۱۳۸۸ مهر ۱۸, شنبه

وهم‌های بیهوده، تا بوده همین بوده


«کمونیست‌ها خیال می‌کنند راه رهایی از بدبختی را پیدا کرده‌اند...]به نظر آنان[ اگر مالکیت خصوصی لغو شود و همه در ثروت اشتراک پیدا کنند و از لذت آن برخوردار شوند، بدخواهی و دشمنی میان انسانها ناپدید خواهد شد...پیش شرطی که این سیستم بر آن استوار است، از نظر روان شناسی وهمی بی پایه‌ست.»

زیگموند فروید/ تمدن و ملالت‌های آن / ترجمه‌ی محمد مبشری/ نشر ماهی / صفحه‌ی 82

به‌جز کمونیستها، رندان حق پرست هم خیال می‌کنند با حکومت مستضعفان بر دنیا، ظلم و ستم ، به یکباره، رخت برخواهد بست و کشتی توفان زده و بادبان شکسته‌ی انسانیت بر ساحل آرامش و خوشبختی پهلو خواهد گرفت. چه فکر نازک غمناکی. می‌گویند و اصرار می‌ورزند فطرت انسان حقیقت‌جو و حق پرست است. شما موافقید؟ خوب ببینید. مشکل از نسخه‌های ساده‌ست که پیچیده شده نه نسخه های پیچیده.که به سادگی به باد می‌رود. این پیچیده و پیچیده چه تناقضی دارد؛ همانند احساسی که پی پدیدار آن است.

۱۷ نظر:

قاسم‌فام گفت...

سلام

* برنج را بخوريم هم مي‌ميريم؛ نخوريم هم مي‌ميريم،‌ پس بهتر است با شكم سير بميريم!

* اين عبارت "تا بوده همين بوده" زيادي بدبينانه نيست؟

*‌نمي‌دانم بشر كي جنگ و كشتن يكديگر را كنار مي‌گذارد؟ چيزي نفرت‌انگيزتر از اين وجود ندارد؛ اما افسوس كه همين نفرت‌انگيز خيلي‌جا مقدس بوده و هست.

ایمان گفت...

آقا من را بی سواد فرض کنید ! یکی به من بگوید همین "فطرت" اصلا یعنی چی؟ کارش چیست؟ دلیل وجودی اش چیست؟ مثلا اگر نبود چی چی می شد که حالا که هست نمی شود؟
فطرتی که در برابر حرص قدرت و فتح ارض مثل باکره ی شرقی در پستو نهان می شود و به مرخصی می رود، بگذار در همان مرخصی بماند ... یک چیزی پیدا کنیم که بشود رویش حساب کرد !

اویس گفت...

اصل باید بر موقت بودن هر نوع ایده ای باشد، تنها اینگونه است که دموکراسی به وجود خواهد آمد و تنها در این زمان است که مردم همه کاره خود می شوند. ایدئولوِِِژی های پایدارو غیر قابل تغییر باید به زباله دانی تاریخ انداخته شوند.

ناهيد گفت...

فطرت انسان حقيقت جو ست و و براي طلب حقيقت از روي جنازه هاي ميليونها انسان گذر كرده است .

پدرام گفت...

گویی هیچ نسخه ای حتی ساده را نمی توان تجویز کرد. در عجب از آنانی هستم که بعد از این همه سال بازهم بر همان نسخه های قدیمی باور دارند و امثال کمونیسم را تبلیغ می کنند.
مرسی

عباس گفت...

هميشه به تشابه رندان كه نه اما قلندران خدا پرست و كمونيستهاي به قول شاهين نجفي فوكولي اعتقادي راسخ داشتم.

رضا گفت...

با سلام....

راستش در مورد کمونیسم باید بگم که اونها اشتراک در ابزار تولید رو گفتن
حالا لنین یه چرندی این وسط پراند و گفت همه چیز!

اصولا به نظرم مکاتبی که مدینه ی فاضله برای انسان تبیین می کنند و یا مکاتبی که انسان را به انتظار موعودی خاص میگذارند ،نیاز به توجه
ندارند...به هیچ وجه...

ناشناس گفت...

سیاست بخش کوچکی از فرهنگ است. مشکل از ریشه های فرهنگی است.

تلخ گفت...

دلم به حال کمونیستها میسوزه که در زمانه کنونی به این راحتی نقد میشوند و بهشون بد و بیراه میگویند!

چندوقت پیش توی یه مهمونی شام شانس ما دو تا از اوون کمونیستهای قدیمی بهم رسیده بودند و از همه جا من در جوارشون بودم!!
خلاصه کلی صحبت کردند از دوستان مشترک و عاقبتشون و گذشته ها!!!!
دست آخر هم از یکی صحبت کردند که دو تا بچه اش را برای حفظ اسرار سازمان و لو نرفتن اعضا در حین گیر افتادن به ضرب گلوله کشته بود!!!
بعد از این تعریفها خودشون دهنشون وامونده بود!!!!
و میگفتند اون موقع طرف رو یه قهرمان واقعی میدونستیم ولی الان حتی تصورش برامون مشکله!!!!!

ناشناس گفت...

سلام علیکم
جلوگیری از تجاوز ژاپن
جلوگیری از حماقتهای صدام حسین
جلوگیری از جهانگشائیهای بدعاقبت هیتلر و ناپولئون
اینها معمولاً با هزاران و میلیونها کشته و مجروح و آواره به دست می آید
جامعه ی جهانی هنوز با انسانیت و با اخلاق و با آزادی ی اندیشه و آزادی ی بیان فاصله دارد
حتا در آمریکا تا سی چهل سال قبل سفیدپوستها حاضر نمی شدند با سیاهپوستها کنار هم در کلاس درس بنشینند
شاید ظلمی که جهان غرب در دوران استعمار قاره ی آمریکا و دوران استعمار آفریقا و آسیا انجام داد و در دو جنگ جهانی و در دو بمب هسته ای و در نسل کشی ی یوگسلاوی و مواردی دیگر، اینها بیش از ظلم در جهان شرق در کل تاریخ بشر، باشد
بشر باید به فرمولی برسد
به ضوابطی برسد
به قواعدی برسد
مثلاً این دموکراسی، در مفهوم قدرت سیاسی اش، یعنی انتخاب دوره ای و مستقیم شخص اول کشور، و آزاد بودن و رقابتی بودن و مؤثر بودن انتخابات، این را تمام بشر باید بنویسد و امضاء کند
من این طور می فهمم
این از ملزومات صلح جهانی است
حالا البته، عملاً، ممکن است این ملزومات از طریقهای نامتبوعی مانند حمله ی آمریکا به عراق محقق شود


سیدعباس سیدمحمدی
http://seyyedmohammadi.blogfa.com/

عليرضا كياني گفت...

با درود.
1- كمونيست ها كه تكليفشان را با دنيا روشن كرده اند.فعلا هم فقط بايد به آنان ترحم كرد.
2- منظور جنابعالي از "رندان حق پرست" چيست و كيست؟مطمئنا منظورتان ironist رورتي كه نيست. رند حافظي را هم بسيار بسيار بعيد مي دانم، با توجه به اين كه حافظ خود به عنوان يك رند بزرگ، هر تصلبي را به سخره مي گيرد.ببينيد"خواهي كه سست وسخت جهان بر تو بگذرد بگذر ز سخن هاي سخت و كارهاي سست".خب اين كجا با فكر به تعبير زيباي شما نازك و غمناك "تشكيل حكومت مستضعفان بر دنيا" مي خواند؟
3-پيروز باشيد.

Rasipoor گفت...

سلام.به قول اکبر گنجی فاجعه آن موقع آغاز می شود که کسی باعقل ناقص خود فرمولی برای نجات جهان پیدا می کند و می خواهد یک روزه همه چیز را درست کند.
ضمنا با پست جدید به روزم

نوستالژیک گفت...

باز گلی به گوشه جمال کمونیستها که به مکتبشون از ته دل اعتقاد داشتند نه مثل اینجا که شکل دستمالی شده آیینی رو واسه سرکیسه کردن ملت به کار ببرند که خودشونم بهش اعتقادی ندارند.

mohsen parsa گفت...

سلام عرض می کنم
من هیچ سررشته ای در روان شناسی ندارم. ولی فکر می کنم برای آنکه مارکسیسم را بهتر بشناسیم احتیاج به شناخت دقیق جامعه شناسی داریم و همچنین اقتصاد. چه کتب ابن خلدون را مطالعه کنیم و چه آگوست کنت را به یک عامل مشترک می رسیم و آن تاثیر اقتصاد در تحولات جامعه است. برای مثال آنجا که ابن خلدون از فرآیند تبدیل شدن بادیه نشینی به شهر نشینی سخن میگوید، یافتن عوامل اقتصادی در این فرآیند کار چندان سختی نیست.
از آن گذشته در جامعه انسانی، کمونیسم هیچ گاه ظهور نکرده که بخواهیم آن را نقد کنیم و آنچه بوده صورت های به بی راهه رفته ای از سوسیالیسم است.
و در ادامه باید بگویم لااقل در ایران که مستضعفان حکومت نمی کنند تا ببینیم آیا ظلم و ستم رخت خواهد بست با نه.

محمد جواد شکری گفت...

به قول دوست شما(پوپر) هر کسی که وعده ی بهشت بدهد سرانجام جهنم خواهد ساخت.
با هر چیزی از پوپر مشکل داشته باشم نمی توانم او را به خاطر این حرفش تحسین نکنم.

نوایش گفت...

1-فکر نمی کردم چه ریختی باشی تا عکست رو دیدم!
2-کمونیست ها ( وآنان که شهارشان مساوات است!) فقط فقر و بد بختی را به تساوی قسمت می کنند.
3-از بابت لظر لطفت ممنون

mohsen parsa گفت...

سلام عرض می کنم
در جواب اظهار لطف شما باید بگویم که من هیچ وقت لفظ دولت کمونیست را به کار نبردم چون معتقدم چنین چیزی بروز نکرده است و همانور که می دانید مهمترین مشخصه کمونیسم آن است که دولت نقش متداول امروز خود را از دست می دهد.
کمونیسم هرگز نخواسته و نه می تواند بهشتی بوجود بیاورد. فقط با ارائه ی نظریاتی خواهان زندگی بهتر برای همه شده است. حال اگر این را بهشت می نامید بحثی جداست.
سوسیالیزم و بعد کمونیسم نیز مانند همه ی مکاتب بشری دارای نقص هایی است که عامل تاریخ باید آن را برملا سازد.
در جواب اینکه نقل کردید کمونیست ها روان انسان را خوب نمی شناسند، قبول ندارم(البته من صاحب نظر نیستم) ولی معتقدم کمونیست ها تا حدودی به خاطر جامعه فردیت انسان را نادیده گرفتند.