
* تردید یا ناشی از ترس از بیان است یا ناشی از عدم انسجام فکری. این تردید هنگامیکه به عرصه ی بیان وارد می شود در بهترین حالت تفسیر را به توجیه مبدل می کند.
* الهیات به دنبال اطاعت مردمان است. پیوندش با فلسفه و منطق آنگاه خطرناک می شود که عبودیت و بندگی را به ضرورتی تردید ناپذیر تبدیل کند.
* اگر در مقابل خیالهایمان تسلیم شویم چه می شود؟ فاجعه هم برای خودمان هم دیگران. ترس از هر نوع خیالی و تلاش برای زدن رنگ واقعیت به هر نوع خیالاتی.
* جالب است با عقل ستیزی توانسته اند جوامع را به صورت عقلانی اداره کنند. می همیشه بر ما حرام بوده و بر آنان حلال.
* الهیات به دنبال اطاعت مردمان است. پیوندش با فلسفه و منطق آنگاه خطرناک می شود که عبودیت و بندگی را به ضرورتی تردید ناپذیر تبدیل کند.
* اگر در مقابل خیالهایمان تسلیم شویم چه می شود؟ فاجعه هم برای خودمان هم دیگران. ترس از هر نوع خیالی و تلاش برای زدن رنگ واقعیت به هر نوع خیالاتی.
* جالب است با عقل ستیزی توانسته اند جوامع را به صورت عقلانی اداره کنند. می همیشه بر ما حرام بوده و بر آنان حلال.
۳۸ نظر:
عقلشان بخورد فرق سرشان کجایش عقل است ، عقل حرمت دارد ، عقل این می خوران می حرام دان ، در اجماع و قیاس بدجوری گیر کرده است
پاسخت را نیز دادم اگر کتاب منظومه پسا ملی هابرماس را نخوانده ای بخوان مال نشر مرکز است اسم دیگرش هم جهانی شدن و آینده دموکراسی است .
سلام
حالا میفهمم شما چه می گویی:
الهیات به دنبال اطاعت مردمان است.پیوندش با فلسفه و منطق آنگاه خطرناک می شود که عبودیت و بندگی را به ضرورتی تردید ناپذیر تبدیل کند.
شما گریزی نداری یا باید با همان فلسفه و منطق جواب بدهی تا مردم از طریق الهیات به بندگی کشیده نشوند و یا قبول کنی کسی حرف بی منطق نمی پذیرد و حرف عقلانی پذیرش خواهد داشت به خصوص اگر بندگی خدا باشد!
سلام
آقای ستاریان!
مگر تا به حال چه می کردم؟! منظور من قورباغه رنگ کردن و جای ژیان فروختن است. واقعا شما فکر می کنید مردم عموما منطق را می پذیرند!؟ پس چرا این وضع امروزمان است؟ وقتی می گویم خطرناک است همین پیش زمینه های ذهن هاست که می گوید مردم منطقی هستند و منطق را می پذیرند.
دیگر عمر عبودیت دارد به سر می آید. مقتضیات دنیای مدرن چیز دیگری ست. دین داری یک امر شخصی شده اگر حاکمان دینی در جهان سوم بگذارند و این را بفهمند. و گرنه دینداری و دین ورزی آینده ی تاریکی خواهد داشت.
سلام علیکم.
تخیلات کافکائی ات، که می پنداری شجاعانه و عاقلانه و منطقی در برابر هر نوع عبودیت و در برابر تأملات بوعلی و خواجه نصیر و سهروردی و میرداماد و ملاصدرا و سیدمحمدحسین طباطبائی حرفی برای گفتن داری، و حرفهایت معمولاً مانند آن جمله از عین القضات است، که وقتی می پرسند سند حرف عین القضات چیست، می گوئی این حرف عین القضات را یک سال پیش در یک کامنت دیده ای، خب البته حرفی است و نظری است در دنیای آراء و نظرات.
الاهیات برای کسی که اله را قبول ندارد، خُب مسئله ای ناپذیرفتنی است. الاهیات برای کسی که خدا را قبول دارد، یعنی حرفها و برنامه های خدا برای انسان. الاهیات در پی پربار کردن عقل انسانها است.
ترجمه و شرح مختصر سخنی مشهور از علی بن ابی طالب را از اینترنت می آورم:
««و يثيروا لهم دفائن العقول»؛ يعني ره آورد وحي الهي آن است كه دفينه و گنجينههاي انديشه و خرد انسان را نمايان ميكند.»
الاهیات قرآن مکرر در مکرر نهیب می زند چرا تعقل نمی کنید چرا تفکر نمی کنید چرا تدبر نمی کنید.
فرمایش جناب آقای MR
«دیگر عمر عبودیت دارد به سر می آید. مقتضیات دنیای مدرن چیز دیگری ست.»
عجب!
سلام
اینکه می گویید:
واقعا شما فکر می کنید مردم عموما منطق را می پذیرند!؟ پس چرا این وضع امروزمان است؟ وقتی می گویم خطرناک است همین پیش زمینه های ذهن هاست که می گوید مردم منطقی هستند و منطق را می پذیرند.
آیا فکر نمی کنید نتیجه ی طبیعی برداشتی است که خودت شما به جد به آن معتقد شده اید؟
وقتی می نویسید:
الهیات به دنبال اطاعت مردمان است.پیوندش با فلسفه و منطق آنگاه خطرناک می شود که عبودیت و بندگی را به ضرورتی تردید ناپذیر تبدیل کند.
یعنی من جواب منطقی و فلسفی ندارم اما شما بیایید حرف مرا هویجوری قبول کنید. دوستمان امید تا حرفی می بیند جنون شوینیستی می خواند و انگ بی سوادی می زند و وقتی بحث به جای نتیجه گیری می رسد به یکباره غیبش می زند . یا خانم نجیبه محبی ببین ادبیاتش چیست و شما هم که بعد از چهار پنج سال وبلاگ نویسی یا دارید غورباقه رنگ می کنید و یا فولکس می فروشید!
بارها گفته ام تا حرف زدن با یکدیگر را نیاموزیم و تا وقتی اینطور فکر می کنیم البته که راه به جایی نمی بریم.
واقعا دوستت دارم و همیشه می خوانمت ولی موافقت نیستم و ببخش که نمی توانم در اینطور موارد بی عکس العمل بمانم
در عصر پسامدرن، عبودیت زیادماندگارنمی شود . عقل را نمی دانم .
اگر قرار به داشتن عقل و منطق است ، چرا بعضی ها انقدر زور میزنند تا یک چیزهایی را فرو کنند به مغزمان .
اگر هم عقل و منطقی در کار نیست که جماعت بی عقل و منطق را باید سوار شد و به سویی راند دیگر .
فکر می کنم تردید را بیشتر از عدم انسجام فکری تجربه کرده باشم.
در برابر خیالها تسلیم شدن یعنی چی؟ یعنی بخوایم به خیالمون رنگ واقعی بدیم؟ خب این خطرش چیه؟
من هرچیزی به من احساس نشاط بده و می تونه روحیه من را بهتر کنه بر خودم حلال کردم. و فکر نمی کنم خدا هم مخالف شادی باشه.
فکر می کنم تردید را بیشتر از عدم انسجام فکری تجربه کرده باشم.
در برابر خیالها تسلیم شدن یعنی چی؟ یعنی بخوایم به خیالمون رنگ واقعی بدیم؟ خب این خطرش چیه؟
من هرچیزی به من احساس نشاط بده و می تونه روحیه من را بهتر کنه بر خودم حلال کردم. و فکر نمی کنم خدا هم مخالف شادی باشه.
به همان آساني كه الهيات و عبوديت را مي توان رد كرد،مي شود كه پذيرفت.
آسان الهيات و عبوديت را خيال مي نامي،همان طوري كه به آساني به خاطر اجراي نادرست دين در كشورمان كلا دين و دينداري را زير سوال مي بري.
(و البته همه ي اينها كه گفتم دليل نمي شود كه سكولارسيم را رد كنم)
به جناب ستاریان
آنچه مشخص است این است که من هم لیبرالم و در بحثهای مطرف شده - حداقل آن بخشهایی که شما با محمدرضا مخالفید - با او موافقم. ولی می خواهم تشکر کنم از رعایت ادب. امیدوارم - این واقعا مزه پرانی نیست- دردیست است دیرینه که وقتی با افکار آدم آشنا می وند لحنشان تغییر می کند. داشتم می گفتم امیدوارم روی دیگری مثل جنای سید عباس نداشته باشید.
جناب سید عباس.
من شاید چند سالی است اینورا می پلکم- البته آشنا شما با محمد رضا برای پیشتر از آشنایی من با اوست.
اما لحنت دوستانه نیست. پیگیر کامنت های دیگر و بحث های اهای دیگر هم هستم که برچسب می زنی و بد بیراه می گویی. خلاصه اینکه فکر نکنید آقا ما بلد نیستیم. شان گفتگو اجازه نمیدهد دست به کیبورد ببریم و به مخالفانمانم لیچار بار کنم - مثل شما - خلاصه اینکه حرمت نگه دار. که من نمی خواهم شما را هم قد اندازه - روح انگیز معروف - فرض کنم و آنچنان با شما بر خورد کنم که با او کردم. که البته در قد و قواره او نیستید. سوادتان بالاتر است. حداقل در سطح خود باشید. در حد آن کسی که نقد می فهمید. یا حداقل ما فکر می کردیم که می فهمید.
"اگر در مقابل خیالهایمان تسلیم شویم چه می شود؟ فاجعه هم برای خودمان هم دیگران. ترس از هر نوع خیالی و تلاش برای زدن رنگ واقعیت به هر نوع خیالاتی."
بستگی دارد خیال را چی تعریف کنی. خیال اگه نباشه - شاید بشه گفت که هنر هم نیست. شاید ما پیشرفت های شخصیمون رو اول در ذهن خیال می کنیم و بعد نقشه و راه می چینیم. من خیال رو اگر در حیطه ی فردی باشه و ما برای دیگران خیال نکنیم! بی ضرر می دونم. بلاکه مفید که دنیا بدون خیال بسیار عقب تر بود از اون چه که هست. من خیال رو مترادف - آرزو - رویای آینده و اینجور چیزها گرفتم. مترادف جمله ی لوتر کینگ که گفت: من یه رویا دارم!
غلط های املایی را می بخشید، کیبور فارسی ندارم.
البته یک تناقض هست در کامنت قبلیم. بین امر شخصی و امر عمومی. خب در اصل فکر می کنم قیل از هر پیشرفت مهمی باید خیالش کرد. خلاصه اینکه اگر این واژه ی خیالی که خطر ناک هست رو تعریف کنی. ممنون میشم.
اما همیشه هم ترس ناشی از تردید یا عدم انسجام فکری نیست گاهی ناشی از قدرت طرف مقابل است.
در خیالات هم گاهی همین خیالات به اختراع، اکتشاف می انجامد.البته خیال هم با خیالاتی متفاوت است.
آخ با این جمله آخر هم اساسی موافقم.
سلام علیکم.
کیبوردت اشکال داره یا ذهنت یا زبانت؟
خیلی بلدی؟ چی بلدی مثلاً؟ از این تأملهای محمدرضا بلدی نکنه؟
والّا نمی دانم من همقدّ روح انگیز یا شورانگیز هستم یا نه. ولی نمی توانم با افرادی که تخیلات و تصورات و نمایشنامه های ذهنی ی خود را «تأملات» می نامند، با تعارف و قربان صدقه رفتن صحبت کنم. افرادی که خیال می کنند عبودیت، وابسته به زمان است.
سلام
این حرف هایدگر تقدیم به کسانی که می خواهند ایمانشان را عقلی جلوه بدهند:
فلسفه اي كه به خدمت الهيات درآيد در حقيقت فلسفه نيست و الهيات هيچ نيازي به فلسفه ندارد اما وقتي كه الهيات به فلسفه متوسل مي شود در حقيقت ناتوانی خود را نشان مي دهد
این بار حس می کنم
چند جای جمله هایتان گیر دارم
کلا وجه راسلیش که قوی می شود من مشکل پیدا می کنم
ما كه نوشيم مي و مست به دنيا خنديم...
هر کدام از این جملاتی که نوشته ای خودش یک مبحث مهم است . می شود درباره شان بسیار گفت و نظر داد . حیف است که مختصر بنویسی و بگذری . در آن صورت خواننده هم مختصر می گوید و می گذرد در حالی که اینها بخضی از حقایق غم انگیزی هستند که در حال حاضر بر جامعهء ما حاکم شده اند . به دو سه پست قبلی ات دیر رسیدم بخصوص پست " که شب ترانه ساز نیست " .
سلام.
سیدعباس جان شما هنوز به عبودیت محض باور داری؟
تا بحث میشود حدیث از علی و دیگران میاوری.
استدلال ارائه کنید بهتر است.
سلام
نتیجه اینکه ما همیشه در "تردید" برای "پیوند الهیات با فلسفه و منطق" هستیم جهت "واقعی " نشان دادن حکومت "عقلانی". چقدر پیچیده زندگی می کنیم در دل این گربه ی خوابیده...
آقایان می خواهند با هر ابزاری شده ثابت کنند که پای استدلالیان چوبین بود...، رجوع کنید به خطبه های نماز جمعه شان!، الهیات و فلسفه ای هم که از آن دم می زنند و ترکیبش می کنند از همین سنخ حرف های نماز جمعه است.
البته شاید زمانی هم انسجام فکری وجود داشته باشد اما هنوز نتیجه مشخصی از کنشها و واکنشهاحاصل نشده باشد یعنی به عبارتی هنوز پروسه شناخت تکمیل نشده باشد.در اینصورت هم تردید می تواند چهره بمناید.
تاملات کافکایی کم پیچیده بود راسل هم اضافه شد. اگر به آن وینگشتاین هم اضافه کنی دیگه قول میدم نکشم!!
مرسی محمدرضا جون
درود
وب زیبایی دارید.
نویسا و پاینده باشید
و ریسک ناشی از جهل به موضوع است ....
والبته الان در فرودگاه کیش هستم که اکنون از پرواز جا ماندم .امید وارم هواپیما قبلی سقوط نکند
چرا که حکمت خدا ایجاب نکند برای جا ماندن هواپیمایی سقوط کند تا عشق خدا به تو ثابت شود...
تسليم خيالات نمي شويم، براي خودمان و ديگران هم فاجعه اي به بار نمي آوريم. اطاعت هم نمي كنيم، حرام و حلال هم كه نميشناسيم، واقعيت ها بي رنگ شده اند، با اين چه كنيم؟ توجيه؟
سلام. ببخشید از تاخیر.
1. مورد اول گاهی دلیلش مواجهه با قدرت کوره.
2. به قول بیدل، "ما و تو خراب اعتقادیم/ بت کار به کفر و دین ندارد." اگه عبودیت شکل جمعی پیدا کنه، فاجعه به بار میاد. نمونه ای واضح تر از جامعه ی خودمون؟!
3. بستگی داره محتوای خیال چی باشه. اگه امثال بنیادگرایی دینی باشه، می خوام سر به تنش نباشه.
4. فعلا که بی عقلی داره غوغا می کنه.
ريا حلال شمارند و جام باده حرام
زهي طريقت ملت زهي شريعت و كيش
به خدا من همه پست هات رو می خونم ولی بعضی وقتا نمی دونم چه نطری ابراز کنم
محمد رضا،پوزش برای اینکه امروز فرصت نشد باهات خداحافظی کنم.باعث خوشحالی بود دیدار مجدد گروه و همین طور شما.
شجاعت در عمل نتیجه بصیرت در نظر است(دکتر سروش)
شجاعت در عمل نتیجه بصیرت در نظر است.(دکتر سروش)
سلام
اين كه عمر عبوديت به پايان ميرسد اگر مسامحتا به اين معنا بگيريم كه انسانروز به روز استدلالگراتر ميشود و چيزي را تعبدا نميپذيرد مطلب قابل قبولي به نظر ميآيد و چندان جاي تعجب نيست.
زماني حرف پدر براي فرزند، حرفي مطلق و بيوچون چرا بود، اما الان ما براي قانع كردن كودك خردسالمان بايد نيم ساعت با او حرف بزنيم و قانعش كنيم و اگر نشد با وعده اسباببازي يا خريد بستني رايش را با خود موافق كنيم.
الان اگر به يك جوان بگويي كه اين حرف را خدا گفته، برميگردد ميگويد كه خدا چرا اين را گفته است. يعني براي هر چيزي دليل ميطلبد.(گسترش روحيه استدلالگرايي و تعبدگريزي در انسان معاصر)
البته از پايان عبوديت پايان دينداري برداشت نميشود چون دينداري ميتواند تعقلي يا تجربي هم باشد.
اگر منظور از پايان عبوديت پايان عبادت خداوند مراد باشد، بحث ديگري را بايد پيش كشيد. خداوند اگر براي ما ناظرآرماني و داور آرماني - تعبير از فنايي است - باشد، موجودي است كه مقوم انسانيت ماست و آدمي براي انسان ماندن ناگزير از رجوع به او خواهد بود.
شايد هم بيان ترديد سبب رفع ابهام شود.
مي نوش كه عمر جاوداني اين است...
حلال است حلال...نوش
ارسال یک نظر