
- نمی دانم آن کوچه های ناهموار ِ پر شیب ِ یخ زده را که همه سُر می خوردند چگونه گذراندیم. چه تنها چه باهم. خودت هم می دانستی عشق جادو ندارد شاید نفرین* داشته باشد.
- شما با هم نسبتی دارید؟ آری مستقیم و معکوس. آن روزها از این سئوالها تن و بدن کسی زیاد نمی لرزید، چه برسد به ما که به قول تو از بی پروایی هم رد شده بودیم.
- اگر روزی سرد شدم چه؟ هر روز پرسیدی و هر روز دمایت از نقطه ی کانونی خورشید رسید و رسید تا به نقطه ی مرزی قطب جنوب. البته که تو غرب بودی و من شمال. اصلا این جهات برای چیست؟
- به تنها قولی که عمل کردی همین نتوانستن هایت بود. چه به موقع چه خوش قول.
* نفرین هم داشت. اینجا در این هورمونها اسم یکی شان اپی نفرین است.