۱۳۸۹ فروردین ۲۱, شنبه

خلاصه ای از مقاله ی محمدرضا نیکفر قسمت سوم



* «مجموع گزاره های دینی به خود ارجاع دهنده است. یعنی هر گزاره ی دینی ای با گزاره ی دینی دیگری مستدل می شود.»
* «هیچ گزاره ی دینی موثری وجود ندارد که دین را محدود کند. دین اسلام به عنوان دینی ((پراستفاده)) پا گرفته است... هر چه دین پر استفاده تر شود بهمان نسبت بیشتر در معرض خطر قرار می گیرد، که بدان سوء استفاده از دین می گویند. دین پر استفاده، دین پر سوء استفاده است.»
* « سکولاریزاسیون حرکت از پر سوء استفادگی به کم سوء استفادگی ست... دین در برابر سکولاریزاسیون واکنش نشان می دهد تا جایگاه سنتی خود را حفظ کند.»
* « هر طرف دعوای ِدینی می تواند طرف دیگر را به سوء استفاده از دین متهم کند.»
* « با در آمیختن دین و قدرت، نقش تعیین کننده را قدرت ایفا می کند.»

آیا این نوشته ها و نظرات هنوز سخت و پیچیده ست؟ آیا برای ما ایرانی ها قابل درک و پذیرش نیست؟ آیا ثمراتش را هر لحظه نمی بینیم؟ سکولاریزاسیون یا جدایی نهاد دین از نهاد سیاست، می تواند حرکتی در راستای ارج نهادن به دین و دینداری در جامعه باشد. اینگونه ست که با جدایی دین از معادلات غیر شفاف و پیچیده و خطر خیز ِ کسب قدرت و سیاست ورزی، شاید بتوان به اهداف اولیه ی دین ( به شرط وجود) یعنی معنا دار کردن زندگی انسانها، ستم ستیزی، ایجاد زندگی مطلوب تر و زیستن در جهانی اخلاقی تر رسید.

۲۴ نظر:

someone else گفت...

اول !

someone else گفت...

خب از جایگاه و سکوی اولی که پایین بیاییم؛ انصافا این گزیده ها که گفتی روان بود و خوش هضم برای مغز.
البته باید این نکته را در نظر داشته باشی که پیش فهم ها و اندوخته های ذهنی فرق میکند.
باید ببینیم سیدها به اینگونه مطالب چگونه مینگرند؟!

ندا گفت...

سلام
تعریف آقای نیکفر از دین تعریف جالبی بود ، به راستی که دین جز یک سری قوانین اخلاقی و پسندیده برای زندگی بهتر انسان ها در کنار هم نباید باشد، قوانینی که انسان ها در زندگی با هم آن ها را اختراع یا شاید کشف کرده اند.
کاش یاد می گرفتیم به جای نسبت دادن نافهمیده های خود به انتزاعیات، سعی در فهمیدن می کردیم.
مرسی خیلی جالب بود.

فرزانه گفت...

سلام
ابتدادین هم مانند هر مکتب دیگری سعی می کندثبات و شمول گزاره هایش را حفظ کرده و حتی بیشتر کند طبیعتاً با تغییر در آنها مقابله می کند و تفاسیر جدید را با نام بدعت از پیش پایش بر می دارد و در این گسترش و پر استفادگی و خصوصاً در قرائتهای بنیادگرا کم کم کار به تمامیت خواهی می رسد.

مرتضی گفت...

انسان فدای اخلاقیات
دین فدای اخلاقیات
یا شاید هم اخلاقیات و انسان فدای دین

دست خیال گفت...

با پاراگراف آخر که فکر کنم توضیحات خودت باشه کاملا موافقم.سکولاریزه کردن امر سیاست هم برای حکومت هم مردم هم دین مفیده.در این مورد مطالبی آماده کردم که به مرور تو وب میذارم.
***

درخت ابدی گفت...

"زیستن در جهانی اخلاقی تر". درد بی درمون ما اینه که پراگماتیک به قضایا نگاه نمی کنیم. به شزط اینکه دین پاش رو از گلیمش درازتر نکنه کسی باهاش خصومت نداره. جامعه ای که طیف های مختلفش نتونن همزیستی مسالمت آمیز با هم داشته باشن هیچ چاره ای غیر از سکولاریزاسیون نداره، وگرنه زندگی هاست که تباه می شه.
با پی نوشتت کاملا موافقم.

دمادم گفت...

ای بابا
تو بوده چنین بوده و تا باد چنین باد!

آیسودا گفت...

دین بهانه ایست برای حکومت تا مردم را به اطاعت وادار کنند. تا هر نوع ظلمی را بر اساس دین قانونی سازند. تا هر زمان طبق سیاستشان چیزی استخراج کنند. و احساسات عموم کهنه پرست و دینداران جاهل را برانگیزند. و دانایان و جویندگان حقیقت را مرتد بخوانند. و بر انسانها حکم صادر کنند.

میهن پرست گفت...

البته که درک این موضوع چندان سخت نیست اما از این جماعت متحجر چه انتظاری باید داشت؟!

عبداللطیف عبادی گفت...

محمدرضا جان
هر وقت میخواهی مطلبی را خلاصه نویسی کنی ، عمل ساده نویسی را هم رویش انجام بده . یعنی تصور کن مقابل مادرت یا پدرت یا عمویت یا سرخاله ات (که تا دیپلم درس خوانده است) نشسته ای و میخواهی همین مقاله را برایش توضیح بدهی. مطمئن هستم از نود درصد از اصطلاحات و تعابیری که اینجا می بینم استفاده نمی کنی . حالا همان مطالبی را که برای اطرافیانت گفته ای را تایپ کن . بعد می بینی که چقدر ساده و اسان فهم و راحت الهضم! شده است . من در فیس بوک متوجه شدم که برخی از مخاطبینت (حتی آنهاییکه کامنت هم زیر مطالبت می نویسند) دقیقا" متوجه مفهوم این مطالب نمی شوند . که البته حق هم دارند .
ما حدود 22 سال پیش با یک کاندیدایی رفته بودیم توی یک ده لر نشینی که برایش رای جمع کنیم. کاندید مذکور رفت پشت تریبون ولی حضار بلند بلند حرف میزند . کاندید بیچاره دو سه بار هی گفت من از حضار محترم تمنا دارم با سکوت خودشان نظم مراسم را رعایت بفرمایند تا بنده عرایضم را تقدیمشان کنم . اما کسی ساکت نمیشد . یکی از دوستان آنجایی ما گفت اجازه بدهید تا برایشان ترجمه اش کنم! رفت پشت میکروفون و با زبان فصیح لری بویراحمدی گفت : بزچرونهای احمق! شعور که الحمدالله ندارید .. پنج دقیقه خفه بشوید ببینیم این مردک چه می خواهد بگوید؟ .. و البته هم ساکت شدند
:)

هیوا گفت...

ژرف نگری خاصی در این چند جمله ی کوتاه که ذکر کرده بودید دیده می شود و گویا باید بیشتر اندیشید در این باره...

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم.
شبیه اینی که عبداللطیف گفته من عیناً دیدم یک بار.
مجلس ختم یکی از اقوام ما بود. عالم دینی که برای سخنرانی آمده بود، اتفاقاً آشنا بود و با فرد مرحوم نسبت داشت. ایشان چند بار از خانمها که طبقه ی بالای مسجد بودند (و دیده نمی شدند) گفت خواهرهای مؤمن (از این کلمات) لطفاً آرامتر باشند. خواهرهای مؤمن هم خب توجه نکردند. ناگهان عالم دینی داد زد:
خانوما خفه شید!

ما رو میگی! خشکمون زد!

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم.
شبیه اینی که عبداللطیف گفته من عیناً دیدم یک بار.
مجلس ختم یکی از اقوام ما بود. عالم دینی که برای سخنرانی آمده بود، اتفاقاً آشنا بود و با فرد مرحوم نسبت داشت. ایشان چند بار از خانمها که طبقه ی بالای مسجد بودند (و دیده نمی شدند) گفت خواهرهای مؤمن (از این کلمات) لطفاً آرامتر باشند. خواهرهای مؤمن هم خب توجه نکردند. ناگهان عالم دینی داد زد:
خانوما خفه شید!

ما رو میگی! خشکمون زد!

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم.
شبیه اینی که عبداللطیف گفته من عیناً دیدم یک بار.
مجلس ختم یکی از اقوام ما بود. عالم دینی که برای سخنرانی آمده بود، اتفاقاً آشنا بود و با فرد مرحوم نسبت داشت. ایشان چند بار از خانمها که طبقه ی بالای مسجد بودند (و دیده نمی شدند) گفت خواهرهای مؤمن (از این کلمات) لطفاً آرامتر باشند. خواهرهای مؤمن هم خب توجه نکردند. ناگهان عالم دینی داد زد:
خانوما خفه شید!

ما رو میگی! خشکمون زد!

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم.
در
http://www.nafez313.blogfa.com/
وبلاگی هست که نویسنده یا نویسندگانش نامشخص است (خود را «پرسش و پاسخ» نمایده اند) و به جای عباراتی مانند «نظر بدهید» یا «پنج نظر» یا اینها، بی تعارف نوشته اند «سوال خود را بپرسید» (یعنی همه ی کامنتها سؤال است و اونها جواب دهنده هستند) و توضیح داده اند که


از ارسال ايميل يا كامنت گذاري در وبلاگ شما معذوريم

یعنی تمام کامنتها (که همه ی کامنتها «سؤال» هستند) در همان محیط کامنت توسط نویسندگان (که اسم نویسندگان «پرسش و پاسخ» است) جواب می گیرد و

کامنت کنترلر دارد

و توجه کنید به یکی از مقالات این وبلاگ که در
http://www.nafez313.blogfa.com/post-292.aspx
منتشر شده است:


فکر می کنید مهمترین خدمت جمهوری اسلامی به بشریت چه بوده است؟(12فروردین مبارک)
پیروزی انقلاب اسلامی واستقرار نظام جمهوری اسلامی در ۱۲فروردین سال ۱۳۵۸ اثبات کرد اگر ملتها با اراده وتوکل به خدا بر علیه ظلم وستم قیام نمایند، وعده خداوند که پیروزی است حتمی خواهد بود در نتیجه امید به پیروزی به اردوگاه ملتهای مبارز باز گشت.

نکته مهمتر اینکه استقرار جمهوری اسلامی نظریه های پایان تاریخ وجدایی دین از سیاست را که در طول 300سال غربیها به تبلیغ آن پرداخته بودند را باطل کرد و همچنین سیستم دو قطبی بودن جهان که همه کشورها را به دو قطب شرق و غرب تقسیم کرده بودند با شعار نه شرقی –نه غربی خود به هم ریخت

جمهوری اسلامی در تقابل با تفکر لیبرال دمکراسی ومارکسیستی که مخالف نقش دین در اداره اجتماع و سیاست بودند و با ارائه شیوه جدید حکومت که تامین کننده دنیا و آخرت و در بر دارنده مادیت و معنویت باشد این تفکرات را به چالش کشید . شاید مهمترین خدمت آن به بشریت همین مساله باشد.

+ نوشته شده در چهارشنبه 11 فروردین1389ساعت 17:39 توسط پرسش و پاسخ | 2 نظر + سوال




پایان نقل مقاله.
بشتابید به سمت این وبلاگ و سؤالات خود را بگوئید و جوابهای غیر کلیشه ای و عالی و خوب بگیرید.

نفیسه گفت...

جملات آخرینت خیلی خوب بود. ابزار قدرت همه را خطرناک می کند. به راحتی می تواند همه چیز را تحت تاثیر قرار دهد . امابحث در مورد دیندار بودن بدون اخلاقیت یا با اخلاق بودن بدون دینداری بحث وسیعی است. اما جدایی ابزار قدرت از هرچیز سبب کمی سواستفادگی از آن می شود.

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم.
منظور من این بود:

سؤال:
فقه سیاسی ی شیعه، تبیین و تعیین حد و مرز آزادی را، به دست چه کسی می سپرد؟

جواب من:
من گمان می کنم، و گرایشم به این است که، حد و مرز آزادی از طریق تعامل مردم + قوه ی مقننه ی دموکراتیک + قوه ی مجریه ی دموکراتیک + قوه ی قضائیه ی دموکراتیک + احزاب آزاد + رسانه های آزاد + دانشمندان و عالمان و حقوقدانان و اندیشمندان مختلف از هر مکتب و دیدگاه، معلوم می شود.

حد و مرز و تعریف آزادی، طبق تعریف فوق، طبعاً در زمانهای مختلف و در جوامع مختلف، تفاوت می کند.

توجه کن:

من گمان می کنم فقه سیاسی ی شیعه، و فقه سیاسی ی اهل تسنن، و دیدگاههای سیاسی ی مسیحی یا یهودی یا بهائی ...، و دیدگاه مثلاً مکتب فرانکفورت، و دیدگاههای لیرالیستی و دیدگاههای سوسیالیستی، همه، نظراً و عملاً باید برای تبیین حد و مرز آزادی، طبق آنچه من گفتم عمل کنند. و:

اگر غالب مردم یک جامعه گرایش لیبرالیستی داشته باشند، طبعاً تعریف آنها از آزادی و حد و مرز آن، تفاوتی با جامعه ی سوسیالیستی دارد.


این که سؤال کنیم


در جامعه ی دینی ی اسلامی ی شیعی در زمان غیبت، حد و مرز آزادی را چه گونه تعیین می کنند و چه کسی یا کسانی تعیین می کنند؟


یا سؤال کنیم


در جامعه ای که نود درصد مردمش خدا را قبول ندارند، حد و مرز آزادی را چه گونه تعیین می کنند و چه کسی یا کسانی تعیین می کنند؟


یا سؤال کنیم


در جامعه ی دینی ی اسلامی ی شیعی در زمان غیبت، حد و مرز آزادی را چه گونه تعیین می کنند و چه کسی یا کسانی تعیین می کنند؟



به نظرم نَفس ِ سؤال، به معنای نادیده انگاشتن اقلیت واقعی یا فرضی ای که در جامعه زندگی می کند، نیست. اگر جواب، دموکراتیک باشد، مهم نیست سؤال شونده، شیعه باشد یا سنی یا بهائی یا ملحد. اگر جواب، مثلاً، این باشد که



در تبیین و تعریف حد و مرز آزادی، چه در جامعه ی شیعی چه در جامعه ی الحادی، اصولاً مردم و پارلمان و دولت و ... نقش ندارند، بلکه فقط رئیس مملکت (حالا یا پادشاه، یا رهبر، یا رئیس جمهور، یا ملکه، یا صدر هیئت رئیسه، در سیستمهای سیاسی ی مختلف) تععین می کند جواب را، در این حالت، اکثریت و اقلیت مهم نیست:

همه رعیت ِ رئیس مملکت اند!

هلوع گفت...

سلام.
با این پست بسیار موافقم.
مخصوصا مورد دوم گفته ی نیکفر.

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم.
گفتم «تعامل». یک دفعه که رأی گیری نمی شود. و فقط هم رأی گیری نیست.

من چند عامل گفتم:
ــ مردم
ــ اندیشمندان
ــ سه قوه ی دموکراتیک
ــ احزاب
ــ رکن چهارم دموکراسی

تعامل این چند عامل. رأی گیری فقط قسمتی از ماجرا است. وقتی نیکفر بخواهد آزادی را تعریف کند یا من بخواهم آزادی را تعریف کنم، هر کدام از ما در مرحله ی تعریف شخص خودمان از آزادی، اصولاً کاری به قوای رسمی ی کشور و کشورها و به تعاریف اندیشمندان دیگر کاری نداری، بلکه تعریف خود را می گویم. اما سرانجام، رأی من و نیکفر و شما و ... که «رأی» است ولی در فرآیند حضور در پای صندوق، بلکه «رأی» است یعنی «نظر» است، این نظرها برآیندش بر فرض وجود نهادهایی در جامعه و بر فرض قوای دموکراتیک در جامعه و ...، شکل قانونی و اجرائی و قضائی پیدا می کند.

بله. شاید هرگز تعریف و تبیین و شکل قانون یافتن حد و مرز آزادی، این طور که من گفتم نباشد، اما وقتی در مقام نظریه پردازی و نظریه سازی هستیم، به نظرت باید چه گفت؟

از نظر تو، قبل از این که در جامعه ای (ایران یا آمریکا یا هر کشوری) در قانون مشخص شود که آزادیهای فردی و اجتماعی حد و مرزش اینها است که در قانون مشخص شده، و دولت عمل کند به قانون و دادگستری هم طبق آن تعریف و آن قانون ِ آزادی و حد و مرز آزادی، قبلش چه فرآیندها و چه اتفاقاتی در جامعه باید رخ دهد؟

فرض کنیم هشتاد درصد مردم جامعه کمسواد هستند. خب. بالأخره باید کوشید به طریقهای ممکن خواست مردم جامعه را متوجه شد و خواست آنها را در تعریف آزادی و تعیین و حد و مرزش، در قانون، عملی کرد، یا در جامعه ای که مثلاً هشتاد درصدش سیدمحمدی هستند، نیکفر از طرف سیدمحمدی ها (که سیدمحمدی ها را دارای قدرت فکری ی لازم نمی داند) تصمیم بگیرد، و در جامعه ای که هشتاد درصدش نیکفر است، سیدمحمدی از طرف نیکفرها (که نیکفرها را دارای قدرت فکری ی لازم نمی داند) آزادی را تعریف و تبیین و عملیاتی کند؟

اويس گفت...

لايك استاد :-)

هادی بیات گفت...

سلام علیکم
آقا من را به خاطر کم خدمت رسیدن ببخشید. گرفتاری های عقل معاش است. من از نیکفر خوشم می آید. به خاطر این که برای نوشته هایش فکر می کند و هر بار آدم را به تامل وا می دارد. اما بعضی جاهایش را نمی پسندم. مقداری هم عصبی است. درباره دین پر استفاده فکر من می رود به سمت دیکته نوشته شده ای که غلط هم دارد.البته مومنین قائل به غلط بودن خود دین نیستند و آن را به عملکرد مجریان نسبت می دهند. در هر صورت دینی که گستره فرامین اش زیادتر باشد بیشتر هم مورد استفاده یا سوءاستفاده قرار می گیرد.در باب سکولار کردن اسلام هم به نظرم محال است. اسلام دینی کاملا سیاسی است و سکولار نمی شود. خدایی که مکر می کند یا تیر می اندازد و مهم تر این که به نفع عده ای و علیه عده دیگر وارد میدان می شود، خدایی کاملا سیاسی است. دین این خدا سکولار نمی شود. بعضی موقع به نظرم می آید در جاهایی که آرامش برقرار است خداوند خودش یک دعوایی راه می اندازد. پیامبران الهی بسیاری بر اقوامی مبعوث می شدند که در کفر خودشان سرخوش و آسوده زندگی می کردند. مثل قوم سبا یا عذابی که بر قوم عاد نازل شد. ظاهرا در این شهرها آرامش برقرار بوده و با رفتن پیامبر دعوا شروع می شود.

مهتاب گفت...

خوب اگه تنها راه معنا دادن به زندگی‌ انسانها و رسیدن به جهانی‌ اخلاقیتر فقط از راه دین است سکولاریزاسیون روش خوبی‌ می‌تونه باشه. من معتقدم که اصول اخلاقی‌ و انسانی‌ باید به خودیه خود یک روش زندگی‌ باشد که جامعه به افراد میاموزد . و در اینکه سکولاریزاسیون میتواند جایگاه ارزشهای باقیماندهٔ دینی نگاه دارد شکی ندارم و تنها راه میدانم.

شریعت گفت...

سلام
دوست گرامی سپاس گذارم از اینکه به وبلاگم سرزدید.در مورد سوالتونمبنب بر ابنکه ایا من دانشچوی گرگان بودم باید بگم بله.من ورودی 80 لیسانس گرگان بودم .وبلاگ پر مغزی دارید تبریک میگم هم دانشگاهی عزیز.بچه های دانشگاه گرگان همیشه متمایز هستند کامیاب باشید