۱۳۸۸ مهر ۹, پنجشنبه

آسیب‌شناسی ِجنبش سبز - بخش اول

بر سر در این وبلاگ کوبیده‌ایم روشنگری و اندیشه‌ی انتقادی. به اندیشه‌ی انتقادی و انتقاد حتی از وضع مطلوب معتقدم و این تنها مذهبی‌ست که به آن پای‌بندم. انتقاد از وضع موجود برای حرکت گام به گام و مطمئن به وضع مطلوب و این آرمان من است.

در این میانه مسلماً اختلاف نظرات مختلفی با خیلی‌ها خواهم داشت و از میانه‌ی همین اختلاف نظرهاست که گفتگو شکل می‌گیرد و این گفتگو نیازمند شناخت «دیگری» به عنوان فردی متعین است و قبول دیگری و گفتگوی با وی در چارچوب خرد، انصاف و اخلاق پایه‌ی ارتباط فکری را محکم می‌کند و از میان این ارتباطات و کنش‌هاست که فهم مشترک به نام «حقیقت» رخ می‌نمایاند. این گونه‌ست که در میان خیل فلاسفه، پوپر را با تئوری‌های ابطال‌پذیری و جست و جوی ناتمام حقیقت و هابرماس را با تئوری‌های کنش ارتباطی و پروژه‌ی ناتمام مدرنیته‌اش به عنوان الگو و راهبر فکری خود برگزیده‌ام.

دوست فاضلی که در دانشگاه هم تدریس می‌کند گفته بود، بعد از مشروطه و انقلاب 57، جنبش راه سبز سومین جنبش مردمی در ایران است و چون سومی‌ست حتماً به نتیجه می‌رسد. مدعای وی «تا سه نشه بازی نشه» بود. حقیر می‌پرسم چگونه می‌توان از یک ضرب المثل افواهی مدلی منطقی برای پیش بینی تاریخ این مملکت استخراج کرد؟ چگونه می‌توان از تفسیر یک آیه و ارجاع به یک حدیث، پیش بینی کرد که حتماً اوضاع رو به راه می‌شود؟ آیا واقعاً این گونه‌ست؟

میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی برحسب اتفاقاتی خود خواسته یا ناخواسته به نوعی یکی از سران این جنبش شده‌اند. یکی با زبان برادرانه با مردم سخن می‌گوید و دیگری عتاب آلود و دردمندانه با قدرت‌مندان و قدرت‌مداران. وقتی می‌گویم جنبش یعنی در ذهن خودم دلایلی برای اثبات این امر که حتماً جنبشی در ایران شکل گرفته دارم. اما بنده همیشه در ذهن خودم به اساسی‌ترین و بدیهی‌ترین مشاهداتم شک می‌کنم و آنها را به زیر تیغ پولادی و برّان ِاندیشه‌ی انتقادی می‌برم.

در ادامه‌ی این پست‌ها می‌خواهم با زبان الکن و قلم شکسته و ذهن بسته‌ی خود به آسیب شناسی و انتقاداتی از برخی حرکات این جنبش و اعضاء آن که خود نیز عضو بسیار کوچک و ناچیزی از این جنبش آزادی خواهانه ( امیدوارم یکی از آرمان هایش دموکراسی لیبرال باشد) هستم، بپردازم. این نوشته نه زنگ خطر است نه اعلان جنگ؛ بلکه استفاده از چندی از مهم ترین ابزارهای فکری جهان بشری‌ست برای تحلیل و تبیین مسائل. اندیشه‌ی انتقادی و تحلیل فلسفی.

نیاز به نوشتن نیست اما مهم‌ترین عامل ادامه‌ی این پست ها همانند پست‌های فلسفه‌ی اخلاق در سال گذشته، اقبال شما دوستان و حسن توجه شماست. به قول رند شیرازی ز روی عنایت چنان که خود دانید بخوانید.

۱۶ نظر:

ناشناس گفت...

سلام
کامنت دونی ظاهرا مشکلش بر طرف شده خدا رو شکر
از راهنماییت ممنونم اما من هم همین حدود از مطلب اطلاع داشتم مقصودم از سئوال اطلاع دقیق از روشها بود مثلا شنیدم کار مک کارتی به جایی رسید که علاوه بر کمونیست دانستن هنرمندانی مثل چارلی چاپلین گفت رئیس جمهور هم کمونیست است!؟

جنبش سبز هم در ابتدای راه است و نیاز به مراقبت دارد و همه برای این مراقبت وظیفه داریم
ستاریان

ناشناس گفت...

سلام علیکم
اساساً به موضوع «آسیب شناسی ی جنبش سبز» شک دارم
که همچین چیز مایه داری بشود درباره ی اش گفت
مثل این که دو سه روز قبل از دوم خرداد 1376 مقاله ای نوشته می شد با عنوان «آسیب شناسی ی جنبش خاتمی»
جنبشی که اصلاً شاید در حد چهار روز تبلیغات و هیجان باقی می ماند
منظورم این است جنبش سبز الان هنوز نه حکومتی به دست گرفته نه فرض کن مشابه «روشنفکری ی لائیک» یا «روشنفکری ی دینی» است که بالأخره سرانی و پیروانی و آرائی داشته باشد
***
حالا البته ببینیم قسمتهای بعدی ی نوشته ات چیست
***
سیدعباس سیدمحمدی (ی استقلالی)
http://seyyedmohammadi.blogfa.com

ناشناس گفت...

تا رسیدن به دموکراسی راهی بس دراز در پیش داریم . روی نکته ی مهمی تمرکز کرده اید. هنوز خیلی از طرفداران این دو رهبر مردمی درکی از درک دیگری ندارند و با تمام تلاشی که از سوی رهبران برای در پیش گرفتن منش گاندی انجام می گیرد ، گاه طرفدارانشان بدجوری مخالفان خود را - از هر طیفی که باشند با یک چوب می رانند و متاسفانه در این میان مذهبی ها بیشتر در این زمینه تعصب نشان می دهند .
کاملا با کامنت گذاری در وبلاگتان آشنا نشده ام . از طریق کاربر جی میل وارد شدم به نظرم اگر درست آمده باشد
دمادم

ناشناس گفت...

http://jahele.mihanblog.com

رضا اسدآبادی

چرا به میهن بلاگ مهاجرت نمی کنید؟

به نظرم فضای بهتری برای نوشتن است

ما که از اسلام روسی به آنجا رفتیم

ناشناس گفت...

http://jahele.mihanblog.com

رضا اسدآبادی

چرا به میهن بلاگ مهاجرت نمی کنید؟

به نظرم فضای بهتری برای نوشتن است

ما که از اسلام روسی به آنجا رفتیم

ناشناس گفت...

http://jahele.mihanblog.com

رضا اسدآبادی

به نظرم افسار این جنبش از دست آقایان در رفته است...حالا نمی دانم شما چطور فکر می کنید...من که اینطور نوشتم در مورد موسوی و کروبی

ناشناس گفت...

http://jahele.mihanblog.com

رضا اسدآبادی



با سلام...
اولا چند سالی هست که دیگه میهن بلاگ حتی یک مشکل آن چنانی نداده و اصلا همه میهن بلاگ رو میهن بلاگ ورژن 2 می دونند..الان هم خیلی من راحت تر از بلاگفا هستم و از نظر سرعت و راحتی و گرافیک کار من رو خیلی بیشتر راه می اندازه این یکی...

اشتباه متوجه شدید....من مخالف اعتراض کردن نیستم...بنده مخالف این هستم که اعتراضات تحت لوا و تفکر سران اصلاحات نباشد و از دست آنان در برود و موسوی و خاتمی و کروبی رهبر آن نباشند و افرادی بیرونی رهبریت آن را بر عهده گیرند و اغراض خود را زیر لوای خشونت ها اجرا کنند
-------------
وگرنه سرکوب پلیس هم حرکتی آنارشیستی هست.وگرنه تحلیل و نظر رادیو و تلویزیون و کیهان بر نابودی کامل جنبش هاست...نه هدایت شده و عقلانی دنبال شدن آن...اگر کمی در مسئله دقت کنید این نکته را متوجه می شوید که از دنبال شدن این چنینی حرکت معترضان اتفاقا اینها بیشتر خوشحال هستند و به نفع شان هست تا در تریبون هایشان بکنند.
-------------------
در ضمن محمد رضا جان...مسئله حفظ نظام نیست...مسئله تغییر دموکراتیک و به مرور زمان و بدون خشونت ماهیت استبدادی درونی آن است.

nahid گفت...

سلام.چرا يه جوري اينجا؟كاشكي چند تا شكلك هم داشت مخصوصا نيشخند.
مطلب را بعدا ميخوانم.برميگردم

marmar گفت...

yek khososi dar blogfa dari

اویس گفت...

سلام مرد
امیدوارم که پی گیری و پرداختن به این موضوع، کمک کنه به اینکه جریان های مختلف با هر آرمانی به هم نزدیکتر بشن تا غول تحجر رو پشت سر بزارن. اما بدون که دموکراسی لیبرال لغمه بزرگیه، برای اینکه اسیر این ضرب المثل معروف که "سنگ بزرگ علامت نزدن است" نشیم، بهتر همان که همه با هم سر سنگ ریزه های موجود به توافق برسیم.

ناهيد گفت...

سلام و درود
بحث بسيار جالبي ميشود به خصوص اينكه مطمئنم كاملا بي طرفانه و با نگاهي انتقادي خواهد بود
بي صبرانه منتظر مطالب ارزشمندتان خواهم بود

قاسم‌فام گفت...

سلام
*‌از اعلام همكاري شما ممنون و سپاسگزارم.

*‌اين جنبش حتما نياز به آسيب‌شناسي دارد؛ نگاه‌‌هاي انتقادي مي‌تواندخام‌دستي‌ها و ساده‌لوحي‌ها را كنار بزند.
منتظر ادامه يادداشت‌تان هستم.

فرزانه گفت...

سلام
بر خلاف نظر دوستی که اعتقاد دارد آسیب پذیری برای جنبشی که شکل و قوام پیدا نکرده زود است من فکر می کنم همین الان وقت آسیب شناسی است اولین قدم ها خیلی مهم اند خصوصاً قدم هایی که کسانی بر می دارند که بهر جهت بعنوان رهبران شناخته شده اند

علیرضا کیانی گفت...

با درود.
1- آقا اینجا خیلی غریبست.نمی دانم شاید جای بهتریست.
2- گفته ام وباز می گویم که از دردمندیتان لذت می برم که کم هستند افرادی چون شما که از وقت گرانبهایشان!بگذرند و به جنبش سبز بپردازند. موفق باشید.
3-راستی با این هابرماس تان خرده ای مشکل داریم اما بگذریم!

ناشناس گفت...

سلام علیکم
اتفاقاً فقط با این بهرام شاکرین کمحرف و مؤدب و خوب شاخ به شاخ نشده بوده« که شدم
علامت خنده

کامنت من در ذیل
http://bahramshakerin.blogfa.com/post-167.aspx



نویسنده: سیدعباس سیدمحمدیچهارشنبه 8 مهر1388 ساعت: 15:33سلام.
من دانشجوی ترم چهار کارشناسی ی فیزیک پیام نور قم هستم.
کامنتت در وبلاگ مریم جعفر اقدمی را ایشالا یکی دو روز دیگر می گذارم وبلاگم.چ
با یکی از دوستانم که دانشجوی ی دکتری فیزیک انرژیهای بالا بود (صنعتی ی شریف) صحبت می کردم. گمانم می گفت گلشنی عمیقتر است و رضا منصوری به روز تر.
حالا بازنشست بشه ایشون، چی میشه؟ دو هزار و پانصد دلیل برای مخالفت با بازنشستگی یا جابه جائی ی کدیور و گلشنی و مانند آنها ارائه می کنند دوستداران آنها. خب. قبول. اما حالا چی میشه دکتر گلشنی در 70 سالگی بازنشست بشه؟ دانش از کار می ایستد؟ ایشون عاجز است از فعالیت غیر آکادمیک؟ سرقفلی ی پژوهشگاه علوم انسانی در اختیار آن بزرگوار نیست؟ حتماَ این بزرگواران باید تا نودسالگی استاد دانشگاه باشند؟ سرقفلی ی صد جا در اختیار رضا منصوری نیست؟ شما نشستی و برای خودت "سرآمد و فیزیکدانان ایران" را تعیین و معرفی کردی؟ اصلاَ بحث گزافه بودن یا نبودن بیانات شما نیست. من شاگرد و دوست و شیفته ی بها الدین خرمشاهی هستم. اما به او یک بار گفتم چرا شما با این سن و سال از فرهنگستان زبان استعفا نمی دهی تا فردی جوانتر بیاید جای شما؟ اما شخص شما بهرام شاکرین هزار دلیل ردیف می کنی که دکتر گلشنی بازنشسته نشود. دلیل فیزیک و دلیل "باز بودن" و دلیل موسیقائی و اینها.

چی بگم والا.

محمد جواد شکری گفت...

سلام همشهری
1-بسیار لذت بردم از این که اینگونه بی هیچ ترسی آغاز به نقد جنبشی می کنید که طیف وسیعی از خوانندگانتان را در بر می گیرد.
2-یک مقداری با آن قسمت "دمکراسی لیبرال" مشکل دارم ،دوست داشتم مانند دریدا آرمانتان را به سمت "آن دمکراسی که می آید" سوق می دادید تا مطلبتان بیشتر رنگ و بوی انتقادی بگیرد.
3-به شخصه بسیار مشتاقم که ادامه ی یادداشت هایتان را هر چه سریعتر بخوانم