معمولاً از درون یک متن یا یک عقیده نمیتوان دلیلی بر حقانیت آن بیرون کشید. عقاید در درون خود همانگویانه هستند و اگر بخواهیم در محدودهی آن بایستیم نه میتوانیم آن را منطقی جلوه دهیم نه میتوانیم آن را نقد کنیم. برای قضاوت بیطرفانه و انتقاد و توضیح و استدلال، بهتر است کمی از حدود آن حوزه دور شویم و از منظر بیرونی به آن بنگریم.
یک مربی فوتبال هیچگاه برای هواداران، بازی تیم خودش با حریف را نمیتواند خوب توضیح دهد. او همواره فوتبال را بازی تیم خودی و غیر خودی میبیند.
۸ نظر:
سلام
در تایید حرفت خالی از لطف نیست که نگاهی بندازیم به پست "دور یا نزدیک" که نقلی از اورول است در کتاب یادداشتهای زیر زمینی داستایوسکی:
"اورول میگوید: با فاصله نگاه کردن به هر مطلبی و از دور دیدن، نقطه ی مقابل عاشق بودن است، یعنی برای فهمیدن و درک کردن باید شیئ، یا فرد یا مطلب مورد نظر در فاصله ی متناسب عینی و یا ذهنی رویت شوند، اگر فاصله کم شد عین و ذهن در هم مدغم می گردد و صورت عشق حاصل می شود، و دیگر ناظر عاشق است نه محقق، بیننده و مورد دید هر دو یکی می شود و آنگاه هر چه بینی ناقض آن نیز محتمل و فسادش محرز است، قضاوت و نظر عاشق است درباره ی معشوق نه تحقیق مرد دانا، به هر تقدیر عشق تنها وجهی از قضاوت هاست که مطلقا فاصله دید ندارد، و به همین دلیل است که مرادها، مرشدها، روسای مذهبی و دیکتاتورها و اشخاصی که به اطاعت صرف دیگران احتیاج دارند و نمی خواهند که مردم در کارشان تفحص و تحقیق کنند، همیشه دستور می دهند که عاشق حرفها و نظریات ایشان بشویم و چون و چرا نگوییم تا به آسانی به کار خود بپردازند."
سلام
برخي نظريات و ديدگاهها كه الان در ايران دفاع ميشود مثل سفرهاي ميماند مملو از ماکولات و مشروبات كه مدافعانش لقمه از آن ميگيرند و به شكرانه آن جلمهاي در بحر مداهنه و مجيز صادر ميكنند.
ببخشید یک سوال!!!؟
اوون بنده خدای اسمش رو نبری که وسط این دایره و نقطه پرگارشه چه جوری باید بیاد بیرون؟؟؟؟؟؟؟
سلام.
البته حرفت وقتی کامل تر است که فرض را بر این بگیریم که کسی که خارج از آن دایره است هم وابستگی نداشته باشد و هم دشمنی. کسی که با درون یک دایره دشمنی دارد حرفش به همان اندازه ی فرد درون آن دایره اعتبارش متزلزل است.
منظورم از واژه "دشمنی" همان مخالفت حیثیتی است.
به تلخ:
بپره بیرون! اینجوری!
به ایمان:
دشمنی را به راحتی نمی توان تشخیص داد. اما عشق بیشتر کور می کند تا دشمنی. به هر حال وسط یک دشمنی مقداری استدلال هم هست اما عشق...
من حرفم در این پست قطعیت خاصی ندارد صرفا یک تئوری ست که خودم خوب می دانم چه قدر متزلزل است!
سلام علیکم
به به
مبارک است
افتخار آمیز است
محمدرضا مردانیان تئوریسین
!
سیدعباس سیدمحمدی
http://seyyedmohammadi.blogfa.com/
من کلا به این از بالا به ماجرا نگاه کردن خیلی موافقم.
سلام
محمد رضا به نظرم یادداشتت نابسنده است ،از این رو که گمان می کنم ما در هر صورتی قاب و فانتزیِ خودمان را همیشه همراهِ خود داریم و خلاصی از آن ناممکن است ،مگر می شود آدمی بتواند خود را از دامن فرهنگ و زبان و قاب برهاند و از آن بالا به موضوع بنگرد ؟
اگر آن طوری که تو می گویی می شد قطعا دردمان کمتر بود ولی من نسبت به تحقق آن کاملا ناامیدم هر چند تمام تلاشم را برای تحققش می کنم.
ارسال یک نظر