۱۳۸۹ شهریور ۳, چهارشنبه

نقش هنرمند


حرکتی که علیرضا افتخاری در مواجهه با رییس دولت انتصابی موسوم به قوه ی مجریه انجام داد باعث بروز واکنش هایی از سمت برخی اقشار مردم شد. فشارهای وارده به حدی بود که افتخاری در مصاحبه ای اعلام داشت ایران را برای همیشه به مقصد فرانسه ترک می کند.
افتخاری صدای گرمی دارد که در تاریخ موسیقی سنتی و پاپ ایران کمتر شنیده شده. مزیت عمده ی او همین صداست؛ اما در عوض پرکاری اش ویژگی منفی ای است که باعث شده هرگز نتواند خود را به سطح مقبولیت و مشروعیت خوانندگانی چون اساتید بزرگوار شجریان و ناظری برساند. او چندین تصنیف دلنشین و ماندگار خوانده که در اذهان ایرانی ها باقی خواهد ماند، اما کارهایش به طور کلی در سطحی پایین تر حتی از سالار عقیلی و علیرضا قربانی قرار دارد.

گذشته از ارزش گذاری و قضاوت درباره ی حرکت او و نیز متن مصاحبه اش اینجا سئوالی مطرح می شود که آیا می توان ارزش هنری آثار یک هنرمند را جدای از شخصیت او دانست یا خیر؟ افتخاری اولین هنرمندی نبود که با مسائلی اینچنین مواجه می شود. به طور مثال رومن پولانسکی و لویی فردینان سلین را به نوعی می توان ذکر کرد و نیز دیگرانی مانند آنها.

اما نوع برخورد برخی از دولتیان هم در روبرو شدن با چنین مسائلی هم جالب است. صدای استاد شجریان را پس از مصاحبه هایش در نقد حکومت فعلی مهوع خواندند و ادعا کردند که یک چوب خشک صدایش از وی بهتر است. حال اینکه بر نگارنده معلوم نیست که صدای چوب خشک چه صدایی ست که همانهایی که تا قبل از این وقایع «ربنا» ی استاد را باعث ایجاد معنویت در سر سفره ی افطار می دانستند همچو ترهاتی از ذهن و زبانشان می بارد؟

شاید این سئوال و این نکته هم مطرح باشد که آیا جهت گیری سیاسی و نه اجتماعی، در شان یک هنرمند است یا خیر؟ در حسن نیت استاد شجریان و تلاش همیشگی اش برای کاهش آلام دردمندان چه هنگام زلزله ی بم و چه هنگام وقایع یکسال و چند ماه اخیر شکی روا نیست؛ اما اصرار بر انتشار برخی مواضع سیاسی شاید همیشه هم آن قدر مفید به فایده نباشد. چه که هنرمندانی در داخل همین مرز و بوم مشغول فعالیت و البته تلاش برای رسیدن به اهداف جنبش سبز هستند.

۲۶ نظر:

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم.
اولاً صددرصد درست تشخیص دادی و منظورم در مقاله ام، همان جناب است.
ثانیاً در مقاله ات چند چند جا مطالب مغشوش است.
ثالثاً من نمی دانستم افتخاری چی به چی بوده مسائل اخیرش اما حالا که رفتم لینک تابناک را دیدم، به نظرم:
ــ این افتخاری، حیف است برود فرانسه، بلکه یا باید پُستی مانند «معاونت موسیقی» در فرهنگستان هنر به ریاست علی معلم دامغانی به او اعطا کنند، تا بیشتر فرصت کند بزرگوارانی مانند دکتر محمود احمدی نژاد را در آغوش بگیرد، یا برود پاکستان و با صدای ششدانگش مرهمی بر مشکلات سیلزدگان آن دیار باشد.

فرانسه. چه خوش سلیقه!

آی سودا گفت...

شجریان در یاد مردم همیشه باقی ست. و این نو برخورد حکومتی نه تنها ذره ای از اعتبار او کم نخواهد کرد بلکه از او یک قهرمان و چهره ملی خواهد ساخت

مجید گفت...

سلام
آره حق با تو هستش, اسمش انیو موریکونه
با اینکه وقتی تو en.wikipedia.org به صفحه دیگه ای redirect شدم اما اسمش رو نگاه نکردم.

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم.
یک) امشب دیدم طبق وبسایت محمد نوری زاد، ایشان دکتر محمد نوری زاد است. برایم سؤال ایجاد شد. چون تا یکی دو هفته قبل طبق وبسایت خودش و طبق بیوگرافیهایی که از او دیده ام، خبری از «دکتر» نبود.
طبق

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D9%86%D9%88%D8%B1%DB%8C%E2%80%8C%D8%B2%D8%A7%D8%AF


«وی دارای مدرک مهندسی برق از دانشگاه علم و صنعت و مدرک درجه یک هنری (معادل دکترا) است.»


خب .......
دو) محمد نوری زاد در پنجمین نامه اش به مقام معظم رهبری،
طبق

http://nurizad.net/?p=172

گفته است:

«... جماعتی، دور از چشم شما، به خلق حادثه می اندیشند...»

من واقعاً نمی فهمم نامه های نوری زاد و زندان رفتنهای او و آزاد شدنهای او و دوباره بازداشت شدنهای او برای «سرگرمی» است، و او نباید بینش سیاسی ـ اجتماعی پیدا کند؟ یعنی چشمان مقام معظم رهبری، حماسه ها را می بیند اما حادثه ها را نمی بیند و دور از چشم ایشان است که حادثه ها خلق می شوند، توسط اندیشه های جماعتهایی دور از چشم ایشان؟

سه) طبق

http://www.persiauk.com/article.php?id=48416

که البته فیلتر است و من فقط تیترش را در گوگل دیدم:

محمد نوري زاد: من از طرف جمهوري اسلامي از شما عذر مي خواهم


(این تیتر است)

من باز هم نمی فهمم نوری زاد بزرگوار و ارجمند، از طرف کدام فرد و نهاد و قسمت مقدس و گرامی و پاکیزه ی نظام مقدس جمهوری ی اسلامی ی ایران، دارد از کسی عذر می خواهد؟

چهار) کامنت من در ذیل

http://www.mehre8000.blogfa.com/post-283.aspx

(مقاله ای با عنوان «موسیقی سنتی و قدرت نرم جمهوری اسلامی ایران»)




سلام علیکم.
قدرت نرم کدومه. قدرت سخت کدومه. طرف جایزه ی صلح نوبل برده، و در واقع افتخار خلق کرده برای ایران، اما تلویزیون او را نشان می دهد و می گوید "... این زن 63 ساله ...". یعنی له کردن او. یعنی بی احترامی به او.

گفتی "جاز". یادم آمد فردی گفت:

"... مرحوم آذری قمی حرفهایی داشت در اقتصاد. بعضیهاش خوب بود. اما مثل این است جاز را با دستگاه حجاز بزند ..."

جمهوری ی اسلامی ی ایران، قدرت سخت و قدرت نرمش، آقای خمینی رحمت الله علیه و آقای خامنه ای مد ظله است. تمام قدرتها باید از این دو قدرت، قدرت بگیرند. وگرنه هیچند از دید نظام.


طرف نخل طلای کن را می برد. بعد باید یواشکی به ایران برگردد تا کسی نبیندش.

دهخدا می شناسی؟ دو وبسایت در اینترنت بود (شاید هم بیشتر باشد) که مدخلهای لغتنامه ی دهخدا را داشت. یکی دو هفته قبل متوجه شدم یکی از آنها، یعنی

http://www.loghatnaameh.com/dehkhodaletterindex-fa.html

فیلتر شده. دهخدا که عمرش را پای لغتنامه ی فارسی گذاشت.

مصدق. دکتر محمد مصدق کم کسی است در تاریخ کشور ما؟ اما نگاه حاکمیت به مصدق و دهخدا و کیارستمی و ...، این طور است که نماز می خواندند یا نه، و اگر هم نماز و روزه و همه چیز دینی شان تکمیل باشد، تازه می رسند به اصل مطلب، که ولایت فقیه (آن هم مطلقه، آن هم شامل "احکام حکومتی") را قبول دارد یا نه. اگر قبول نداشت، یا ان قلت داشت، دیگه قدرت نرم و قدرت سخت او مهم نیست. او طلحه است (خدا بهش رحم کند ابوجهل نباشد). او زباله است. او زیر پای ملت ایران در تظاهراتهای رسمی له می شود.

بله.

مجتبی گفت...

سلام
ماشالله چقدر تند تند آپ میکنی و من دو پست قبلیت رو ندیده بودم :)
کلا علاقه یی به موسیقی سنتی ندارم اما خب از شجریان و افتخاری یه چند تا گوش دادم. منم مثل تو درگیر این سوالم که آیا عقیده و تفکر هنرمند ربطی به آثارش دارد و من نوعی می توان با توجه به اینکه هنرمند چه موضع سیاسی گرفته از او متنفر شوم و دیگر به آثارش گوش نکنم؟ نمی دانم این قضیه چقدر منطقی است؟
اما چیزی که اذیتم میکنه اینه که چیزی باب شده اخیرا که با یک عکس با یک خبر با... ملت سریع واکنش نشون میدهند و سریع موضع میگیرند( علی کریمی و علیرضا افتخاری) اما شاید مدتی که بگذرد قضیه روشنتر شود و متوجه شویم اشتباه کرده باشیم شاید!!
اما نکته ی مثبت خروج افتخاری این است که تاثیر فشار روحی و روانی جنبش سبز بر علیرضا افتخاری باعث شده او به فرانسه برود؟ و اگر اینطور است چرا کسانی همچون شریفی نیا با پرویی تمام هنوز هستند و هنوز کار می کنند؟

ندا گفت...

من مدت ها بود ذهنم درگیر این موضوع بود. مورد شجریان به طور ویژه.آقایی گفته استاد دیگه در قلب مردم جایی نداره.اما احتمالا فقط قلب همون 24میلیون خودشون رو دیده.
ممنون سر زده بودین.

الحاد نامه گفت...

جه جالب که عموما مشاهیر از دست حکومت ودولت پناهنده میشن به خارج و ایشون از دست ملت . کاملا با نظرتون درباره علیرضا افتخاری موافقم.

نجیبه محبی گفت...

مسئله این است که ما هنوز متوجه نشده ایم که اگر چه رفتار عقلانی برای همه انسانها مورد انتظار است اما در سطح سیاسی مرجع قرار دادن هنرمندان و ورزشکاران چاقوی دولبه ای است که عموما" نتیجه مخربی دارد ، این است که هنرمندان وورزشکاران به کار تبلیغات بازرگانی بیشتر می خورند تا کار دیگری!
این است که نگاه به هنرمند باید نگاه به هنر او باشد شاید ناتوانی در افتراق گذاری بین حوزه سیاست و غیر سیاست درد این کشور باشد .

هنرمند کارش هنر است و حتی اگر تصادفا" مواضعش با گروهی همخوانی داشته باشد چندان جای اعتنا ندارد و نیز چندان جای افتخار ندارد .
این است که نه در کار افتخاری چندان عیبی است و نه در کار افتخاری .
کار آن سیاست ورزانی که دوگانه گویی و دوگانه ورزی می کنند محل سوال است .

دمادم گفت...

مشکل تمام ما ایرانی ها و دیگر ملت های جهان سوم این است که سیاست چنان با زندگی مان عجین شده که نمی توانیم آن را نادیده بگیریم. این نادیده نگرفتن ها در هر دو سوی حاکم و محکوم!(عجب توازنی)وجود دارد اما حیف است که هنرمندی را به خاطر نشناختن فضای سیاسی از دست بدهیم هر چند کسی مثل افتخاری باشد که به نظرمان چندان در قله هم نباشد.
بورخس یکی از محافظه کارترین دست راستی هابود و همواره از دیکتاتور حمایت می کرد اما آثارش ,جهان دیگری دارد. عقیده ی سیاسی ارتباطی به موضوع هنری ندارد . در کشوری مثل کشور ما,موضوعی انسانی است بیشتر تا سیاسی حتی و نه اصلا هنری.
البته واقعا نمی دانم جناب افتخاری چه دسته گلی آب داده اند که مردم را رنجانده اند. دلهای مردم بسیار دردمند شده و چه خوب که اگر هنرمندی این را دریابد حتی اگر دلش با مردم نباشد.

عاتکه گفت...

هنرمندانی که از جنبش سبز دفاع میکنند موضع گیر سیاسی نیستند.

درخت ابدی گفت...

سلام.
محمدرضا، حتما بین این دو تا فرقی هست، اما خیلی صریح می گم که هنرمندها نظرشون هیچ ارزشی به لحاظ سیاسی نداره، مگر این که ارزشی واسه واقعیت قائل باشن.

هادی طباطبایی گفت...

تا رسیدن به جامعه ای اخلاقی ره بسیار است.ظاهرا آنچه مهم نیست هنر این عزیزان است.هر کدام به چوب جناحی سیاسی رانده شده اند و نوای خوش دیروزینشان به عمل سیاسی امروزین در آمیخته و ان نواهای دلنشین را هم به فراموشی سپرده است.

برزین گفت...

هنرمند در صورتی ماندگار می شود که هنرش پژواک دردها و آلام و نیازهای مردم باشد . معمولا در نظامهای سیاسی غیر مردمی چون حکومت در تقابل با خواسته های مردم است هنرمندان هم بیشتر به سمت مردم گرایش دارند . حال اگر در چنین شرایطی مردم رفتاری را از یک هنرمند ببینند که در جهت تحکیم قدرت حاکمان باشد به شدت موضع می گیرند . وضعیت افتخاری دقیقا در همین راستاست

فرزانه گفت...

سلام
هنرمند حق دارد نظر و موضع خودش را داشته باشد.
ضمن این که نمی توان حکم داد که هنر مند باید وارد عرصه سیاست بشود یا نه ؟آن هم در جامعه ای که سیاست آمیختگی عجیبی با همه کارها دارد.
افتخاری با این که چند ترانه خوب و دل نشین دارد اما انسان بزرگی نیست متوسط است. برخوردش با انتقادهایی که قبل از این جریان و در مورد کارها و آثارش از او شده را در سایتش ببینید.
و البته این همه به معنی تایید حمله به او نیست .
در هر حال می توانست تا این مرحله از خوش رقصی جلو نرود و رفتار متعادلی داشته باشد .
ضمن اینکه احتمال خیلی کمی می دهم که سفرش به فرانسه فقط به خاطر بازتابهای این خوش رقصی باشد شاید تصمیمی بوده که از قبل داشته و حالا بهانه هم رسیده ...

عبداللطیف عبادی گفت...

اول اینکه بنده همچنان برخلاف سبزهای عزیز معتقد به اصل و اساس حکومت هستند و به دلیل اینکه به افتخار مقام ریاست و وزارت و وکالت نظام مقدس جمهوری اسلامی نائل نشده اند خشمگین هستند ، هیچگونه الفتی با اصل و اساس این نظام مقدس ندارم ، اما قویا"افسانهء تقلب در انتخاب را رد می کنم و اصولا" اعتقاد به این تقلب موهوم و اصرار بر انتصابی بودن و کودتایی بودن دولت فعلی حکومت جمهوری اسلامی را ناشی از یاس عمیق منتقدین و مخالفین آن می دانم
دوم آنکه با عقیدهء شما دال بر لزوم سیاسی نبودن هنر و هنرمند قویا" موافقم . سیاسی کردن هنر و هنرمند و دیگر امورات اجتماعی ، یکی از اصول اساسی مکتب کمونیسم - لنینیسم بود . در واقع لنین مخترع عقیدهء استفاده از هنر در خدمت تشکیل حزب کارگری و انقلاب توده ای بود
و آخر آنکه افتخاری صدای چندان زیبایی ندارد . هیچوقت هم نداشت . اساسا" خواننده ای که علاوه بر ترانه خواندن سخنرانی و بحث و دستفروشی و روضه خوانی و کشاورزی و مسافرکشی هم بکند معنی اش این است که صدایش کفاف گذران اموراتش را نمی دهد . شجریان هر چه علیه حکومت می گوید به دلیل شرمساری اش بابت همراهی اش در ابتدای انقلاب با حکومت خلخالی و خلخالی هاست

M. R گفت...

عبدالطیف جان در مورد تقلب با شما همرای نیستم. شاید نوع مخالفت برخی مخالفان حکومت را نپسندی و نپسندم اما به نتیجه ی انتخابات سال گذشته عمیقا مشکوکم. مخصوصا با این نوع برخوردی که حاکمیت با اعتراضات داشت و دارد.
البته اگر کل انتخابات برگزار شده در دو هزار و پانصد سال! دموکراسی در ایران را بتوان انتخابات نامید!

ناشناس گفت...

چند وقت پیشا از یه چوب خشکی صدا می اومد، چه جور! صداش خیلی باحال بود، به قول مشهدیا، حسابی چخ چخی.
آقاجان ببخشید، چرا صدای چوب خشکا از صدای ما آدما با حال تره؟

م.ایلنان گفت...

آقاجان او ناشناسِگه خودماییم.

ghasemfam گفت...

سلام

نمي‌توان يك هنرمند را از ابراز نظر سياسي محروم كرد.

هنرمند اگر درد عدالت و انسانيت در وجودش باشد نمي‌تواند فاقد حساسيت نسبت به حال و روز مردم جامعه‌اش باشد.

ميله بدون پرچم گفت...

سلام
هنرمند مي تواند ابراز نظر سياسي كند ولي واقعاٌ بايد پاي خربزه اي كه مي خورد بايستد... از طرفي قضاوت در مورد هنر هنرمند به واسطه موضع گيري هاي سياسي او جالب نيست.

عبداللطیف عبادی گفت...

به ام. آر عزیز
نوع برخورد با معترضین به نتیجهء انتخابات و مبحث تقلب در انتخابات دو موضوع کاملا" جداگانه هستند . یعنی اینگونه نیست که بگوییم چون حکومت اجازهء گسترش اعتراضات به نتایج انتخابات را نداده است پس در انتخابات تقلب شده است! . من قبلا" دربارهء غیرواقعی بودن افسانهء تقلب در انتخابات ریاست جمهوری بطور مفصل و مستند توضیح داده ام و بزودی هم مطلب جدیدی در این زمینه خواهم نوشت
البته منظور من این نیست که انتخابات در ایران و عراق و سومالی و بنگلادش و یمن و سوریه کاملا" سالم و بدون تخلف و تقلب برگزار میشوند بلکه منظورم این است که تقلبات انتخاباتی به آن شکلی که تصور می کنیم سرنوشت ساز باشند هرگز اتفاق نمی افتند . اخرا" ویدیویی از تاج زاده منتشر شده که در آن ضمن اعتراف به افسانه بودن روایت های مربوط به تقلب در انتخابات می گوید " حالا ممکن است یک میلیون رای را بالا و پایین کرده باشند ، اما بهرحال در نتیجهء کلی انتخابات تغییری حاصل نشد و در بهترین حالت ممکن ما بجای اینکه 14 میلیون در مقابل 25 میلیون بازنده میشیدیم ، با 15 میلیون در مقابل 24 میلیون رای انتخابات را می باختیم " . ء
میرحسین موسوی نتوانست مانند مخالفین هوگو چاوز از نتیجهء انتخابات و چهارده میلیون رایی که داشت استفاده کند و زد همه چیز را خراب کرد . مخالفین هوگو چاوز گفتند نتیجهء انتخابات و پیروزی هوگو چاوز را می پذیریم به شرطی که حق داشته باشیم به اندازهء چهل درصدی که رای داشته ایم رادیو ، تلوزیون ، روزنامه ، امکانات ، ازادی عمل ، حق مخالفت ، کرسی نمایندگی و سایر مخلفات را در اختیار بگیریم تا انتخابات آینده! . اما سبزها قدرت تعقل نداشتند و همان کاری را کردند که مجاهدین خلق در سال 58 کردند . یعنی گفتند یا قدرت برای ما باشد یا اینکه بیایید جلو دعوا! ء

M. R گفت...

به عبداللطیف گرامی!
اگر به جز حرفهای تاج زاده و انواع ویدئوها و اعترافات، مدرکی دال بر عدم تقلب هست بنده با دل و جان می پذیرم، لکن این طور نباشد که از روش های دولتی برای اثبات عقاید استفاده کنیم!
من در حدی نیستم که نظر بدهم سبزها چگونه باید رفتار می کردند اما این را هم می دانم که عقلانیت سیاسی در کشور ما وجود ندارد معمولا تصمیم گیری ها احساسی و با توجه به روحیات اسطوره ای و ملی و مذهبی ست.
مثلا دو طرف دعوا عموما برای هم آیه و حدیث رو می کنند و سمتی که قائل به آزادی خواهی و دموکراسی ست اصول این ها را کمتر می داند و گاهی هم زیرپا می گذارد؛ اما همه ی این ها باعث نمی شود که قبول کنم در انتخابات خرداد 88 حق کشی نشده.
در ضمن اگر در ایران انتخاباتی با استانداردهای کشورهای پیشرفته انجام گیرد امثال اینها اصلا تایید صلاحیت نمی شوند تا بخواهند رای میلیونی هم بیاورند!

محسن صالحی گفت...

از وجودت ناسپاسی کرده اند
از هنر حق ناشناسی کرده اند
ای صدایت اوج فریاد وطن
ربنایت را سیاسی کرده اند

م.چکاد گفت...

سلام.
بحث های تکاملتون که چنگی به دل نمیزد که خودم رو قاطی کنم!
ولی بحث روزه که در وبلاگ مسلمان منتقد راه انداخته بودی؛ جرقه مطلبی شد تو وبلاگم,
برای ادامه دعوا منتظرم!

مرد مختصر گفت...

می‌شود موضوع را از زاویه دیگری هم نگاه کرد. بعضی اوقات در شرایطی قرار می‌گیری که مجبوری با یک فرد منفور برخورد کنی. خب ادب حکم می‌کند حتی اگر قرار است انتقاد تندی هم به آن آدم بکنی با حفظ ادب باشد چه برسد به تعریف و تمجید. ولی اینکه شما اختیار از کف بدهی و کلا شروع کنی به گفتن الهی من فدات بشم هیجوره قابل پذیرش نیست. با تمام احترامی که برای آقای افتخاری قائلم با توجه به شناختی که از ایشان دارم این گونه کارها اصلا از ایشان بعید نیست.

مرد مختصر.

عبداللطیف عبادی گفت...

بنده با آمار و ارقام نشان دادم که تقلب چندین میلیونی که سبزها درباره اش صحبت می کنند یک افسانه است . شما آمار و ارقام را قبول نکردید . دلایل عقلی آوردم که آن تقلبی که سبزها درباره اش صحبت می کنند یک افسانه است . شما آن دلایل عقلانی را هم قبول نمردید . خود مدعیان رهبری جنبش مرحوم سبز اعلام کرده اند که تقلبی چندین میلیونی که درباره اش صحبت می کردند یک افسانه بود و شما قبول نمی کنید . هیچکدام از مستندات بنده هم به هیچگونه از اقرارهای گرفته شدهء حکومتی نبود . بنده به منابع باز و مورد وثوق خود مدعیان سبز استناد کردم و شما قبول نمی کنید
این انگلیسی هر چیزشان بد باشد ولی انصافا" ضرب المثل هایشان حرف ندارد . می گویند کسی که خوابیده است را می شود بیدار کرد اما کسی که خودش را به خواب زده است را هرگز نمی توان بیدار کرد . شما خودتان بهتر از هر کسی می دانید که نه جنبش سبزی در کار هست ، نه جنبشی در کار بود ، نه تقلبی که نتایج انتخابات را یک شبه با بیست میلیون رای جابجا کند وجود داشت و نه هنوز حتی یک نفر از میان خیل انبوه سبزها توضیح داده است که این تقلب خیالی اصلا" به چه شکلی انجام گرفته است . در یک چنین فضای گرم و نرم خیالی و دلخوش کنننده ای که خوتان برای خودتان ساخته اید خب بسیار طبیعی هم هست که علاقه ای به بیرون آمدن از آن و دنیای سخت و بی رحم و وحشتناک و ناامید کنندهء واقعی نداشته باشید . مگر شیعیان بعد از شکست نهایی شان و بعد از قطع امید از به دست گیری حکومت ناگهان معتقد به دلخوش کردن به حضور یک امام غایب نشدند؟ سبزها هم لنگهء سیاسی همین اعتقاد را پذیرفته اند و غرق در عالم رویا و خیالات شده اند و لابد امیدوارند که یک امامی ظهور کند و رایشان را به آنها برگرداند و حکومت سبز را برپا کند . انشاءالله! ء