۱۳۸۸ اسفند ۵, چهارشنبه

تکامل و تقدس


* ساحت ِعلم ساحتی مقدس نیست. هیچ تئوری و نظریه‌ای هیچگاه در امان نبوده و نیست. این امر البته با آن «نسبیت‌گرایی» که شاید در ذهن برخی باشد، فرق بسیار مهمی دارد و آن اینکه هر تئوری‌ای با شواهد، ادله و مدارکی اثبات می‌شود و البته همان‌طور نیز در معرض ابطال است. تا وقتی که یک نظریه را نتوان با سازوکار علمی ابطال کرد می‌توان به آن به عنوان گوشه‌ای از حقیقت نگریست. این نگریستن و البته کنکاش و پژوهش، هیچگاه متضمن بوجود آمدن «ایمان» به یک تئوری نیست. وقتی نتوان تئوری‌ای را ابطال کرد، نمی‌توان با آن مخالفت کرد، اما شاید بتوان از کنار آن رد شد.
* تئوری فَرگشت(تکامل) امروزه در دنیا با شواهد نظری، آزمایشگاهی و باستانشناسی، تقریباً اثبات شده. شاید در برخی اذهان اینگونه تصور شود که با اثبات تئوری تکامل، انسانها از نسل میمون هستند و این در ذهنشان آزاردهنده باشد. شاید برخی از متدینان با این قضیه برخوردی حذفی داشته باشند؛ چرا که با آفرینش و خلقت انسان به‌صورت کامل و ماجراهای ناشی از آن مانند زندگی در فردوس و ماجرای شیطان و هبوط و آدم و حوا و... در تضاد و تنافی‌ست.
* تئوری تکامل انسان‌ها را «هم‌نسل» میمون‌ها می‌داند و نه «از نسل» میمون‌ها. که اگر اینگونه بود هیچ میمونی وجود نداشت همه به اصطلاح «آدم» شده بودند.
* تئوری تکامل نشان می‌دهد که بر اثر تغییر شرایط اقلیمی و جدایی جغرافیایی، ژنها که واحد سازنده‌ی ساختار بدن هستند برای تضمین بقای خود، بدن موجود زنده را وادار به سازش با شرایط و محیط می‌سازند. اینگونه موجود زنده قادر به بقاء و تولید نسل است.

۲۹ نظر:

دیالوگ سرخ گفت...

زدی تو خط تکامل بازار ها

ولی بطور کلی از گزاره های ابطال ناپذیرت نمیشه به این آسونی گذشت

این از بخش های باحال پوپر و فلسفه ی تحلیلی اش برای من بوده همیشه

someone else گفت...

سلام.
نکته خاصی در این پست نگفته بودید.
بدیهی بود.
با مطلبی از دستگیری عبدالمالک ریگی به روزم.

درخت ابدی گفت...

سلام.
1. علم هم می تونه با اسطوره شدن تبدیل به ساحتی مقدس بشه. نمونه ش اسطوره علم و پیشرفت در اروپای قرن نوزدهمه. لازمه ی داشتن نگاه غیر ایمانی به علم اسطوره زدایی از اونه.
2. مشکل اینجاست که این "اشرف مخلوقات!" دوست نداره حیوانیتش رو قبول کنه. رفتارشناسیِ جانوری به اشتراکات انسان و حیوان خیلی خوب پرداخته.
3. نمی دونم چه اصراریه که مذهبی ها برای اثبات ایمانشون به عالم عِلوی سراغ علم می رن. جعفر سبحانی و مکارم هم به این قضایا پرداختن و ممثلا معراج پیغمبر رو با یافته های علمی سازگار دونستن. دین بهتره به بُعد اخلاقی و آرامش بخشش برسه تا کارکرد اصلی ش حفظ بشه.

دست خیال گفت...

سلام محمدرضای عزیز
شرمنده که ذهنم آنقدر آرام نیست که کامنت منسجمی درباره این موضوع بنویسم.اما با کلیات مطلبت موافقم.هر چند تقابلی بین تئوری تکامل و آفرینش نمی بینم.( البته تئوری تقلیل یافته آفرینش و نه آنکه معتقد است همه چیز دفعتا و در چشم به هم زدنی ایجاد شد و آدم شد آدم ابوالبشر امروزی و دارای عقل کامل و .....)به نظر آنگونه به خدا و هستی نگریستن برای دیندارن سنتی تناقضات زیادی ایجاد خواهد کرد و از آنجا که نمی توانند با عقل بشری برای آن تناقضات جواب مطابق میلشان پیدا کنند ناچارند منفعلانه علم را رد کنند.
عالمان شاید اگر دیدگاه کاملا فیزیکی داشته باشند نسبت به متافیزیک موضعی منفی یا خنثی بگیرند اما دیندارن اگر بخواهند ساحت دین را معنوی و فراگیر نگه دارند نمی توانند علم را نادیده بگیرند.مضافا آنکه علم بما هو علم آنقدر بنیانهای بشری محکمی دارد که رد کردنش مترادف باشد با رد کردن نظام معقول هستی.
اینها را گفتم تا به خودم یادآوری کنم اگر قرار است در مسیر دینداری روشنفکر ( یا روشنفکری دیندار) حرکت کنم نیاز نیست به هر مساله ای رنگ و بوی دینی بدهم و نسبت به هر مساله ی علمی موضعی دینی بگیرم.کارکرد دین باید از سیر تاریخی به معنوی و از مسیر قانونگذاری و فقه و نسخه پیچیدن برای هر چیز به مرز اخلاق و ایمان تغییر یابد.از طرفی نیازی هم نیست هر مساله ی علمی را در تقابل با دین قلمداد کنم که این دو، دو ساحت مجزا دارند.
***
اما در مورد مساله تکامل هنوز نمی توانم دیدگاه دوستان دیندار سنتی را بفهمم که چرا باید تکامل در برابر اراده خدا قرار گیرد.اگر به نظریه تکامل کمی فراتر از میمون و انسان نگاه کنیم و کل هستی را در مسیر تکاملی بدانیم مطالعه نجوم یکی از بهترین روشها ست.تولد یک ستاره ... بزرگ شدنش ... افولش ... کوتوله سفید ... انفجار ... ابرنواختر ... می شود اینها را هم رد کرد؟ نظریه داروین هم بخشی از همین نظام تکاملی هستی است.مضافا آنکه اگر فرضا عمر دین را با حضور آدم و حوا شروع کنیم مثلا می شود ده هزار سال حال آنکه قدمت تکامل به چندین برابر این تاریخ خواهد رسید.پس شاید حلقه هایی در این نظریه مغفول مانده یا به دلیل عدم آگاهی تاریخی از مسیر تکامل هستی هنوز دیده نشده اما بی شک اصل تکامل حداقل فعلا قابل انکار نیست.
***
بیشتر ادامه دهم به مقولاتی می رسم که از مقوله این بحث جداست.

مهرگان گفت...

سلام
اینکه میگویند: اگر انسان از نسل میمونه، چرا هنوز میمون ها باقی اند خیلی مسخره است. مثل این می ماند که بگویی چرا هنوز جلبکها و پشه ها وماهی ها باقی اند! البته از آنجا که در حوزه زیست شناسی تدریس نمیشود و کلا علم خودش را مقید به رفتن در مسیر ایدئولوزی نمی داند چندان بعید نیست که عده ای مخالف نظریه تکاکمل و ... باشند.

سیدمحمدی - ستاریان گفت...

http://www.makaremshirazi.org/persian/pages/print.php?page=cn&id=3022&url=http://www.makaremshirazi.org/persian/maaref/?qid=3022&gro=90&sw=



خلق جهان از عدم


سؤال: خدا پرستان معتقدند خدا جهان را از عدم آفرید، بنابراین چگونه عدم می تواند منشأ وجود باشد و نیستی سرچشمه هستی گردد؟

جواب: پرسش فوق يكى از اشكالات مادّيهاست. از آن جا كه آنان مادّه را قديم و ازلى مى دانند و مى گويند كه مادّه مسبوق به عدم نبوده، از اين راه خود را از اشكال مزبور نجات داده و سؤال را متوجّه ما نموده، مى گويند: هرگاه مادّه اجسام وجود نداشته و بعداً به وجود آمده است، چگونه وجود از عدم آفريده شده و نيستى سرچشمه هستى گرديده است؟

پاسخ اين سؤال اين است كه مادّيها به مقصود خداپرستان از اين جمله كه «خدا جهان را از عدم آفريد» درست پى نبرده اند و تصوّر كرده اند كه لفظ «از عدم» مانند «از چوب» و يا «از آهن» در مثال هاى زير است. مثلا مى گويند: اين در و پنجره از چوب است، ماشين آلات آهن است، اين خانه از سنگ و گل است، البتّه در اين مثال ها، چوب و آهن و سنگ علّت مادّى، و هر سه، مادّه تشكيل دهنده در و پنجره و ماشين مى باشند و اشياى مزبور از آنها به وجود آمده و اساس و مادّه واقعى براى آنها به شمار مى روند.

در صورتى كه مقصود فلاسفه الهى از جمله «جهان از عدم به وجود آمده» اين نيست كه عدم منشأ و اصل هستى است و مادّه تشكيل دهنده هستى مى باشد، بلكه منظور اين است كه جهان نبوده و به وجود آمده، بدون اين كه عدم و نيستى در اين پيدايش كوچكترين دخالتى داشته باشد.

روشنتر بگوييم: از آن جا كه مادّى ها ذرّات جهان را قديم و ازلى و غير مسبوق به عدم مى دانند و عقيده دانشمندان خداپرست درست نقطه مقابل آنهاست - يعنى تمام اتم ها و ذرّات را حادث و مسبوق به عدم مى دانند - براى تفهيم اين نظر، جمله مزبور را به كار مى برند و مى گويند: جهان از عدم به وجود آمده، يعنى اگر صفحات هستى را ورق بزنيم و به عقب برگرديم، به نقطه اى خواهيم رسيد كه اوراق هستى در آن جا پايان يافته و ديگر نشانى از هستى نخواهيم يافت.

حلّ اشكال اين است كه گفته شد و اگر از سخن فوق چشم بپوشيم، خود اين اشكال متوجّه مادّى ها نيز هست، زيرا آنچه در نظر آنها قديم است، خود مادّه و اتم هاى جهان مى باشد و امّا صورت و اشكالى كه از تركيب اين ذرّات به وجود مى آيد، قطعاً حادث و مسبوق به عدم هستند و به اصطلاح از عدم به وجود آمده اند.

مثلا ميلياردها جاندار و نبات هر كدام داراى صور جوهرى و اشكال خاصّى مى باشند كه از تركيب و فعل و انفعال اتم ها پيدا شده اند، آنچه در نظر مادّى مى تواند از يك انسان، از يك حيوان، از يك گياه و از يك ستاره، قديم و ازلى باشد همان ذرّات بى شمار آنهاست و امّا صورت خاصّ انسانى و شكل حيوانى و نباتى هر فردى از آنها حادث هستند; يعنى نبودند و بعداً به وجود آمده اند.

مثال ديگر: شما قلمى را به دست مى گيريد، صورتى در لوحى مى كشيد، آنچه قبلا وجود داشت همان ماده صورت (مركّب و رنگ) بود نه خود صورت، و صورت چيزى است كه نبود و بعداً پيدا شد، بنابر اين ما همين سؤال را از مادّى ها درباره پيدايش صورت ها مى كنيم و مى گوييم: چگونه اين صور جوهرى (مانند انسان خارجى) و عرض (مانند صورتى كه روى صفحه كاغذ نقش شده) از عدم به وجود آمده و مادّى ها درباره پيدايش اين سلسله صورت ها و شكل ها هرچه بگويند، ما همان را درباره پيدايش مادّه خواهيم گفت.

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم.
ظاهراً در نظریه ی آفرینش، جایی برای تکامل هست، اما در نظریه ی تکامل، جایی برای آفرینش نیست. نظریه ی تکامل شباهتی دارد به نظریه ی ولایت فقیه:
نظریه ی ولایت فقیه مدل حکومتی ای جز خود را قبول ندارد/نظریه ی تکامل (ظاهراً) جز بررسی ی فسیلها و ژنها و ... و کنار هم گذاشتن آنها چیزی و حرفی و نیرویی و اراده ای و مفهومی مافوق اینها را قبول ندارد.

1) طبق نظریه ی تکامل، که به قول شما

«تئوری فَرگشت (تکامل) امروزه در دنیا با شواهد نظری، آزمایشگاهی و باستانشناسی، تقریباً اثبات شده»

حیات ِ اولین ماده ی حیاتمند، از کجا به دست آمده؟ الان ادعا می شود که ژنها این جوری می شوند و اون جوری می شوند. فرض کنیم درست باشد. اما ژن و سلول و حیات ِ آن اولین جزء حیات، که در کف اقیانوس بوده یا جایی دیگر بوده، و آن جزء حیات اولیه بعد از میلیونها سال طبق قواعد زیستی و ... شده است میمون و انسان و زرافه و درخت چنار و ...، آن اولین جزء حیات، چه گونه دارای حیات شده؟

2) طبق

http://209.85.129.132/search?q=cache:VWeu95tgu5sJ:pnuc.org/n/ftopicp-2890.html+%22%D9%86%D8%B5%D8%B1+*+%D9%86%D8%B8%D8%B1%DB%8C%D9%87+%D8%AA%DA%A9%D8%A7%D9%85%D9%84%22&cd=4&hl=fa&ct=clnk


علاوه بر مذهب که به صورت سنتی با فعالیتهای داروین مخالفت می کند روشنفکران جدیدی که خود دستپروده دانشگاههای غرب هستند همچون سید حسن نصر با نظریه تکامل داروین مخالفت می ورزند.

3) طبق

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B1%D8%AF_%D9%87%D9%88%DB%8C%D9%84

در اواخر عمرش فرد هویل یکی از سر سختترین منتقدان نظریه تکامل بود. وی احتمال تصادفی در کنار هم قرار گرفتن آنزیمها حتی برای ساده ترین سلول را ۱ در ۱۰ به توان ۴۰۰۰۰ حساب کرد.و احتمال تشکیل حیات از نوع بالاتر را برابر با احتمال ساخته شدن یک هواپیمای بوئینگ ۷۴۷ با تمامی ابزارها وتسهیلات داخل آن در اثر وزیدن گردبادی در یک زباله دانی دانست.


4) طبق

http://www.ariadata.ir/MyModule.aspx?Type=Modules&Module=NewsModule&CodePar=2757&Act=ShowNews

دانشمندان آمريكايي اسناد جديدي ارائه دادند كه نشان مي‌دهد نظريه تكامل بشري داروين اشتباه بوده است.




به نقل از شبكه الجزيره، اين تحقيقات كه توسط گروهي از دانشمندان زيست شناسي در دانشگاه "كين ستيت " و "كاليفرنيا " ارائه شده درپي كشف اسكلت باقيمانده از يك انسان‌ اوليه در اتيوپي كه عمري بيش از 4 ميليون سال دارد مربوط مي‌شود.
اين اسكلت كه "اردي " نامگذاري شده ثابت مي‌كند كه ابناي بشر از اسلاف تكامل يافته از خانواده ميمون‌ها و شامپانزه نبوده است.
الجزيره در ادامه اين گزارش تصريح مي‌كند: اين در حالي است كه پيش از اين دانشمندان غربي مدعي بودند كه ميمون‌ها و شامپانزه‌ها اجداد اوليه انسان‌ها بودند كه در سير تكامل تاريخي به انسان‌هاي امروزي بدل شدند.
اين تيم تحقيقاتي در گزارشي كه در نشريه "ساينس " منتشر كردند، خبر دادند: كه اردي از اولين گونه‌هاي انساني در زمين به حساب مي‌آيد و از خانواده شامپانزه‌ها نيست.
اين گزارش تصريح مي‌كند: در حال حاضر هيچ شامپانزه‌اي كشف نشده كه به اردي شبيه باشد.
دانشمندان اردي را جزء اولين انسان‌هاي ساكن بر روي كره زمين مي‌دانند.
نظريه چالز داروين زيست شناس نسل انسان به گروهى از پستانداران به نام پريمادها برمى‌گردد. پريمادها شامل ميمون‌ها، لمورها و آدميان مى‌شوند.
منبع : خبرگزاری فارس

علیرضا کیانی گفت...

نکن این کارارو محمممدرضااا!

مرمر گفت...

ما را از بحثهای علمی معاف کن بچه جون با این نوشته ها منو میبری جهنم هاااااااا

ققنوس خیس گفت...

ما که فعلا چون ندیدیم حقیقت ره افسانه زدیم ... ;)
تازه رسیدم رو دم گربه و خسته ام فعلا ... بعدا خدمت می رسیم

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم.
لطفاً حوصله ورزی از طرف خودت باشد، و جواب بده:

در نظریه ی تکامل، اولین ماده ی حیاتمند، از کجا به دست آمده؟ الان ادعا می شود که ژنها این جوری می شوند و اون جوری می شوند. فرض کنیم درست باشد. اما ژن و سلول و حیات ِ آن اولین جزء حیات، که در کف اقیانوس بوده یا جایی دیگر بوده، و آن جزء حیات اولیه بعد از میلیونها سال طبق قواعد زیستی و ... شده است میمون و انسان و زرافه و درخت چنار و ...، آن اولین جزء حیات، چه گونه دارای حیات شده؟

جواب بده.

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم.
بی انصافی در تاریخ نویسی و نقل و تحلیل تاریخیات، ظاهراً از خود مرحوم حسن صدر و مرحوم اسفندیار بزرگمهر (در مقاله ی وبلاگ بنده) هم سر زده. چنان که، توجه نکرده اند، و اشاره نکرده اند، شاه هم در نجات آذربایجان و برگرداندن به ایران، دارای مقداری نقش بوده. چند ماه قبل من اقتراح تلویزیونی در وی او اوی دیدم یک شب یا دو شب اختصاصاً درباره ی ماجرای پیشه وری بود. افرادی که نظر می دادند، سعی می کردند با توجه به مدارک معتبر و قدیمی و ... نظر بدهند، و یکیشان گفت خود شاه هم اثر داشت در سرعت بخشیدن به آزادی ی آذربایجان. شاه اوائل سلطنتش بود و جوان بود و محبوب بود بین مردم. شاه گفت آذربایجان باید برگردد به ایران. و شاه فرمانده ی عالی ی ارتش بود.
اما خب. اینها که قوام را تمجید کردند، زدند توی سر شاه.

***
اینترنت پرسرعتم برقرار شد. اتفاقاً با دایال آپ وصل می شد به جیمیل و یاهومیل، ولی با پرسرعت وارد جیمیل و یاهومیل نمی شود!!
و اصولاً من که متوجه «سرعت» نمی شوم!! ظاهراً «اینترنت پرسرعت» یک اصطلاح است!

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم.
من هیچ حرفی از آدم و حوا و هابیل و قابیل نزدم. شما این سؤال را جواب بده:



در نظریه ی تکامل، اولین ماده ی حیاتمند، از کجا به دست آمده؟ الان ادعا می شود که ژنها این جوری می شوند و اون جوری می شوند. فرض کنیم درست باشد. اما ژن و سلول و حیات ِ آن اولین جزء حیات، که در کف اقیانوس بوده یا جایی دیگر بوده، و آن جزء حیات اولیه بعد از میلیونها سال طبق قواعد زیستی و ... شده است میمون و انسان و زرافه و درخت چنار و ...، آن اولین جزء حیات، چه گونه دارای حیات شده؟



اگر نمی توانی جواب بدهی، بگو نمی توانم.

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

فرهنگ فلسفی دودن
اثر رحمان افشاری و واهیک ... نسخه ی چاپی ندارد؟

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم.
یعنی چی؟ من سؤال فلسفی نکردم که. مگر شکل گیری ی آراء و نظریات و حدسیات داروین و مانند او، بر اساس آراء فلسفی ی کانت و دکارت و ... بوده، که حالا در بحث از منشأ آن حیات اولیه ای که از او اشکال مختلف موجودات مادی پدید آمده (ادعای نظریه ی تکامل)، دست به دامن هیوم شوی و بگوئی او علیت را قبول ندارد یا علت العلل را قبول ندارد؟ من و شما عقل که داریم. قبوله؟ طبق عقلت، این که طبق نظریه ی تکامل «حیات از توده ی پروتوپلاسمی ساده ای، محتملاً در دریا، آغاز شده است» (عیناً از دایرة المعارف مصاحب جلد اول مدخل «تکامل»)، این توده ی پروتوپلاسمی ی ساده «منشأ» دارد یا نه؟

توجه کن:
می گویند حلقه ی مفقوده ی داروین در فلان جا پیدا شد. منظور هم فسیل مربوط به بین مثلاً دوره ی n و n+2 است. اما:

مفقوده ترین و لَنگ ترین جای نظریه ی تکامل، البته اگر نظریه ی تکامل مدعی باشد که «خلقت و آفرینش هرگز در هیچ دوره ای در کار نبوده»، در این چیزی است که من طرح کردم. اگر قائلان به نظریه ی تکامل بگویند آن توده ی پروتوپلاسمی ی ساده را خدا خلق کردف خب چه حسن کچل چه کچل حسن؟ پس اصل و اساس «خلقت» قبول شده، حالا به هر شکل. اگر بگویند آن توده ی پروتوپلاسمی ی ساده از یک حیات ساده تر نشئت گرفته، هی ما بدو اون جزء ساده ی حیات بدو! چه طور مفهوم «علت العلل» طبق درک شما «دچار تناقض» است، اما این تسلسل تو را مبهوت نمی کند؟ و اگر قائلان به نظریه ی تکامل بگویند، توده ی پروتوپلاسمی ی ساده از ماده ی بیجان به وجود آمده، دلیل و شاهد و برهان علمی شان چیست؟ از این سه حالت که خارج نیست. هست؟

توجه کن:
نظریه ی خلقت، طبق قرآن، نظریه ی ساده ای نیست. اما اگر ساده اش کنیم، ظاهراً می شود گفت:

در نظریه ی خلقت، یا نوع دارای حیات، یا انواع دارای حیات، یا دفعتاً به اراده ی خدا خلق شدند، و «سپس در مسیر تکاملی ی خود رفتند»، یا به اراده ی خدا از مواد غیر آلی به نوع یا انواع آلی ی دارای حیات منجر شد.

می بینی که نظریه ی خلقت، نقص و خلل ندارد. در این نظریه، جا برای تکامل هست. اگر توجه کرده باشی، من تا به حال برافروخته نشدم و نگفتم که انسان از نسل میمون نیست. چون:

من نمی دانم هست یا نیست. اگر نیستف که نیست. اگر هست، چه ایراد؟ مگر انسان از نسل میمون باشد بدتر از این است که انسان یک دفعه از گِل خلق شده باشد؟ گِل از میمون آگاهی و رشدش بیشتر است؟

خلقت بر طبق قرآن، مسئله ای پیچیده است. شما گفت و گو بین مرحوم سیدمحمدحسین طباطبائی و مرحوم یدالله سحابی در کتاب خلقت انسان را ببین. طباطبائی ظاهراً کم آورده جلوی سحابی.

با احترام.

محبوبه میم گفت...

گذشته از این من تازگی ها با این اشرف خانم بودن انسان درافتادم . نمی دونم زنبورا یا مثلا پلنگاو بقیه ی حیوانات هم در مورد خودشون همچین فکری رو در فضای ذهنی که نمیشه گفت اما در تصور خودشون دارند یا نه ؟
اما جالب اینه که در اینجا هرچیزی برداشت مذهبی میشه . یاد گالیله افتادم و دعوای قرون وسطایی اش که چرخش زمین خلاف قوانین کلیسا بود و گالیله بعد از دادگاه عصایش را به زمین کوفت و به دوستش گفت با این حال زمین گرد است و می چرخد .

آیسودا گفت...

البته زمین گرده و می چرخه. ؛)
نه اونقد گرد مثل گلابیه p;
ممنون بابت همه چیز

امید گفت...

نمی دانم بعضی ها واقعا اینقدر احمقند یا خود را به حماقت می زنند !؟ ... شما به من بگویید آدمی که در طول زندگیش فقط "تغییر شکل" ماده را دیده , چطور می تواند مفهمی مانند "عدم" را تصور کند !؟ ... "عدم" یعنی چه !؟ در مورد امور واقعی این جهان , وقتی می گویی "فلان کس معدوم شد" یعنی مرد ! یعنی گردش خونش متوقف می شود , یعنی از این به بعد اعضای بدنش فاسد می شوند ! یعنی یک توده ی جرم مثلا 70 کیلوگرمی از حالت الف به حالت ب تبدیل شده است ! ... آیا کسی هست که در زندگیش تجربه ی ادراک چیزی که از "هست" به "نیست" تبدیل می شود را داشته باشد !؟ یا از "نیست" به "هست" را؟ اگر دارد به فیزیکدانان بخت برگشته اطلاع بدهد تا در بند "اصل بقای ماده و انرژی " نمانند ! ... می پرسند : "اگر قائلان به نظریه ی تکامل بگویند، توده ی پروتوپلاسمی ی ساده از ماده ی بیجان به وجود آمده، دلیل و شاهد و برهان علمی شان چیست؟"

اولا این ربطی به نظریه تکامل ندارید , تکامل در مورد فرآیندی در موجودات ذی حیات صحبت می کند , نه در باره "منشاء حیات "

ثانیا : بله ! اعتقاد دانشمندان بر این است که موجود تک سلولی زنده از طبیعت بیجان به وجود آمده است ! چطور ؟ مثلا استنلی میلر (S.Miller) گازهای موجود در جو آغازین را در یك ظرف واكنش شیشه‌ای مخلوط كرد و به مدت یك هفته تحت تاثیر جریان برق قرار داد؛ تركیبات حاصل حاوی اسید آمینه بود که پروتئین ها را می سازند ! ... این قابلیت کاملا در شرایط اولیه زمین وجود داشته است .

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم.
ببخشید.
شما به جای توضیح دادن و لینک معرفی کردن، «جواب بده». مثل این آقا که می فرماید:

«بعضی ها واقعا اینقدر احمقند یا خود را به حماقت می زنند»

و می فرماید:

«اعتقاد دانشمندان بر این است که موجود تک سلولی زنده از طبیعت بیجان به وجود آمده است ! »

شما هم جواب صریح و شفاف بده. البته اگر بگوئی «من نمی دانم منشأ حیات چه توجیه علمی دارد»، یا اگر بگوئی «غیر علمی نیست اگر در بحث منشأ حیات، ما نیازمند دخالت آفریدگار باشیم»، این جوابها هم صریح و شفاف و شجاعانه و عالمانه است.

***
من چزی از هیوم نگفتم. شاید آراء خوبی داشته. فعلاً چیز خاصی نمی دانم. و توجه کنید، وقتی من ِ نوعی پُز می دهم که «نظریه ی تکامل نظریه ای علمی ـ زیست شناختی ـ باستان شناختی ـ ... است»، همچین جالب نیست اون آخرهای بحث نظریه ی تکامل، یک دفعه از جاده ی علم بروم جاده ی بحثهای انتزاعی یا بحثهای فلسفی (اون هم از از مدلی که می گوید مفهوم علت العلل دچار تناقض است، و علیت نیاز نیست، و البته تسلسل خوب و مجاز است!).
***
فرمودند:

«بله ! اعتقاد دانشمندان بر این است که موجود تک سلولی زنده از طبیعت بیجان به وجود آمده است ! »

شاید همچنین اعتقاد (؟) دانشمندان بر این است که:

«جهان مادی از عدم به وجود آمده، طبق فعل و انفعالاتی که اندر میان «عدم» و «هستی» رخ داد.»

فرمودند:
«این ربطی به نظریه تکامل ندارید , تکامل در مورد فرآیندی در موجودات ذی حیات صحبت می کند , نه در باره "منشاء حیات " »

خُب آیا یعنی نظریه ی تکامل، درباره ی منشأ حیات، سکوت می کند؟ آیا نظریه ی تکامل، و مثلاً داروین، گفته که برای منشأ حیات، دوستان و عزیزان دانشمند ــ که دارای «اعتقاداتی» هستند این دانشمندان ــ بروند خودشان برای منشأ حیات، نظریه ای جداگانه دست و پا کنند؟

هیوا گفت...

البته که امر علمی به صورت مطلق را نمی توان تقدس بخشید ولی پذیرفتن جنبه ی علمی هر قضیه مقدس است.
اما در مورد نظریه ی تکامل به نظر می رسد که باید به رویکرد طبیعت در انتخاب نوع اصلح نیز اشاره کرد و این گونه است که با انتخاب نوع برتر، تکاملی به مراتب بیشتر در نسل های آتی به وقوع می پیوندد

فرزانه گفت...

سلام
بقول فردوسی پور چه می کند این محمدرضا ؟ اعلام وضعیت بنفش !
جالبه علم به ایمان نیاز ندارد برای اثبات حقانیتش و بقول هایدگر اگر الهیات به فلسفه و علم متوسل می شود در حقیقت نا توانی خودش را نشان می دهد

جواد خراسانی گفت...

سلام، فکر می کنم آن قضیه تکامل در این نکته نهفته باشد که با فرض استقلال و خودکفایی ماده در تکوین و تکامل خودش؛ باز با هزار و یک دلیل نمی توان ماده را از وابستگی به دنیایی بزرگ تر از دنیای مادی رها و آزاد فرض کرد.
و احتمالا" جایی بین ماده و ماوراء ماده محل ظهور تقدس است.

امید گفت...

خطاب به سید عباس

1. "آیا یعنی نظریه ی تکامل، درباره ی منشأ حیات، سکوت می کند؟ "

بله جناب محمدی , موضوع نظریه تکامل (اصولا مبحث زیست شناسی تکاملی)بررسی چگونه ای تولید موجود زنده از مواد کانی , "نیست" ! این مسئله در مبحث "زیست شناسی ملوکولی" مورد بحث و تحقیق قرار گرفته است . تا کنون چند تئوری در این رابطه مطرح شده که آخرین آن "دنیای RNA" است . اینکه چه را در میان تئوری ها موجود کسی از وجود پروردگار یادی نمی کند , پرسشی است که پاسخ آن را به خرد خود شما واگذار می کنم !

2.منظور من از "اعتقاد" دانشمندان , اعتقادات متافیزیکی یا الحادی آنان نبود , حدس قوی آنها بر مبنای شواهد موجود بود . دو حالت بیشتر از نظر منطقی ممکن نیست : یا موجودات زنده از ابتدای شکل گیری زمین وجود داشته اند یا اینکه بعد از سرد شدن زمین و طی یک پروسه تدریجی به وجود آمده اند .

با شناختی که از امروزه از واحد های بنیادی سلول های زنده داریم , می دانیم که اولا آنها از مواد "آلی" تشکیل می شوند که ساختار های پیچیده تری نسبت به مواد "کانی" برخوردارند . ثانیا شرایط اولیه شکل گیری کره زمین برای تولید این ساختارها مساعد نبوده است . بنابراین احتمال نخست رد می گردد

3.البته احتمال دیگری هم وجود دارد و آن اینکه یک موجود لایزال ابدی و ازلی که ساختار "مادی" هم ندارد , از طریق مکانیزم های نامعلومی در جهان ماده تاثیر گذاشته , نوکلئواسیدها را تولید کرده و سپس طوری شواهد را چیده باشد که انگار آنها از مواد کانی به وجود آمده اند تا بدین وسیله یکی از گونه های حیات مشتق از این سلول های اولیه را که چند میلیارد سال بعد به وجود می آمده امتحان کند و در صورت شکست در این امتحان سرب مذاب و ... بگذریم .

ستاریان گفت...

سلام
در خصوص خلق ازعدم اشکال طرح کرده اند
مشکل از انجا شروع می شود که بخواهیم همه چیز را صورت مادی داده و قوانین ماده را به آن تسری دهیم
این دوستی که کثیری از اهل علم و تفکر را احمق نامیده لطفا جواب دهد کارکرد عقل ،ذهن انسان، حافظه ، و اموری مانند این چه صورتی از ماده دارد؟
خواجه نصیر الدین طوسی جمله ای نغز دارد او می گوید:
... واین همان چیزی است که آن را فنا خوانند که معاد خلق یا فنا باشد. همچنان که مبدا ایشان از عدم بود " کما بداءکم تعودون" هرچه در نطق آید و هر چه در وهم آید و هر چه عقل بدان برسد منتفی گردد " الیه یرجع الامر کله"
غلامحسین ابراهیمی دینانی در همین مورد می نویسد:
مسئله آفرینش و خلق از عدم نیز مسئله دیگری است که متکلمان و فلاسفه هرگز نتوانسته اند در مورد آن ، به نوعی سازش و هم اندیشی برسند . زیرا خلق از عدم و حدوث جهان مورد پذیرش همه متکلمان بوده و کسی در مقام انکار بر نیامده در حالی که بسیاری از فلاسفه در باره حدوث زمانی عالم با اشکال روبرو شده اند و نسبت به خلق از عدم چون و چرا کرده اند.

من در مورد نظریه بیگ بنگ و نظرات دانشمندان فیزیک نجومی در مطلب قبلی اشاراتی کردم که خواندنش شاید این دوست محترم را از احمق نامیدن بزرگترین عقلای بشر برهاند و گرنه در عقل خود این صاحب سخن باید شک کرد .گذشته از این با تحلیل ایزوتوپی سرب و دیگر بررسی های راجع به مواد رادیو اکتیو عمر زمین به عنوان یک سیاره پانصد میلیون سال تعیین شده استاگر تاریخ زمین در ده جلد پانصد صفحه ای ضبط شود هر صفحه آن یک دوره یک میلیلون ساله را می گرفت " مار" زمین شناسی انگلیسی گفته ما فقط می توانیم دهمین یعنی آخرین چلد را مورد بررسی قرار دهیم بقایای سنگواره ای جانوران و گیاهان از دوران کامبرین باقی مانده اند و تمام دورانهای پیش از کامبرین مثل دوره ریفی و پالئوزوئیک مزوزئیک و سنوزئیک برای بشر مجهول است. خود دوران ریفی که جلد نهم و قسمتی از جلد هشتم مربوط به این دوره است وقتی در خصوص شناخت همین دوره نزدیک اظهار عجز می کنند چگونه انتظار داریم از بدو خلقت سخن برانند خلقتی که مربوط به میلیارده سال نوری قدمت دارد و خود زمین و منظومه شمسی در برابر این طول و قدمت بسیار کهن چون برق جهنده ای آنی است چه رسد به بشری که قدمتش به هفت تا نه میلیون سال پیش باز می گردد!

ستاریان گفت...

در مورد هیوم و کامنتی که در وبلاگ آقای سید محمدی رد و بدل شد. هیوم می گفت :ما ذهن و ماده را را بوسیله ادراک می شناسیم گرچه ادراک ذهن ادراک باطنی است ما هیچ حقیقت و ماهیتی به نام ذهن درک نمی کنیم آنچه درک می کنیم عبارت است از امور جداگانه از قبیل تصورات و خاطرات و احساسات و غیره . ذهن جوهر یا عضوی که تصورات و اظهار را شامل باشد نیست بلکه اسمی است که از مجموع تصورات و افکار انتزاع شده است ذهن همان ادراکات و خاطرات و احساسات است و در پشت سرسلسله افکار و تصورات موجود قابل درکی به نام روح وجود ندارد به این ترتیب اگر بارکلی ماده را از بین برد هیوم ذهن را نابود کرد وچیزی به جا نماند فلسفه خود را در میان ویرانه هایی دید که خود موجب آن شده بود.
ولی هیوم با از بین بردن روح و ذهن تنها به تخریب دین و ایمان اکتفا نکرد بلکه با انکار قوانین علمی خواست تا علم را سرنگون کند از زمان برونو و گالیله ، علم و فلسفه خیلی به قوانین طبیعت و "ضرورت" تتابع علت و معلول تکیه داشتند اسپینوزا فلسفه عالی خود را بر روی این تصور غرور آمیز بنما کرده بود ولی هیوم می گفت ببینید که ما اصلا علت و معلول را درک نمی کنیم و آنچه ادراک می کنیم حوادث و توالی امور است علیت و ضرورت استنباط ماست . بیانات فلسفی عجیب و غریب فیخته و هگل و شلینگ و رههایی از قبیل "من" ، " اندیشه و تصور" و " اراده" که برای حل معمای کهن پیشنهاد کرده بودند یکدیگر را باطل ساختند و در 1830 همگان دانستند که "زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست" .
کانت در این زمان به گفته های بارکلی و هیوم می اندیشید و از طرفی چون به شدت مذهبی بود و تحت تاثیر ژان ژاک روسو که از دین و اخلاق دفاع می کرد بود پس در پی دفاع از دین برآمد و سعی کرد دین را از دست عقل نجات دهد البته آنچه کرد به ضرر دین تمام شد که جای بحثش اینجا نیست. کانت گفت اینکه حواس را فارغ از ذهن تنها منابع قابل اعتماد برای شناخت بخوانیم از اساس اشتباه است زیرا هر یک از حواس در فرآیندی بسیار پیچیده دریافتهایی از عالم دارند که بدون کارکرد ذهن و عقل ، جمع میان این دریافتها از دنیای پیرامون ممکن نیست . اگر هیوم می گفت که تنها ریاضیات ابدی خواهد ماند کانت خود فهم ریاضی را دریافت ذهن خواند و در خصوص نحوه کارکرد عقل و ذهن و اینکه چگونه در مواقع لزوم به آن بخش از خاطرات خود دسترسی پیدا می کنیم که مورد لزوم ماست و ماندگاری این خاطرات در حافظه چگونه ممکن می شود و مسائلی از ایت دست معماهایی را برای بشر خلق کرده است که از حل آن عاجز است .
مطلب زیاد است من سر فصلهای دیگری از بحث در نظرم بود که به بازکردن و گفتگو نیاز داشت از آن جمله نظر ادیان در خصوص خلقت و نظر قرآن در مورد همین مبحث که اتفاقا آیه ای که می تواند در تایید آزمایش میلر باشد و همچنین آیاتی که هم به خلقت از عدم اشاره دارد و هم به بحث تکامل و شاید برایتان عجیب باشد در شماری از آیات عناصری ذکر شده که شاید به دوران زمین شناسی بازگردد. می خواستم از هربرت اسپنسر و نیچه وهنری برگسون عقاید در تقابل اینها را در همین مورد ذکر کنم و اینکه حتا هربرت اسپنسر با وجود قبول نظرات داروین از بعضی از نظرات او تبری جسته و به نظرات لامارک معتقد بوده است و از آنطرف هانری برگسون از معتقدین پروپاقرص لامارک بوده و دلایل کافی برای این جانبداری ارائه داده است ودر خصوص زمان و چگونگی فهم آن مطلبی نوشته بودم که بسیار دقیق به این مفهوم پرداخته و قسمتی از پیچیدگی های این مفهوم را روشن می کرد .... حالا شاید وقتی دیگر . ضمنا آنچه نوشتم تمامش از من نیست و نتیجه مطالعات و از کتابهای گوناگون است و جابه جا از ذکر منابع خودداری کردم که نوشته طویلتر از این نشود

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم.
ظاهراً دوستان این طور می گویند:

1، الف) جهان مادی که می بینیم، از عدم، طبق یک فعل و انفعالاتی ایجاد شده است.
1، ب) جهان مادی، همواره بوده است و علت العلل و این چیزها نداشته.

2) جهان مادی ی یادشده در بند 1، طبق اعتقاد دانشمندان (اعتقاد یعنی مشاهدات و تحقیقها و تحلیلها و بررسیهای علمی)، در یک زمانی، با یک فعل و انفعالاتی، دارای جزئی شده که دارای حیات است.

3) جزء حیاتمند یادشده در بند 2، طبق یک فعل و انفعالات و تحولاتی و تکاملاتی، شده انسان و زرافه و درخت و مانند آنها.

4) انسان نام برده شده در بند 3، دارای ویژگی ی «عقل» است، که یا مادی است یا غیر مادی. اگر مادی است، که خب. طبق همان فعل و انفعالات، انسان دارای عقل شده. اگر هم غیر مادی است، باز مشکلی نیست. طبق همان فعل و انفعالات، انسان صاحب عقل شده که غیر مادی است.



وقتی ما به این راحتی حساب پدید آمدن جهان، و حساب پدید آمدن حیات، و پدید آمدن انسان، و پدید آمدن عقل را روشن کردیم، چنان که منطبق و موافق اعتقادات (اعتقادات یعنی تحلیلها و تحقیقها و مطالعات و ... البته) دانشمندان است، خب طرح کردن مفهوم ِ «واجب الوجود ِ عالم ِ قادر ِ خالق ِ بسیط ِ...» واقعاً زائد است. واجب الوجودی که نه کانی است نه آلی. از ازل بوده و تا ابد هم هست. «خالق البارِء المــُصَوِّر» است. «خلّالق العلیم» است. «له الخلق ُ والامر». چه مفهوم خنده داری!

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم.
محمدرضا تا به حال، به گمان من، به سؤالات من جواب نداده. مطلبی دیگر می پرسم. ببینم جواب می دهد یا نه:

طبق آگاهیهای من، شخص شما خدا را قبول داری. سؤال من از شما این است که آن خدائی که شما قبول داری، نقشش در شکل گیری ی جهان مادی، و شکل گیری (= ایجاد) و تحول و تکامل و تغیرات «حیات» چیست؟

سؤال واضح است؟ و به نظرت جواب به این سؤال به عهده ی علم و آزمایشگاه و استنلی میلر و داروین و ... است؟ به عهده ی هیوم و کانت و ملاصدرا و بوعلی است؟

***
هستی از نیستی به وجود نیامده. من به ستاریان هم گفتم این تعبیر را به کار نبرد. ایشان البته قبول نمی کند صحبت بنده را. این تعبیر چنان عقل ستیز است که مکارم و ... باید کوشش بکنند تا معنای عجیب غریب ِ آن را بزدایند. منظور از «خلقت از عدم»، این است که قبل از خلقت، عدم بوده، و البته عدم، منشأیّت ندارد در خلقت. عدمف خودش چی چی یه، که حالا بخواهد منشأ خلقت باشد؟

***
اگر به قول شما، و به قول امید، اصولاً نظریه ی تکامل حرفی از منشأ حیات نزده، و با توجه به این که بحث فعلی ی من با شما، بحث «منشأ حیات» است، حتا اگر صحت داشته باشد که 90 درصد تاپ ساینتیستهای دنیا به نظریه ی تکامل باور دارند، چه ارتباط منطقی و علمی به «منشأ حیات» دارد؟ راستی. آمار 90 درصد را شما از کجا آوردی؟

سیدعباس گفت...

در مقاله ی جدیدم اگر ماوس را روی عکس بیاوری نام تمام افراد معلوم می شود.

ستاریان گفت...

سلام
خلق از عدم به مفهوم این نیست که خداوند هستی را از نیستی آفریده است خلق از عدم یعنی نیستی را لباس هستی پوشاندن . یعنی چیزی که نیست هست کردن
عرض کردم که به کامنت قبل مراجعه کنید در آنجا نوشتم:
قبلا بحثی با آقای سید محمدی داشتم که مربوط به فیزیک کوانتوم است و این مطالب نقل قسمتهایی از آن بحث است که برای مناسبتش با این بحث تغییراتی در آن داده ام:
وقتی در قران می خوانیم که خدا در قران از "خلقت یکباره" و از" عدم ،هستی را بوجود آوردن" سخن گفته است و "استیفن هاوکینگ" و "هوبر ریوز" و "ترین خوان ذوان" که همگی از دانشمندان فیزیک کوانتوم هستند بدون داشتن اعتقاد دینی ویا لحاظ کردن اعتقاد دینی و تنها از طریق علم محض ، به انفجار بزرگ معتقد و از آن دفاع می کنند. آیا نباید یافته های علمی ایشان را مصدّق قرآن بخوانیم؟ .در فصل پنجم کتاب آهنگ پنهان هم می بینیم که ترین خوان ذوان تشریح می کند که چطور "بی نهایت کوچک "، "بی نهایت بزرگ" را زاده است و چگونه تمامی کائنات با صدها میلیارد کهکشان ، از یک «تهی» یا خلا میکروسکپی برون جهیده است، او گزارش می دهد که فرش بسیار عظیم کهکشانها چگونه بافته شده است و چه سان به یمن "کیمیاگری خلاق" ستاره ها و وجود سیارات یک دوران دراز صعود به سوی پیچیدگی و بغرنجی ، حیات، آگاهی و شعور پدید آمده است. آیا نباید کیمیاگر خلاق را خدا بدانیم.