۱۳۸۸ مهر ۲۴, جمعه

ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد -1


محمدرضا نیکفر در یادداشتی به نام الهیات شکنجه دیدگاهی طرح کرد و به مسئله‌ی شکنجه و تجاوز پرداخت و آن را ریشه یابی کرد. امید مهرگان، یکی از شاگردان ِمراد فرهادپور که خود چند ماهی قبل در یادداشتی به نقد دیدگاه قبلی نیکفر درباره‌ی سروش پرداخته بود، یادداشتی در اینجا نوشت و دیدگاه نیکفر را به نقد کشید. نیکفر هم برای مهرگان جوابیه‌ای نوشته است.

اینجانب به دلیل علاقه‌ای که به این مباحث داشته؛ به جد این یادداشت‌ها را دنبال کرده و نکاتی چند را از آن استخراج کرده‌ام. شاید ذکر آن خالی از فایده نباشد.

* نیکفر در ابتدای مقاله‌ی خودش به روشنی نوشته که از منظر پدیدار شناسی(فنومنولوژی) به واقعه نگریسته و به خوبی متدلوژی خود را آشکار کرده. به عکس ِبسیاری از شارحان و مفسران که کمتر روش و منش و ایده‌ی خود را به صراحت بیان می‌کنند. این امتیاز نیکفر است. مهرگان وی را به این متهم کرده که او از زاویه‌ی فرهنگ پژوهی به این مساله پرداخته که به نظر نگارنده‌ی سطور، مهرگان اندکی بیراه گفته.

* مهرگان قلمش پرنیش و طعنه‌ست و این کنایات را می‌توان در سراسر جوابیه‌اش دید. آنجا که نگاه نخبه گرایانه را به پیش می‌کشد و سترونی از سیاست را به روی نیکفر می‌آورد و از جورجو آگامبن مثال می‌زند. این را در سابقه‌ی جوابیه‌ها و نقدهای قبلی مهرگان هم دیده‌ایم. کاش مانند مرادش، فرهادپور اندکی تامل و تحمل را چاشنی قلمش می‌کرد. البته در مقابل نیکفر کمتر می‌توان از عباراتی بهره برد که برای پیام یزدانجو و امثالهم به کار برده بود.

* مهرگان متاسفانه از سلاحی استفاده می‌کند که بنده آن را اتهام پنهانی می‌نامم. وی به نوعی نیکفر را به لامذهبی و لاییک بودن متهم می‌کند. این نوع انگیزه خوانی در اندیشه‌ی انتقادی که مهرگان و فرهادپور از معتقدان و ترویج کنندگان آن در ایران هستند ناپسند و نابسنده ست.

* مهرگان توضیح نمی‌دهد چرا مشکل از اسلام و تفاسیر خشن از آن نیست. وی از نفی نیکفر به اثبات چیزی نمی‌پردازد و دلیلش شاید این است که نیکفر لیبرال است و او نئومارکسیست. نیکفر به هوسرل و هابرماس و رورتی می‌پردازد و او از آدورنو، بوردیو، بدیو، ژیژک و آگامبن. چپ‌ها ذاتاً عامه‌ی مردم را نیک می‌دانند و اصولاً متوجه نقدهایی که متوجه طبقه می‌شود نیستند. شاید این اختلاف‌ها ناشی از عدم توافق بر روی معانی واژگان از هر دو سوی باشد. مثل فرهنگ.

* نیکفر جوابیه‌ی جالب و کاملی نوشته. اصلی‌ترین گزینه‌ی جوابیه‌ی او به نظرم چیزی‌ست که ما هم باید بدان توجه کنیم. این جنایات، این حکومت و این روش و منش را باید جدی گرفت. در گله‌ی گوسپندان، خطر پلنگ را باید جدی گرفت. این همان سیاست‌ورزی ِآگامبنی‌ست که مهرگان مثال آورد، ولی بدان پای‌بند نبود.

* این یادداشت قسمت دومی خواهد داشت که مروری‌ست به جوابیه‌ی نیکفر.

۱۱ نظر:

پارسا گفت...

خیلی لطف دارید. راستش رو بخواید هوای وبلاگم خیلی وقته تصفیه نشده و اتفاقا لازمه که تازه بشه. فکر کنم بد نباشه یکم پنجره ذهنم رو و به تبع اون وبلاگم رو باز کنم...
در این مورد که چیزی هست که یاد بگیرید، راستش واقعا لطف دارید؛ آره، شاید چیزهای خیلی کم و کوچیکی پیدا بشه؛ اما در مورد وبلاگ شما من اینطور فکر نمیکنم. یعنی زیاد چیزی برای یادگیری من نیست؛ چون وبلاگ شما برای من، مثل فیزیک شاومز برای یک دانشجوی ترم اولی سرشار از مطالب سنگین و پیچیدست.
حالا حالا ها وقت میبره تا بتونم سوادم رو به حد آمادگی برای یادگیری مطالب شما بکنم...

mohsen parsa گفت...

سلام عرض می کنم
فکر کنم تعریف من از دستاورد با تعریف شما متفات است. من معتقدم در کشورهای جهان سوم کپی برداری از تکنولوژی هایی که کشورهای غربی 70 سال پیش بدان دست یافتند یک موفقیت بزرگ است. پس تا اینجا باید دست دانشمندان کشورمان را بوسید. ولی متاسقانه مشکل اینجاست که ما در کپی برداری، از سایر کشورهای جهان سوم عقبتریم

ناشناس گفت...

salaam
man dar

http://www.neeloofar.gigfa.com/news.php?extend.60

hich matlabi nemibinam

seyyed abbaas-e seyyed mohammadi
http://seyyedmohammadi.blogfa.com

اویس گفت...

هر چی سعی کردم حرف خاصی در مورد این پست ندارم، در کل هر چی تو بگی.احتمالا خیلی گیجم، تو به شجاعت شیخ ببخش. مغزم پوسیده نمی تونه مطالعه کنه، پس هر چی میزاری تو خود پست بگنجون، این لینکها فقط یک عذاب وجدان به من اضافه می کنه!

پارسا گفت...

سلام آقا محمدرضا،
راستش میخواستم در مورد یه مسئله باهاتون صحبت کنم.
چندوقت پیش تو یه جمعی بودم که یه نفر اونجا بود به اسم سجین.
اونم دقیقا مثل سجاد بود و ما خیلی وقتا بهش پرخاش میکردیم.
تا این شد که بالاخره یکی از بچه ها بهش گفت اصلا برو گمشو؛ واسه چی میای اینجا.
تو جمعمون یه استاد جامعه شناسی هم بود که اومد و بهمون گفت، هرچی که باشه، هموطنمونه. بهتره به جای تندی و عتاب، با ملایمت باهاش صحبت کنیم و سعی کنیم اونو تا جاییکه میتونیم و عقلمون میرسه، از تعصبات دورش کنیم.
نظرتون در مورد این گفته ایشون چیه؟

reza گفت...

با سلام

جستجوی ریشه ی این مسائل در مذهب به نظر من که وقت تلف کردن است

ناشناس گفت...

سلام
اگر کسی سراغ داری از پیشکسوتها و مطلعان تئاتر گیلان (و کلاً شمال!) باشد لطفاً تلفن مرا بده به من زنگ بزند
مشخصاً:
فردی بوده به نام مهدی گرامی
تقریباً هیچ بیوگرافی ای از او نداریم
شاید بیست سی چهل پنجاه سال پیش فوت کرده باشد
یا ظاهراً علی دریابیگی متولد لاهیجان بوده
یا ظاهراً حیدر صارمی در رشت فوت کرده


سیدعباس سیدمحمدی

مرتضی گفت...

درود
ممدرضا خان اگه حالشو داری بشینیم یه جوابیه تنظیم کنیم علیه هر دوشون ما هم که دوستدار مخالفت در هر شرایط، وقتم که تا دلت بخواد داریم.اندیشه های ماکیاولیستی هم که سرشار. اوکی بدی جوابیه علیه شیخ هم میدیم.
راستی این که عکسشو زدی خودتی یا داری شوخی میکنی.
آقا سعی کن یه بار دیگه مارو تحلیل کنی. برادر عزیز ما کجای وبلاگمون ورزشیه. اصلا این جنگولک بازیا به ما نمیچسبه. خلاصه سعی کن زودتر تکذیبه منو چاپ کنی تا سپر موشکی مستقر نکردم. وگرنه کشور کمونیستیتو به خاک و خون میکشم.

Unknown گفت...

سلام
آقا از آنجایی که در مناسبات اداری سرعت ملاک نیست و از سویی ما سازگاریمون با شراط به کندی صورت می پذیرد و همچنین سرعت اخبار و علم و فلسفه و پوپر هم خیلی زیاد شده . احتمال انقراض نسلم پیش بینی میشه. خلاصه تازه دارم سعی میکنم اینجا واگویه نگاری کنم. هرچند از تو در عجبم که اینگونه تحلیل گر شدی. میترسم همینجور پیش بری از مریدی پوپر بشی استالینیسم طرفدار ویتکن اشتاین بعدشم با سیخ بخاری از اونجا بیفتی به جوت ملت. خدا به خیر کند.

نوایش گفت...

سلام!از این بحث چیزی نمی دانم.
اما دوست دارم دوستان وبلاگی را در عالم فیزیکی هم(3بعدی)دیدار یابم.لذا ...!!!یک قراری چیزی کوهی هماهنگ کنید.پایی ایم

روح انگیز گفت...

اقا کرکس!
چرا داغ کردی؟
يكي از يهوديان ساكن فلسطين اشغالي با فرزند كوچكش جلوي قفس گراز ايستاده بود، پسربچه گفت؛ مامان! مامان! اين گراز چقدر شبيه نتانياهوست. مادرش گفت؛ هيس! اگر بفهمه خيلي عصباني ميشه، پسربچه گفت؛ مامان جون! خيلي يواش گفتم، بعيده كه گرازه متوجه شده باشه!