۱۳۸۹ فروردین ۱۸, چهارشنبه

خلاصه ای از مقاله ی محمدرضا نیکفر قسمت دوم



* نیکفر در بخشی از مقاله به نهاد دین می پردازد. او کارکرد نهاد دین را مشروعیت بخشی به تبعیض های جامعه ی انسانی با توسل به پنداشته های فراانسانی می داند. وقتی به جامعه ی خود می نگریم و می بینیم که بودجه ی فرهنگی دولت صرف چه پروژه ها و برنامه هایی می شود. تلاش هایی بی ثمر فقط برای علمی و امروزی کردن احکامی که خود زاده ی عصر خویشند.
* وی کارکرد نهاد دین را به گونه ای تبیین می کند که نتیجه می گیرد که موضع گیری نهاد دین همواره برای تضمین بازتولید خویش است. منظور نیکفر به ظور خاص در این مقاله از نهاد دین همان نهاد دولتی ِ دینی ست. با مرور اندکی در تاریخ چند ساله ی اخیر ایران و بررسی سیر افکار و گفتار زمامداران می توان به نوعی در صحت حرف نیکفر به توافق رسید.
* آمیخته شدن دین و امر سیاسی در ایران، نیکفر را به این نتیجه رسانده که در قسمتی از مقاله می گوید :« در ایران کنونی در دوره ای به سر می بریم که هر حکم سیاسی می تواند یک حکم دینی باشد.» وقتی حکومتگران برای توجیه اعمال و تصمیمات دست به دامان نهاد دین و مراجع می شوند و وقتی در دادگاههای جرم های سیاسی، کیفرخواستهای تنظیم شده را مطالعه می کنیم که از روال قانونی و حقوقی خارج شده و کاملا برداشت فقهی و کلامی دارند؛ آنگاه به حرف نیکفر می رسیم. او با استفاده از گزاره ی کارل اشمیت که روزگاری گفته بود «امر کلی امر سیاسی ست.»، به نوعی با رجعت به سنت مکتب فرانکفورت و تحلیل جامعه شناختیِ این وقایع با روش چپ های نو به این برداشت رسیده.

لینک دانلود مقاله ی محمدرضا نیکفر

۲۴ نظر:

ivalyosha گفت...

سلام
چند جمله از متن مقاله را تبرکا! نقل می کنم:
"آنچه سکولاریزاسیون نامیده می شود، در مورد دین حرکتی از پراستفادگی به سوی کم استفادگی است. این کم استفادگی می تواند به عنوان پرارج شدن دین تعبیر شوداگر مومن در آن کاهش خطر سوءاستفاده از دین را ببیند."

someone else گفت...

سلام.
رفته رفته داره از نیکفر خوشم میاد، به شرطی که قول بده ساده تر بنویسه!
این آقا اگه طرفداره سکولاریسمه و میخواد زیرآب دین رو تو سیاست و حکومت و نه از بیخ بزنه که ما باهاش مشکلی نداریم!
البته حساب بعضی ها از این ما جداست...!

درخت ابدی گفت...

سلام.
« در ایران کنونی در دوره ای به سر می بریم که هر حکم سیاسی می تواند یک حکم دینی باشد.»
چقدر خوب دیده اوضاع رو. خب، این مخوفه دیگه؛ نیست؟

هیوا گفت...

سلام
اما متدینانی هستند که معتقدند چیزی که امروزه و بلاخص در چند سده ی اخیر در نهادهای دولتی به نام دین به خورد مردم داده اند و می دهند چیزی فراتر و یا به تعبیر درست تر چیزی کم تر از دین می باشد.
در مورد پاراگراف اول باید عرض کنم که پنداشته های فرا انسانی که گفته اند در بسیاری مورد مردم را به سمت جبری گری سوق داده است و از این طریق مشروعیت بخشی کرده اند.
با پاراگراف آخر به طور صد در صد موافقم.

نجیبه محبی گفت...

یک مطلبی در خصوص دین یا هر متن دیگری وجود دارد که نمی توانیم فراموشش کنیم ، در کوتاهترین مثال جمله سارتر که در باب تکنولوژی گفت و آن را خنثی نامید چون چاقو می توان کشت می توان درمان کرد ، قرائت دینی امروز کشتن است حرفی نیست ، اما گاهی با دین چه اسلام چه مسیحیت برای مثال در برابر دیکتاتورها می ایستند ( مثال ورژن ایرانی اش سال 57 ) و یا مقابلات مردم فیلیپین برای مثال که تا حدی از نیروی کلیسا متاثر بودند
اما فارغ از بحث علمی که می تواند هر دو حالت را در بر بگیرد ( نه کمتر و نه بیشتر )
در منظر دینی در مورد اسلام ادعا حرکت در مسیر اعتدال است و اعتدال مسیری است که در آن افراط راهی ندارد بحثش طولانی است و زیاده نمی نویسم .

نجیبه محبی گفت...

با کلی خستگی نوشتم و الان که می خوانم می بینم پر از غلط انشایی است امیدوارم منظورم را تاحدی رسانده باشم

نفیسه گفت...

کارکرد دین وسیع و گسترده است . اهم این بحث کارکرد دین اسلام است . کارکرد سایر ادیان نادید گرفته شده است. خیلی از تفکرات دینی می توان تغییات بنیادین انجام دهد و تغییرات بنیادین چه بسوی خوب و چه به سوی بدی رو نباید نادیدگرفت. اما در بحث دولت دینی همنباید نقش مردم رو نادید گرفت!

oranoos گفت...

salam
movafegham
felan ke in din har chi hast ina
khub daran azash soe estefade mikonan

ققنوس خيس گفت...

به نظرم يك سري از مشكلاتي كه امروزه به دين مي چسبد از ذات خود دين نيست ! هر چند يك سري از مشكلات هست.

ستاریان گفت...

سلام
شما از قول نیکفر نوشته ای:
"نیکفر در بخشی از مقاله به نهاد دین می پردازد. او کارکرد نهاد دین را مشروعیت بخشی به تبعیض های جامعه ی انسانی با توسل به پنداشته های فراانسانی می داند."
و در توضیح صحت گزاره ی او می نویسی :
"وقتی به جامعه ی خود می نگریم و می بینیم که بودجه ی فرهنگی دولت صرف چه پروژه ها و برنامه هایی می شود".
و به این ترتیب به روش حکومت فعلی ارجاع می دهی که ادعای حکومت دینی دارد و از سوی حداقل اقشاری از جامعه ی دیندار ادعایش مورد اعتراض و نقد است. و آنگاه دوباره به احکام نهاد دین بازمی گردی و می نویسی:
"تلاش هایی بی ثمر فقط برای علمی و امروزی کردن احکامی که خود زاده ی عصر خویشند."
و در این جمله ی معترضه تمام احکام دینی را بدون هیچ استثنایی مربوط به عصری خاص می خوانی و که تلاش برای امروزی کردن این احکام کاملا بی ثمر است
حال سوال من این است شما که انتهای بحث در کامنت قبلی با اعتراض به بعضی از دوستان خواستار بحث نظام مند شدی و بحث را با این خواسته بستی آیا نباید خود به خواسته ی خود عمل نمایی؟
من می خواهم بدانم آیا ما در اینجا از خود دین بحث می کنیم یا بحث ما بحث در خصوص نحوه ی اداره ی جامعه توسط مدیران جامعه در ادوار مختلف تاریخی و تاریخ معاصر است؟
اگر بحث حول محور مسائل جامعه شناختی است آیا بهتر نیست با نقل دو نسخه ی اداره ی جامعه که از سوی دینداران و بی دینان توامان برای انسان پیچیده شده به واکاوی این نسخه ها پرداخته و آنچه که بر مبنای عقل، عقلی که همه و در شرایط مساوی از ان برخورداریم ، به بهتر و بدتر بودن هر یک از نسخ رای دهیم و انچه بهتر است را بر گزینیم؟
با روش شما حمایت ما از دین به معنای حمایت از روش دولت فعلی و حکومت فعلی حمل می شود و شما خوب می دانید که ما از منتقدین روش فعلی هستیم و در صورت عدم حمایت از روش حاضر ناچار باید با اصل موضوع نیز به مخالفت بر خیزیم.
این روش شما در تمام پاراگرافهای بعدی نیز مستمرا بکار گرفته شده است و مورد نقد و اعتراض من است
تا پاسخ این مطلب را می فرمایید در موضوع 124000 پیغمبر و ذکر اسامی و محل بعثت ایشان و بحثهای حول آن و همینطور اختلاف میان ذبیح بودن اسماعیل و یا اسحاق که مورد اختلاف ادیان مسیحی و اسلامی است و این اختلاف مورد تعرض شما قرار گرفت که معنای مغایرت قول دو دین الاهی عرض کنم : منبع مورد استنادی که از نظر ما مسلمین خدشه ای بر آن نمی توان وارد کرد و کاملا مورد وثوق است قران است هر اسمی از پیغمبری در قرآن آمده را بنا به مسائل ایمانی می پذیریم و مورد پذیرش قرار می دهیم و نسبش را باور می کنیم و عصری را که زندگی می کرده را به دست می اوریم و هیچ منبع دیگری که بتوان به ان مراجعه کرد و در خصوص ادوار تاریخی سخنی به میان اورده باشد و هیچ شک و شبهه ای نتوان به ان وارد کرد در اختیار نداریم و اینکه کسی انتظار داشته باشد همه ی اسامی و قسمتی از این اسامی را بگوییم و محل بعثتش را بدانیم و بگوییم چون چنین منبعی نه در اختیار ما مسلمانان است و نه در اختیار هیچ کس دیگری . پس انتظار اطلاع داشتن و دادن انتظار بیهوده و خارج از امکانی است

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

بسم الله الرحمان الرحیم.
سلام علیکم.

مَن کَفَرَ فَعَلَیه ِ کُفرُه/هر کس کفر ورزد کفرش به زیان اوست (روم، 44، ترجمه از بهاء الدین خرمشاهی)
قُل سیروا فی الارض فانظروا کیف کان عاقبت الذین من قبل کان اکثرهم مشرکین/بگو در زمین سیر و سفر کنید و آنگاه بنگرید سرانجام کسانی که پیشتر بودند چگونه بوده است؟ که بیشترشان مشرک بودند (روم، 42، ترجمه از بهاء الدین خرمشاهی).

از دید بنده، نه تعریف محمدرضا نیکفر از دین، تعریفی درست است، و نه کارکردی که او برای دین ذکر کرده، درست است. اصولاً محمدرضا نیکفر، و علاقه مندان او در مسائل انکار خدا و دین ستیزی، اینها ابواب جمعی ی پروژه ی گسترش الحاد هستند. حالا الحاد، هم ممکن است برود به سمت مارکسیسم و سوسیالیسم و کمونیسم، هم ممکن است برود به سمت لیبرالیسم و کاپیتالیسم. محمدرضا نیکفر، و علاقه مندان و شاگردان و مروّجان او در مسائل انکار خدا و دین ستیزی، پدیده های جدیدی نیستند. حدود صد سال پیش، لنین گفت:



برنامه ی ما ضرورتاً شامل تبلیغ الحاد است. انتشار ادبیات علمی مرتبط (که تا کنون کاملاً ممنوع بوده و به وسیله ی حکومت فئودالی خودکامه مجازات می شده است) می باید اینک به یکی از وظایف حزب ما تبدیل شود. احتمالاً می باید اکنون از اندرزی پیروی کنیم که زمانی انگلس به سوسیالیست های آلمانی داد ـ یعنی این که ادبیات الحادی در دوران روشنگری سده هیجدهم را ترجمه و در میان توده ها پخش کنیم


ظاهراً انگلیسی اش این طور است:



Our propaganda necessarily includes the propaganda of atheism; the publication of the appropriate scientific literature, which the autocratic feudal government has hitherto strictly forbidden and persecuted, must now form one of the fields of our Party work. We shall now probably have to follow the advice Engels once gave to the German Socialists: to translate and widely disseminate the literature of the eighteenth-century French Enlighteners and atheists

جملات ابتدائی را، به این شکلها هم نقل کرده اند:

Our message necessarily includes the message of atheism

و

Our program necessarily includes the propaganda of atheism


بله. محمدرضا نیکفر و علاقه مندان و شاگردان و مروّجان او در مسائل انکار خدا و دین ستیزی، با ارائه ی عجیب غریب ترین تعریفها از «دین» و نسبت دادن «کارکرد» به دینها (قاعدتاً از جمله به دین اسلام) به این عبارت که


کارکرد نهاد دین مشروعیت بخشی به تبعیض های جامعه ی انسانی با توسل به پنداشته های فراانسانی است


دقیقاً به اندرز انگلس و برنامه و خواست ولادیمیر لنین عمل می کنند و هرچند اختلافهاشان در اردوگاه لیبرالیسم/کاپیتالیسم از سویی و کمونیسم/سوسیالیسم/مارکسیسم از سویی
دیگر است، اما اشتراک و اتحادشان در

انکار خدا و دین ستیزی

است. محمدرضا نیکفر و مانند او، البته حرفهایی مانند «حقوق بشر» را هم چاشنی ی حرفها و برنامه ها و تبلیغات خود می کنند.


در طول تاریخ، ملحدان و مشرکان خوششان نمی آمده از نام خدا و یاد خدا و دین:

کَبُرَ علی المشرکین ما تدعوهم الیه/آنچه مشرکان را به آن می خوانی برایشان دشوار آید (شوری، 13)

برپاداشتن دین و اختلاف نداشتن در امر دین خدا، وظیفه ی تک تک خداباوران و متدینان دنیا است:

اقیموالدین و لا تتفرقوا فیه/دین را برپا دارید و در آن اختلاف نورزید (شوری، 13).


من می بینم افرادی که بر حسب ظواهر، مسلمان هستند، به جای شنیدن ندای خدا، و کوشش در راه برپا داشتن دین، همّ و غمّ آنها پیدا کردن نام دقیق تمام انبیاء و رسولان در تاریخ چندهزارساله یا چند میلیون ساله ی بشر است، و این که خدا در قاره ی آمریکا هم پیامبر فرستاده یا نه، و اگر نفرستاده، پس خدا عادل نبوده.

فرزانه گفت...

سلام
اینکه نوشته کار کرد نهاد دین برای تضمین باز تولید خود دین است بسیار برایم جالب بود با مرور این جمله در ذهنم مصداقهای فراوانی را می توانم برایش پیدا کنم. فکر کنم همین جاست که دین از مدار خرد گرایی و روشنگری خارج می شود.
مقاله قابل استفاده ای بود ممنون از معرفی و ارجاع

ستاریان گفت...

سلام
ظاهر فرصت جواب نداشته اید

دو روز قبل آقای سید محمدی دو مطلب نقل کرده بود از مصطفی ملکیان و محمود صدری خب برای من چندان حرفهای ایشان ملموس نیامد تا اینکه امروزاین مطلب نیکفر را شما نقل کردی.

مصطفی ملکیان گفته بود:
یکی از همینها اخیراً مقاله ای نوشت که در بدو آن اعلام کرده بود که اسلام را باید جدی گرفت. متعجب شدم، فکر کردم برای گفتگوی جدی آمادگی پیدا کرده. بعد که خواندم فهمیدم منظورش این بوده که "خطر" اسلام را باید جدی گرفت. حمل به صحتش آنست که اضافه کردن کلمۀ خطر قبل از سخن از اسلام انقدر برایش بدیهی بوده که آنرا از متن حذف کرده. خوب این آدم تکلیف خودش را معلوم کرده. یک آته ایست دگم است که فقط یک اسلام را به رسمیت می شناسد و آنهم اسلام سلطه وشکنجه است. از قضای روزگار جمع کثیری از منکران مشروعیت چنین اسلامی، همآنها که اینروز ها در خیابان ها و زندان ها برای اعتراضشان هزینه می پردازند نه آته ایست های مطلق گرا بلکه همان مسلمانهای معقول و اصلاح طلبی هستند که آته ایستهای یک کلام در وجودشان شک می کنند چون ایمان مسبوق به آزادی اندیشه را "به لحاظ فلسفی!" غیر ممکن می شمارند.

و محمود صدری هم چنین نوشته بود:
اگر دینداران ایمان به غیب دارند، این جز اصول موضوعۀ دینداری و به لحاظ منطقی با اصل دینداری متجانس است. سوال اینجاست که آته ایست ها از کجا اینطور به اعتقاداتشان ایمان پیدا کرده اند و چطور به باورشان انقدر مطمئن و مصر هستند که حتی از مرزهای مذهب شک و "اگناستیسیم" (که اعلام می کند نمی داند در ورای آفاق و انفس چه می گذرد و لذا نمی تواند به وجود یا عدم خدا اطمینان وایمان داشته باشد) فرا می گذرند و به جرات اعلام می کنند که می دانند در جهان کائنات و ورای آن چه می گذرد (یا نمی گذرد). اینهمه جرات را از کجا می اورند؟ آیا نشنیده اند کلام لرد چسترتون را که می گوید "آته ایسم جسورانه ترین باور دگم است چرا که نفی امری را می کند که بنا به تعریف با طرق عادی قابل نفی و اثبات نیست."

دقیقتر به متن خود نگاه کنید ببیند هر دو درست گفته اند و یا خیر؟ به عقیده ی من که این نوشته شاهد غیبی بود و از غیب رسیدD:

ستاریان گفت...

ببخشید قصد داشتم از ملکیان این جمله را نقل کنم و از صدر دو جمله نقل شده ی قبلی را اما..
به هر حال اصلاح می کنم جمله ملکیان مورد نظرم این بود:
متاسفانه متفکران کشور ما فکر می کردند جامعه هم همین طور است، بیماری هایی دارد و اگر روشنفکران به عنوان کمیسیون پزشکی بالای سر این بیمار بنشینند و حرف زنند، گرچه خود بیمار حرف هایشان را نفهمد، خوب می شود. این است که حرف هایشان را فقط خودشان می فهمند، غافل از این که اتفاقا بیماری های اجتماعی به گونه ای است که بر خلاف بیماری های جسمی، اگر بیمار اصطلاحاتی را که رد و بدل می شود، نفهمد، بیماری اش هم علاج نمی شود. در مساله پزشکی، آگاهی مریض در علاج و عدم علاج او موثر نیست، اما به محض این که از جسم وارد قمرو ذهن و از ذهن وارد قلمرو روان و از روان وارد قلمرو مناسبات اجتماعی می شویم، تا طرف نفهمد متفکرانش چه می گویند، راه حل ها حتی اگر هم درست باشند، افاقه نمی کنند. بنابراین متفکران و روشنفکران علاوه بر این که باید حرف خودشان را بفهمند، مردم نیز باید حرف آن ها را بفهمند، در این صورت کشور رشد می کند. کشور زمانی رشد می کند که مردمی که سواد خواندن و نوشتن دارند، از مطالب روزنامه ها چیزی بفهمند، نه این که روزنامه ها پر باشند از اصطلاحاتی که به کار می بریم و اگر خیلی خوش بین باشیم، فقط خودمان می فهمیم و جامعه نمی فهمد ما درباره اش چه می گوییم

M. R گفت...

سلام
به سید عباس از طرف مدیریت! وبلاگ

* ما به برخی ها در کیهان و دوستان کیهانی خرده می گیریم که این قدر از مدل تئوری توطئه استفاده نکنید و همه را یک کاسه نکنید غافل از اینکه دوستان خودمان هم همین طورند کم و بیش. واقعا بین تحلیل شما از ماجرای لنین و ربطش به امثال نیکفر و تحلیل امثال فضلی نژاد از خاتمی و جرج سوروس و فریدام هاوس چه فرقی وجود دارد؟
* کماکان اصرار دارید که هر چه نیکفر گفته غلط است هر چه شما می گویید و هر کسی که شما تایید می کنید درست می گویند. نه چیزی مابین این دو وجود دارد نه نظر دیگر. جالب است.
* حتی یکبار به طرز ضعیفی هم از کارکرد نهاد دین دفاع نکردید و نگفتید که حرف نیکفر در مورد حکومت دینی و مصداق آن کجایش ضعیف است؟
* هر کس هم در بخش کامنتهای وبلاگ بنده اندکی با بخش حتی کوچکی از مطالب بنده موافقت کند با هجوم شما و دوستانتان مواجه خواهد شد. خیلی جالب است!
* بنده در کل به ذهن بی آلایش و بدون دغدغه و تناقض شما و افکار کاملا صحیح و اصولی و درست شما و دوستانتان و ادب و احترام و شعور یکی از همفکرانتان شدیدا غبطه می خورم.

اویس گفت...

لایک

میهن پرست گفت...

البته استفاده از دین در بسیاری کشورها مرسوم بوده و تنها مربوط به ایران نمی شود؟ اما سوال اینجاست که چه راه حلی باید در پیش روی این جوامع قرار داد؟ مگر غیر از این است که روز به روز وضعیت بدتر هم می شود؟ خب پس چاره کار چیست؟

ناشناس گفت...

ارغوان اشتراني گفت:
!!!!
سلام
معمولا قسمت نظرات وب باز نمي شه. ديروز هر كار كردم نشد براي خودتون كامنتش كنم. خوشحالم كه به وبلاگ خودم سر زديد و خونديد. مقاله را هم دانلود مي كنم كه بخونم.

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم.

ببخشید.
انصافاً چه گونه است از دید شما جمله ی




کارکرد نهاد دین مشروعیت بخشی به تبعیض های جامعه ی انسانی با توسل به پنداشته های فراانسانی است



که فرض می کنیم اصلاً کار نداریم گوینده اش کیست، از دید شخص شما توطئه بر ضد ادیان الاهی نیست، اما اگر بنده ی نوعی این جمله را نظراً و عملاً در امتداد سخنان لنین ارزیابی کنم، این جانب اسیر توهم توطئه شده ام؟

***
عزیزان حتا آن زمان که هنوز به مرحله ی «جست و جوگر بودن» نرسیده بودند و خدا را فراباشنده ای از فراباشنده های انسانی نمی دانستند، معلومات و معارف الاهیاتی و دینی شان چندان نبود، چه رسد به الان. بنده بیست سال است در دین مطالعه می کنم. در حدّ خودم. استادها داشتم و دارم. بنده وقتی می گویم تعریف دین از طرف نیکفر نادرست است و تعریف او از کارکرد دین نادرست است، بر حسب احساساتم حرف نمی زنم.

تعریفهای نیکفر، طبق درک و معلومات من، از بنیان اشکال دارد.

آیسودا گفت...

در دین عدالت وجود ندارد. دراسلام که به عقیده مسلمانان کاملین ترین دین است تبعیض فاحشی بین زن ومرد؛ مسلمان و غیر مسلمان وجود دارد. وقتی که قانون اساسی بر اساس دین نوشته می شود حقوق بسیاری از انسانها نادیده گرفته می شود.

هادی طباطبایی گفت...

سلام محمد رضای عزیز.
مقاله ای خواندنی به نظر می رسد.فعلا که فیلتر هست نمی تونم ببینم .ولی بازش می کنم انشاالله.ممنون از معرفیتون .

میهن پرست گفت...

من هم با نظر شما در مورد ایجاد یک حکومت سکولار کاملا موافقم اما آیا این راهکار در ایران قابل اجرا می باشد؟
حتی اگر اصلاح طلبان دو آتشه هم حکومت را دست گیرند باز هم از نظر من اجرای چنین طرحی غیر قابل تصور است!

مهرگان گفت...

سلام
من از مخالفان 100% تاییدیه ای شدن نظرات هستم. ظاهرا دکمه ای رو به اشتباه فعال کرده بودم که مشکل رفع شد.
راستش این سوالات رو کاملا جدی مطرح کردم. البته نیک دریافته ام که طنازی بخشی از وجودتان است .یه نموره هم ازین نظر به شما حسودی میکنم!
شما جواب علمی سوال اول رو میدونین؟به نظر شما جز عقل و بهره ی هوشی تفاوت دیگری هم هست یا خیر؟
راستی پست بعدی بازهم پردازش به مقالات شیخنا و مولانا حاج محمدرضا نیکفر اعظم است؟!:)

Kholi گفت...

ما ایرانیان متاسفانه هیچ حافظه تاریخ خوبی نداریم.
این آقای نیکفر از هواداران استوار و تشکیلاتی سازمان اکثریت و توده بوده است. در آلمان ایشان به نام اکثریتی سابق مشهور می باشند. پس از سالها همکاری با نظام فقاهتی (به قول ایشان)و سر دادن شعارهای:پاسداران را به سلاح سنگین مجهز نمائید و در تظاهرات غیر قانونی شرکت نکنید، حال متوجه شده اند که این رژیم و ملایان نه ضد امپریالیسم بلکه ضد آزادی و مردم ایران هستد. دین ستیزی بلاهت بار و بیمارگونه را در قالب واژ های زیبا ریختن نمی تواند گذشته شرم آور را جبران کند. تعجب من از جوانان این است که نشناخته باز هم مفتون جمله بندی شده ان.

زنده باد آزادی
رستم.