هم با نقد از منظر علم ریاضیات، بسیار خوب! این شما و این هم تریبون رسانهای تان! اما این دولوز شیاد سواستفادهگر ناآگاه از ریضیات پیشرفته، هیچ سخن پذیرفتنی و مدللی ندارد! آیا نتایج کارها و تحقیقاتش جلوتر از پیشینیان و گذشتگان نیست؟! اگر نیست که من هم، همپای شما با او وداع میگویم، اما اگر کسی طرحی قویتر از او در نیفکده، باید بگویم با این "دلایل جامعه شناختی" از کالای معرفتیشان دست نمیکشم. اگر کار گتاری و دولوز و کریستوا در استفاده از تزهای علم دیگری ناپسند باشد، نقد مدعیات آنان با علم دیگر و به جهت کاهش محبوبیت بینالمللی(!!) به واقع پسندیده و نیکوست!؟
4. در باب نقد پستمدرنیسم و گرمبودن بازار اینان، بد نبود شما به واژهی "نسبت" که در عرایضم بود دقتمیکردید. از 40 عنوان کتابی که در باب هایدگر یافتید، چند عنوانش ترجمهای کامل از آثارش بود؟ حال از کیفیت ترجمه هم که بگذریم، مثلا کتاب نیچه که فقط یک بخش از 3 بخش است و ترجمهای سخت ضعیف دارد و یا کتاب معنای تفکر چیست که بخشی از Was Heisst Denken. از آن گذشته، مگر با "چگونه هایدگر بخوانیم؟" میتوان مدعی شد بازار هایدگر و اندیشههایش گرم است؟! حالا این را بگذارید کنار ویتگنشتاین که اهم کارهایش به فارسی روان بازگردانده شده و یا راسل. من نمیگویم که نباید از راسل و پوپر ترجمه داشت، اما میگویم انصاف دهید، این سبک عجیب کانتیننتالها کجا و سبک پذیرفتنیتر ترجمههای تحلیلیها کجا؟!
به مطبوعات و مثلا مهرنامه بنگرید، نمونههای بازاریتر نقد امثال فوکو و هایدگر را به سادگی خواهید یافت.من از فضای کلی صحبت میکنم و شما از عنواین یافت شده در آدینه بوک!!
5. دوست عزیز درد دل نمیکنم، فقط از شما میپرسم چگونه میتوان ادعا کرد کسی سخت و نارسا مینویسد، در حالی که حتا سواد خواندن متن اصلی او را نداریم؟! نقدهای برخی وطنیها اصلا متوجه اندیشهی هایدگر نیست که پایگاه بخواهد، که اگر پایگاهی هم بخواهد جز پوپولیسم نیست. نسبیانگاری اصلا کوچکترین ارتباطی با هایگر ندارد که نقد بر او باشد....! نقد امثال مردیها (که من ارادت فراوان به او و ایمان وافر به دانش تحلیلی پراگماتیستش دارم) بر هایدگر و هگل را بخوانید تا ببینید من درد دل میکنم یا این دوستان.....
6. من را هیچ غمی نیست! من فقط متذکر روش غلطی هستم که ادامه دادن آن فقط به اخذ نتایج در عالم خیال میانجامد! من میگویم این نامش هر چه باشد ابطال تز لاکان نیست، شما از کجای سخن من غمام را دریافتید و به ادعایم ربطش دادید، الله اعلم!
در باب جدا بودن راه علوم انسانی از علوم طبیعی فروان گفتهام و گفتهاند، در باب چرخش هرمنوتیکی و سخنان فوکو و .. در باب این علوم. فرق متدولوژی و هرمنوتیک (که اولی از آن علوم طبیعی و دومی از آن علوم انسانی) چیز گنگ و ناروشنی نیست. پرسش از روان آدمی، به هیچ رو علمی (به معنای پوزیتیویستی) نیست، همچنین پرسشهای زیباییشناختی.
از این گذشته، این که من مدعی ام روش هر کدام متفاوت از دیگری است که نتیجه نمیشود طرفی علمی و آن دیگری علمی نیست. جدا از علمی بودن یا نبودن، سخن من بر سر تفاوت آشکار روش این علوم است.
7. دوست عزیز، سخن و اندیشههای فیلسوف از نظر من، چیزی فراتر از گزارههای کتب اش است. بله، اگر کسی پاراگراف به پاراگراف از کتاب دیگری را به نقد کشید، نمیتوان معترض او شد "نقد ات متعلق به فلان کتاب نیست"، اما آیا با روایت چند پاراگراف انتخابی، میتوان دعوی نقد اندیشههای یک فرد را داشت، من چنین نمیاندیشم، چه آنکه به دور هرمنوتیکی در هر اثری اعتقاد دارم. چرند خواندن یک اندیشه مثل پست مدرنیته یک ادعاست و چرندخواندن فلان گزاره از فلان کتاب دولوز، سخنی دیگر. اگر فیزیکدانی دور هرمنوتیکی را نفهمد و در نقد یک اندیشه رعایت نکند، حرجی بر او نیست، اما نتیجهی کارش به هیچ رو "نقد اندیشهی ...." نیست، چیزی است شبیه به تصحیح اوراق امتحانی پایان ترم دانشجویان فیزیک، که البته اینجا نه از دانشجو و نه از امتحان و نه از (ادعای)فیزیک هیچ خبری نیست.
یه سری از گفتارهای استاد ملکیان هستن ،مثل همین سخنرانی، که به نظر من باید هر آدم اهل استدلالی اونا رو بخونه. مثل دونستن منطق می مونه.
سلام.
لینک حرفای ملکیان رو خووندم و با بخش هاییش موافق نیستم. "آزادی بیان مدلل" نمی فهمم چه صیغه ایه.
در مورد حقیقت هم تعبیر جهانبگلو رو می پسندم که می گه افقیه که هرچی بهش نزدیک تر بشیم دورتر می شه. این برداشت حقیقت رو از انحصاری بودن درمیاره.
سلام، متشکرم از پستتون. ولی این نگاه به حقیقت از از پسا مدرنیست ها شروع نشده و نزد سوفسطیان بسیار مهم شمرده می شده. ولی به فرض هم که بگوییم حقیقت نزد بعضی هاست و بقیه به مهمل گویی می پردازند، چه گونه نگارنده این پست می تونه مطمئن باشه که خود مهمل گو نیست؟
ارسال یک نظر