۱۳۸۹ خرداد ۱۴, جمعه

مردی دل نگران ِانسان



مدت زیادی ست که می خواهم از استاد بنویسم. دو سه نفری بیش در این سرزمین نیستند که از منظر نگارنده لیاقت تام و تمام لقب استاد را داشته باشند. محمدرضا شجریان ، محمد قائد و مصطفی ملکیان. هر کدام به نوعی برایم الگویی بودند و هستند از زیستن.
این یادداشت مختصر و ناقص را این بار به آن آخرین تقدیم می کنم که بسیار از او آموخته ام. البته بماند که معمولا در تندباد زمانه آموخته هایم را فراموش می کنم، اما این چیزی از ارزش و قدر و قیمت وی کم نمی کند. ملکیان را در اینترنت یافتم. شاید بدشانسی بوده که دیر وی را شناختم و شاید هم این از منش و روش زندگی بی های و هوی او باشد و البته باید در نظر داشت که در کشوری زندگی می کنیم که هماره دود بالاتر از شعله نشسته است. آشنایی با آثار و سخنرانی ها و نظرات استاد را هم بیشتر مدیون این دوست عزیز هستم که مسئولیت نشر آثار وی را در اینترنت به عهده دارد.
شاید از خیلی از جهات، مخصوصاً اعتقادات با استاد در تضاد و تباین باشم؛ اما آنچه که از وی آموخته ام درس محبت و دوستی و انسانیت و انصاف و زیستن به نوعی باشد که به آن اعتقاد دارد. ملکیان واقعاً همان گونه است که می گوید. بودش با نمودش زاویه ای ندارد. با خواندن یادداشتهای فاطمه شمس درباره ی استاد اشک ریختم و واقعا درمانده شدم که چطور یک فرد می تواند اینگونه باشد و افرادی دیگر با همان ادعاها و بلکه بسی بیشتر... بگذریم.
سخن کوتاه می کنم و توصیه می کنم به خواندن این دو یادداشت خانم شمس درباره ی استاد مصطفی ملکیان

۲۰ نظر:

پدرام گفت...

خب راستش من هم صرفا چند مقاله از ایشان را به صورت اتفاقی در نت خوانده ام و چیز خیلی جامعی از ایشان نمی دانم!

حامد گفت...

واقعا بیش از اندیشه های استاد ملکیان منش علمی و اخلاقی ایشان ستودنی است همین مساله باعث شده که ایشان با طیف عظیمی از نیروهای سنتی و بنیادگرا تا سکولارها و لائیک ها ارتباط داشته باشد ضمن آنکه آرای ایشان به ویژه در زمینه معنویت و عقلانیت می تواند راهگشای حیات سالم در جهان پرتلاطم امروز باشد

ivalyosha گفت...

سلام
ملکیان برای من یادآور روح زندگی حکیمانه ست. با اینکه به حساسیت و التزامش به مشرب تحلیلی آلرژی دارم ولی به خاطر اینکه مطابق عقیده ی خودش زندگی می کنه براش احترام ویژه قائلم. ملکیان روراست ترین "انسانی" ست که تاکنون شناخته ام.

فرزانه گفت...

سلام
چیزهایی که از نوشته های فاطمه شمس خواندم و همین یک تصویر پایینی مطلبت می تواند ثابت کند که او مردی است فراتر از زمانه خویش ...

دمادم گفت...

ممنون به خاطر لینک های خوبی که گذاشته اید. قبل هم به نظرم درباره ی آقای ملکیان صحبت کرده بودید اما این معرفی کاملا بیانگر تاثیر ارزشمندی ست که از ایشان به یاد دارید.آدم گاه استادی را که دوست می دارد می ماند چگونه قدر دانش باشد و شما بهترین روش را انتخاب کردید ؛ معرفی او.

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم.
من شاید اولین بار حدود سال 1375 نام مصطفی ملکیان را شنیدم. دفتر دایرت المعارف تشیع بودم. یکی از شاگردان ایشان، به نام مرتضی کریمی نیا، صحبت می کرد از ملکیان و معرفی می کرد او را. که چه استادانی گذرانده ملکیان. دقیقاً یادم است ایشان گفت ملکیان حدود یک ماه چه مدت نشسته بوده خانه و تمام تفسیر المیزان را خوانده بوده. اگر خطا نکنم، راوی گفت مصباح یا فردی مانند مصباح نوشته ای از ملکیان را دیده بوده و گفته بوده این آدم از سروش هم خطرناکتر است.

در
http://malekiyan.blogfa.com/
گفته اند:
«نيلوفر سايت يا وبلاگ رسمي استاد ملكيان به شمار نمي‌آيد، بنابراين هيچ مسئوليت صريح يا ضمني در ارتباط با اين وبلاگ متوجه وي نمي‌باشد.»

و ظاهراً این در تضاد آشکار با جمله شما است:

«... مسئولیت نشر آثار وی را در اینترنت به عهده دارد»

دوست ارجمند ما فاضل قاسم فام باروق وبلاگی دارد برای معرفی ی آثار و اخبار مربوط به مصطفی ملکیان. دوست ایشان هم، آقای علی زمانیان، وبلاگی دارد برای معرفی ی آثار و اخبار مجتهد شبستری. ولی این بزرگواران مسئول نشر آثار ملکیان یا مجتهد شبستری نیستند.

مصطفی ملکیان طبق شنیده های من فردی است فاضل و مشخصاً شنیدم انگلیسی اش خیلی خوب است.

برزین گفت...

سلام
من همیشه استاد ملکیان را در کنار سروش و مجتهد شبستری سه ضلع روشنفکری دینی در ایران دانسته ام .
الان معتقدم تنها کسی که می تواند در حوزه های علمیه در مقابل ترکتازی امثال مصباح یزدی حرفی برای گفتن داشته باشد استاد ملکیان و شاگردان او در حوزه هستند

پدرام گفت...

چقدر جالب مرسی که با این آدم ما را آشنا کردی. البته لینک اول فیلتر شده و نمیشه خوندش.
واقعا آدمهای شجاعی داریم. حتما الان ایشان ممنوع التدریس شدند؟!

نامیرا گفت...

جایی خوانده بودم آقای ملکیان روزگاری در تعامل و همکاری با فردی مثل مصباح بوده ولی از روزی که با اندیشه هایش درباره ی رابطه دین و حکومت داری آشنا شدم و مقاله های مختلف اش را در روزنامه ها خواندم،بیشتر علاقمند شیوه ی تفکرش شدم.به نظرم تعامل و همکاری های گذشته اش در قوای فکری فعلی اش بسیار موثر بوده.و همین طور در انتخاب راهش که کاملا در تضاداست با راه کسانی مانند همان مصباح.
من نیز خوشحالم از آشنایی های با اندیشه های ایشان.

راستی این عکس که از حضور ایشان در راهپیمایی تاریخی مان گذاشته ای، باعث شد بیشتر حس احترامم نسبت بهشون برانگیخته بشه!

اشک ماه گفت...

از ایشان بیشتر بنویسید

سينا جامي=Sina Jami گفت...

محمدرضاي عزيز!
1)برخي از انسان‌ها فرا-زميني هستند...فراتر از زمان و مكان.
آن‌ها هيچ‌گاه در كليشه نمي‌گنجند. زنده هستند..حي و حاضر...زنده‌بودن را بايد از آنها آموخت.
به نوبه‌ي خود از اين‌كه با ياد از چنين شخصيت فرزانه‌اي، با بذل عمر عزيزت، دل ما را تلطيف ميكني ممنونم.

2)در رابطه با پيامت، ممنون از لطف و توجهت.
عزارئيل فرشته‌ي بدسرشتي نيست. از نوشته‌هايش پيداست. حتي اگر در دام كليشه حبس باشد، اما نهاد و فهم او ستودني است.
در هر صورت به تجربه دريافته‌ام قدرتي مافوق او هست كه من بايد مراقب خود در محضر او باشم.
اگر قدرتي مافوق او بود تاكنون بايد صد تا كفن پوسانده بودم.
چه سخت، چه آسان، در چشم‌به‌هم‌زدني همه‌گي رهسپاريم....همچون فرعون و موسي.

سينا جامي=Sina Jami گفت...

محمدرضاي عزيز.
بله من هم بازي‌هاي قراردادي و جعلي و متوهمانه را قبول ندارم.
من از يك قدرت واقعي حرف مي‌زنم كه خودم تجربه كردم و آدرسش رو دارم.
اين تنها مال منه، يه تجربه‌ي شخصي. و البته هر كس بايد بر اساس تجربيات، ادراكات و علم خودش رفتار كنه نه علم ديگران.
واسه همينه كه ذاتا دين( بعنوان يك تجربه‌ي خصوصي)از سياست( كه مبناي اجتماعي داره) جداست.
وقتي باور مردم كاذب امت در عرض چند لحظه فرو مي‌ريزه، و پيامبر خدا نالان به خداش پناه ميبره چطور ممكنه مردم بتونن از يك تجربه‌ي واحد راجع به يه اتفاق در 1400 سال پيش، داراي وحدت باشن؟
با گلوله كه نميشه ايمان و باورهاي متنوع رو توي دل جماعت به وحدت رسوند و يكي دونست. نتيجه‌ش يه دروغ ميشه به بزرگي رياكاري يك فرهنگ چندهزارساله.
بت‌ پرستي يعني همين: يعني كليشه‌هاي مرده رو عمومي كردن، يعني كمونيسم، يعني اسلام صفوي، يعني تداوم قتلهاي زنجيره‌اي، يعني دزدين دل مردم توي روز روشن با چماق. مردمي كه چيزي رو دوست دارن كه نميتونن بيانش كنن، يعني وادادن در سوء تفاهم.
بنابراين صحبت از قدرت مافوق غيرمشترك دراجتماعيات كاريه كه به فساد و تباهي منجر ميشه.
چه برسه مدعيان او قدرت بخوان منوياتش رو به اشتراك بذارن.
محمدرضاي عزيز.
من از يه تجربه‌ي شخصي صحبت كردم.
همونطور كه من نميدونم توي جيب تو چقدر پول هست، كسي هم نميدونه توي دل من و توي زندگي من چه تجربياتي رسوب كرده.
هر كس بر اساس دارائيهاي خودش هزينه ميكنه. مهم اينه كه ما اين داشته‌هاي خصوصي رو براي همديگه اسلحه‌ي اطاعت و تبعيت نكنيم.
بنابراين وقتي از گزارشات تاريخي نميشه به حقيقتي واحد پي برد چظور از پگانيسم و پلي تئيسم برام فاكت مياري؟ به نظر من اينم يه كار شبيه كار مدعيان الوهيته.
من با ليبرال دموكرات بودن تو، و يا سوسيال دموكرات بودن خودم بهتر كنار ميام تا با حقنه‌ي فلسفه‌ي ليبراليسم و اصالت دادن به انسان و اومانيسم، و يا خدا. به نظر من اصالت با انسان اجتماعي هست. واقعيت اينو ميگه: بايد دست از سر حقايق در اجتماعيات برداشت.

مقداد گفت...

اتفاقا من هم برگزاری جلسه در مورد معنویت و عقلانیت در دانشگاه تهران می خواستم در موردش بنویسم
هنوز فرصت نشده
به نظرم این پروژه اش راه حل بزرگی برای امروزمان است
منتظر چاپ کتابش هستم

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم.
آقای سینا جامی:

«واسه همينه كه ذاتا دين (بعنوان يك تجربه‌ي خصوصي)از سياست (كه مبناي اجتماعي داره) جداست.»

دوست عزیز حالا نمیشه حرفهای مافوق سوادت را نفرمائی؟ احیاناً دین نداری؟ خب نداشته باش. احیاناً خدا را قبول نداری؟ خب نداشته باش. اما حرفهای صد من یک غاز می زنی که چی؟ دین تجربه ی خصوصی است؟ خدا یک دین می فرستاده محمد بن عبدالله تجربه می کرده و محمد هم می رفته تک تک در خونه ی مردم دین می داده به آنها و آنها تجربه می کردند؟

دین، پدیده ای اجتماعی است. سیاست هم پدیده ای اجتماعی است. دخالت کردن یا نکردن دین در سیاست و سیاست در دین، این عملاً طبق خواست مردم است. طبق ذات دین و طبق ذات سیاست نیست. شما خیال کردی دین می آید فضولی می کند در کار سیاست؟ نه. اتفاقاً به نظر من، این سیاست است که دست از سر دین و هنر و ورزش و علم و فرهنگ برنمی دارد. سیاست در زمان حکومت سابق، امر می کرد که دین باید جدا باشد از سیاست. سیاست در زمان حکومت فعلی، امر می کند که دین باید داخل سیاست باشد. در اروپا هم، سیاست تا آن جا که از ارباب کلیسا قدرت کسب می کرد، متحد بود با کلیسا. وقتی کلیسا کم قدرت شد، سیاست از کلیسا دور کرد خود را.

هادی طباطبایی گفت...

سلام.یکی از نزدیکان استاد می گفت که استاد پس از اعدام آرش رحمانی و محمد رضا علیزمانی بسیار گرفته و غمگین بود و تا مدتها لب بر غذا نزده بود.

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم.
ببخشید. وبلاگ خانم محبوبه موسوی آن طور که من می بینم هیچ مقاله اش نمی توان کامنت گذاشت. قسمت نظردهی چند لحظه دیده می شود و محو می شود. آیا اشکال از مرورگر من است؟


***
طبق فهم من:
خداباوری پدیده ای اجتماعی است. الحاد پدیده ای اجتماعی است. دین پدیده ای اجتماعی است. بی دینی پدیده ای اجتماعی است. فمینیسم پدیده ای اجتماعی است. لیبرالیسم پدیده ای اجتماعی است. دین نه تجریه ی خصوصی است نه پدیده ی خصوصی.

درخت ابدی گفت...

سلام.
من خیلی جسته-گریخته از ملکیان خوندم. فقط می دونم انسان آزاده ایه.
اون کتابی رو که یه بار معرفی کرده بودی هنوز نگرفتم.

محمد گفت...

سلام دوست من
در دوباره های دیگر لینک شدید با افتخار
من بیشتر از گودر مطالبتون رو میبینم
به هر حال موفق و پیروز و سبز بمانید

نفیسه گفت...

آشنایی با استاد ملکیان در مورد من به دوسال پیش باز می گردد اما به واقع برایم بعد از آشنایی با سروش، واقعاً تاثیرگذار بود.
انسانیت به تاراج رفته این روزهای جامعه ما نیازمند داشتن این افراد است.

azarbeyg گفت...

ما زوج هنرمندی هستیم که با دوچرخه از شهری به شهری و از روستائی به روستائی سفر کرده و با مردم زندگی میکنیم.
از زندگی آنها الهام گرفته و با رنگ و قلم آداب و رسومشان را توصیف و ترسیم میکنیم.

ما در نقاشی ( پرتره ) از عکس تخصص داریم از جمله: حیوانات مراسم ازدواج بچه ها رویدادها خود و خانواده در طرح ها و مدلهای مختلف

جهت سفارش و مشاهده اثار به:
http://azarbeyg.blogfa.com
مراجعه نمائید.