۱۳۸۸ بهمن ۲۵, یکشنبه

تاملات کافکایی پوپری 15


* برخی‌ها نظریه‌ی تکامل را از بیخ و بن قبول ندارند اما برای بقا همچون حیوانات می‌جنگند.
* می‌گویند تحمل سختی را نداریم، ما مگر رنگ خوشی را هم دیدیم؟
* نادانی به حقیقت نزدیکتر است تا به پیش‌داوری.
---------------------------------
پس نوشت:
دوستان بد نیست اینجا را هم مروری کنند.

۲۹ نظر:

آیسودا گفت...

کاش فقط برای بقا می جنگیدند... البته نمی جنگند قتل عام می کنند...

ققنوس خیس گفت...

- تکامل برعکس ؟ ... جالبترین تصویری که از نظریه ی تکامل دیدم مربوط به پوستر فیلم دامب اند دامبر بود
- غم همه آنجا شود کان مه عیار نیست
- تو پس پرده چه دانی که چه خوب است و چه زشت یعنی نادانی ! شاید هم برای دریافت حقیقت باید جاهایی نادان بود و یا حداقل به ندانستن ها ایمان داشت... نمی دانم ! از طرفی نادانی درباره ی مسئله ای خود به خود باعث پیش داوری درباره ی آن مسئله می شود و شاید به همین دلیل است که ما درباره آن چه نمی دانیم پیش داوری می کنیم و به حقیقت انتسابش می دهیم ... نمی دانم !

ققنوس خیس گفت...

انسانها یا به حقیقت نرسیده اند و جستجویش می کنند و یا به حقیقت رسیده اند. آنها که به حقیقت نرسیده اند که تکلیفشان جستجو است و آن ها که رسیده اند نکته ی خاصی از حقیقت نمی گویند (در واقع سایرین را نامحرم می دانند و گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش) ... این وسط راحت تر است که بگوییم حقیقتی وجود ندارد و هر چه هست همین است اما گفتن سخت است که آدم به گفتن این جمله رضایت بدهد. برای من لااقل سخت است و اسفناک... در کل من بیشتر به رازگونه بودن جهان می اندیشم و به خودم می گویم اسرار ازل را نه تو دانی و نه من ... پس سریع داوری نکن در مورد هر مسئله ای (به خودم گفتما)
که این داوری پیش داوری است.

ققنوس خیس گفت...

سلام. شاید ... البته من هم حدس می زنم که کسی به حقیقت نرسیده اما خوب اون هم گمانی بیش نیست... شاید لازم باشه خود حقیقت رو تعریف کنیم اول ! مثلا تو جدول ضرب رو جزئی از حقیقت می دونی ؟ (کشف واقعیات کشف نشده در دنیا رو حقیقت می دونی ؟) ... یا اونی رو حقیقت می دونی که مثلا وقتی حافظ بهش می رسه می گه که با مدعی نگویید اسرار عشق و مستی ؟ ... بین عشق و مستی را حقیقت دانستن (که خودش رو هم دوباره باید تعریف کرد ... چون هزارتوی اسرار آمیزی داره عشق و مستی) و کشف واقعیات رو حقیقت دونستن تفاوت وجود داره... در اینکه ما در جستجوی مدام و پیگیر و شاید ناتمام حقیقت هستیم موافقم باهات ... چرا که چاره دیگه ای نداریم !
برای من زیاد فرق نمی کنه که مثل یه آدم متدین فکر کنم یا یه آدم غیر متدین ... من خودم رو ورای تقسیم بندی ها می دونم (همون جور که تو رو هم همین جوری می دونم ... منظور از من و تو من و توی نوعی بود) ...
به هر حال متاسفانه من فقط تا چند مین دیگه به مین دسترسی دارم ... و بعد دیگه دسترسی ندارم تا فردا... علاقه مند بودم که به بحث ادامه بدم اما فعلا بای

Iranish Video گفت...

دیروز طی‌ یک سری عملیات انقلابی‌ ، برادران حزب‌الله ساختمان توالت عمومی‌

مرکز شهر که قبل از انقلاب ، به دست آمریکا ییها ساخته شده بود به تصرف

خود در آوردند ، و مقام معظم رهبری ضمن پیروزی ......

... گفت...

انصافا که این پستت باحال بود
{خنده}

عباس گفت...

اینان قطعا با تکامل میانه ای ندارند ولی برای بقا بلانسبت حیوانات می درند.

محبوبه میم گفت...

جنگ جنگ تا پیروزی ! چرا کسی آن روزها به این شعار دگم گرایانه و نه لزوما جنگ طلب - اگر جنگ رت دفاع درنظر بگیریم - توجهی نداشت . چرا کسی به این فک نیفتاد که گوینده ی این شعار فقط خواهان به شکست کشاندن حریف است با هر ابزاری حتی تحمیق .
راستی شما هم با سیستم جی میل مشکل دارید ؟ چگونه از پس باز کردنش برمی آیید . برای خدا یک نفر به دادم برسد.

محمدرضا گفت...

به محبوبه خانم:
راستش سرویس جی میل مدتی ست مشکل دارد اگر با روش دایل آپ (تلفنی) به اینترنت متصل می شوید مسلما مشکل شما بیشتر است. نمی دانم راه حلش چیست. من اینترنت پرسرعت دارم و مدتی ست مشکل جی میل برایم کمتر شده. شاید بهتر است به جای
http
در اول آدرس جی میل
https
را تایپ کنید.
همانا خداوند با صابران است!

ندا گفت...

سلام
همان کتاب "طبیعت و قاعده" که قبلا معرفی فرمودین یک تاییدیه ی 95%ی برای نظریه ی جناب داروین است اون 5% باقی مانده هم اگر از زاویه ی جمله سومتان بهش بنگریم می شود همان 100% خودمان.
بحث ققنوس خیس هم جالب بود.

farzad گفت...

سلام. محمدرضا جان این جمله 3 منو مشغول کرده.یعنی چی؟

نجيبه محبي گفت...

ماجرا این است که با این افراد نمی توان از پوپر برای مثال گفت که شما گفته اید . نمی توان برای آنها از جامعه باز گفت تا بعد برایشان مشخص شود که دشمنان جامعه باز آنها هستند احتمالا !
تنها انتخابی که داریم استفاده از همین زبان است ، با اسکیمو نمی توان از گرمازدگی مردن را تشریح کرد ! این دسته از دینداران تعبد را می شناسند اما تفکر را نه .
برای آنها قانون انسانی بدعت است ، چون همه قوانین را در قرآن و سنت و حدیث آورده شده می دانند و حرف زدن از پوپر برایشان حجیتش به اندازه حجیت حرفهای مدونا است .
مگر غیر از این است که هر فرنگی قبل از گوش دادن حرفش به حکم رنگ چشمش احتمالا ، بیگانه و دشمن و آمریکایی و اسرائیلی و . . .است ؟ مگر غیر از این است که هرکسی دین دار نیست مطرب است و رقاص و همجنس باز و بقیه القابی . . .
تنها را حرف زدن با آنها استفاده از واژه هایی است که می شناسند ، من نمی توانم از آزادی بیان بگویم باید از امر به معروف بگویم و برای اینکه آن را تا حد لاک ناخن زنی تقلیل ندهند مجبورم از امام حسین برایش بگویم تا بداند می توان به حکومت هم امر ونهی کرد و برای اینکه مرز مشخص شود که تا کجا می توان امر و نهی کرد از امام علی مثال می آوریم که برای مردم این آزادی را قائل شد که به خود او هم انتقاد کنند .
عده ای از آنها مانند سنگ اند و اثری ندارد می دانم اما روی حرفم با آنها نیست اصلا ، کسی که خود را به خواب زده نمی توان بیدار کرد ، اما آنها که از غایت خدا دوستی آنچه را می بینند چون اسلام می دانند توان فکر کردن غیر از این برایشان باقی نمانده می توان با منظری دیگر هم روبرو کرد تا ببیند کدام بهتر است نمی گویم درست تر است می گویم بهتر است کدام قرائت آرامش بیشتری می بخشد به زندگی امروزمان .
اگر همین بت را بشکنیم که آنها به ذات دین نزدیک تر اند تمام مشکل حل نشود عمده اش حل می شود ؛این که خود را محق خدایی بر زمین می دانند ناشی از آن است که خود را امتداد خدا بر زمین می دانند خلیفه الله !
اگر این زبان را بکار نبریم خیال حرف زدن با آنها را باید از سر به در کرد . . .

فرزانه گفت...

سلام
جنگ برای بقا هنوز ادامه دارد ... یعنی طبق نظریه داروین چند قرن دیگر مانده تا این وضعیت عوض شود؟ کسی می داند؟

درخت ابدی گفت...

سلام.
1. ذات قدرت حیوانیه و کسی که اونو داره برای حفظش از حیوان شدن هم ابایی نداره.
2. رنگ خوشی...چه تذکر غم انگیزی!
3. جهانبگلو حقیقت رو به افق دوردستی تشبیه می کنه که هرچی بهش نزدیک بشیم بازم بهش نمی رسیم. اگه جای "نادانی" ندانستن به کار می بردی، دقیق تر می شد.
لذت بردم.

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم.
از یاهو به جیمیل. از جیمیل به کجا؟

جواد خراسانی گفت...

سلام، فکر کنم اگر "پیش داوری" را با "کم دانی" عوض کنید، جمله تان قشنگتر می شود.

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم.
گمان کنم علم جفر فرق دارد با علوم اجی مجی لاترجی ای.
فردی که نام بردم در مقاله ام، شاید احتمال نداده بوده یک نفر بخواند ادعایش را و بگوید لطفاً عین متن فلان کتاب را ذکر کن تا دیگران قضاوت کنند اصلاً متن ربطی به مفهوم ماتریس دارد یا نه و اگر هم دارد «دقت غیر قابل تصور» دارد یا نه، یا کلاً خیالات و جعلیات است. البته محال عقلی و ذاتی نیست. اما:
اولاً ایشان از میکروفیلم یا نسخه ی خطی یا چاپی یا فتوکپی ... بالأخره اگر وجود داشته باشد نسخه ای و متنی، باید (و می تواند) قسمت لازم را بیاورد و نقل کند ــ ایشان که ادعاهائی می کند. و البته من هرگز حتا یک کلمه ندیدم نقل کند.
ثانیاً در ریاضیات کهن ِ ما، ظاهراً، حتا یک معادله ی درجه ی دو را می خواستند بنویسند، یک صفحه مطلب می نوشتند. خب امکانات علائم فعلی نبوده آن زمان. حالا این که «ماتریس»، که گمان کنم از مفاهیم متأخر در ریاضیات جدید است، یعنی بعد از مفهوم مجموعه و ...، در کلام ریاضیدانهای 500 سال قبل ِ ما آمده باشد، آن هم «با دقت غیر قابل تصور»، من قبولش برایم سخت است.

دست خیال گفت...

خود کافکا به تنهایی کفایت می کنه که زمان زیادی برای تاملاتش وقت صرف کنی وای به حالی که پای کسان دیگه ای هم اضافه بشه این وسط :)
***
در مورد پی نوشت اینها کاری کرده اند که سیمای روحانیانی که دل بسته دنیا نیستند و با روال نظم حاکم مخالفند کاملا مغفول بماند در حالی که وجود آنها برای ایجاد تعادل در زمینه اندیشه های دینی شدیدا نیازه

وحید گفت...

سلام

وبلاگ نو مبارک !
پس شما هم بله !
از موقعی که به بلاگر نقل مکان کردید، مقداری رندی را کنار گذاشتید وبدون گوشه و کنایه مطلب نوشتید . شاید همین امر باعث (ف ی ل ت ر)شدن ِوبلاگ شد .

درباره مطلب هم بگم :
گروهی مخالف مضوع تکامل هستند که همیشه علم ودانش را مانع و خطری برای کارهای خود می دانند .

درباره آقای "علی گلزاده غفوری" با دیدن و خواندن مطلب یاد آقای رضایی (جهل مرکب) افتادم !
نه از نظر شکل ظاهری . بلکه به جهت ِ مطلب .

oranoos گفت...

salam khubin?vaghean mage mizaran adam ye lahze khosh bashe...daran hame ro bazdasht mikonan...akhe ta kei...

امید گفت...

آقا این مرور تاریخیت ما روشیفته خودش کرد , فکر نمی کردم همچین مظلومان ناشناسی رو نشناسم ... این آقای غفوری هم برای خودش یه پا "ایوان مدائن" بوده ! ... از فعالین حرکتی باشی و از برکات این حرکت سه فرزند را از دست بدهی !!

هیوا گفت...

آیا باز باید گفت که هربر ت اسپنسر و داروینیسم اجتماعی اش ابزاری برای استعمار گران بود؟ و یا نه واقعا این داروینیسم را با تمام پوست و گوشتمان درک می کنیم که همه کس تنازع میکنند برای بقا!

محسن صالحی گفت...

خب فیلتر این وبلاگ زیاد تعجب بر انگیز نبود، آخه یه وب درست و حسابیه. دیگه باید منتظر باشیم گوگلم فبلتر کنن!!

مرمر گفت...

مرسی محمدرضا که از همه این مطلب عاشقانه ام به پی نوشت ۲ توجه کردی(چشمک)

ندیمی که از اول معلوم بود چه کاره است. اره میدونم. چند روز ژیش هم رفتم یه ردیف فحش ابدار براش تو یکی از بلاگها که مال لاهیجانیهاست نوشتم(دونقطه دی)

آره من فردای اون روز که چه عرض کنم همون شب ژکر و عصبی و از دل و دماغ افتاده بودم

راستی امروز سوم مادر آقای حدیثی بود همه معلمها رو دیدم... و البته محمود وحید نیا هم بود(دقیقا هم جلوی من نشسته بود....)

مرمر گفت...

اون جواب کامنتت تووبلاگم بود!

جملاتت دوست داشتنی و قابل تامل بودند

بیچاره آیت الله چه بی سرو صدا بود...در حالیکه قابلیت زیادی داشت

ققنوس خیس گفت...

سلام...
#یکی دو روز تو راه بودم دسترسی به نت نبود.
#فرصت گفتگو با تو رو در هر صورت مغتنم می دونم هر چند اگه اشتراکاتمون در این مورد خاص اندک باشه.
# به نظر من ساده ترین کار ممکن اینه که همین برداشتی که تو داری رو آدم داشته باشه... اینجوری آدم اذیت هم نمی شه ... تکلیفش هم تا حدودی مشخصه ... آدم های راحت طلب تر (نه به عنوان یه کنایه ) به نظرم این طوری فکر می کنن ... البته فک می کنم پوپر هم یکی از کسایی که همین طور راحت فکر می کنه... (منظور از راحت طلبی بی دغدغه بودن و ... نیستا ... منظورم رو حتما متوجه شدی) ... ولی من بیشتر دنبال اون چیزی هستم که وجود نداره... در واقع دنبال بوجود آوردن اون چیزی هستم که نیست و این یعنی حقیقت و راهش رو هم هنر می دونم هر چند خودم بی هنر باشم... خلق کردن , هنره ... البته همیشه این کابوس آزارم می ده که این بوجود آوردن ها توهمی بیش نباشه ... به هر حال ... داره پیچیده می شه .... (اعتراف می کنم که شاید چنین جستجویی عبث باشه ... اما شاید هم نباشه ... در ضمن من این جستجوی شاید عبث رو به سرخوردگی ناشی از نیست و نبود حقیقت ترجیح می دم !! فعلا ! شاید احمقانه است)
# من وقتی از حقیقت می گم از جدول ضرب و قانون جاذبه نمی گم ... اما وقتی یک هنرمند می نویسد "آسمان جاذبه دارد , نه زمین" مشکوک می شم که شاید به ذره ای از حقیقت رسیده باشه ... هر چند نشه هیچ جوری اثباتش کرد ... من دنبال اون حقیقتی هستم که به قول اون قسمتی از انجیل که در فیلم راه رفتن مرد مرده خونده می شه "به سمت حقیقت برو ... حقیقت تو را نجات خواهد داد" ... این ها تجربه کردنی نیست ... اما به نظر من اگه متافیزیک نباشه تصور زندگی کردن سخت تر می شه ... و باید چشم امید رو از آسمون برید ...
# این رو هم بگم که سعی می کنم این افکار تو زندگی انسانیم تاثیر خاصی نذاره ...
#ولی در کل خیلی راحت فکر می کنی ... همون جور که خودت گفتی پیچیده نمی کنی ... جالبه برام بدونم که آدمی به کاوشگری تو چرا تو این قسمت به پیچیدگی اهمیتی نمی ده ؟ آیا به خاطر اینه که فکر می کنه بی نتیجه است ؟ (که البته شاید حق داره) تا حدودی درک می کنم ...
این رو هم که گفتی(از قول پوپر) خیلی از فلاسفه سعی می کنن با پیچیده کردن شیادی کنن رو هم قبول دارم ... راستش من هم به کل این داستان مشکوکم ... همون اول هم گفتم اون کسی که می یاد مدعی می شه که به چیزی رسیده و بعد با پیچیده کردن سعی می کنه باقی رو نامحرم جلوه بده ... هیچ دلیلی نداره که بلوف نزده باشه !! احتمالش خیلی زیاده ... البته این مشکل با تعریفی که تو از حقیقت کردی حل می شه ... اما مشکل اینجاست که تعریفی که تو از حقیقت کردی باعث تقلیل حقیقت شده.... ممنون از جوابت .

rita گفت...

سلام
جمله سوم صحیح نیست.
شما گفتی نادانی به حقیقت نزدیکتر است تا به پیش داوری.
صحیح اینه که گفته بشه:
1- نادانی به حقیقت نزدیکتر است تا پیش داوری
2- حقیقت به نادانی نزدیکتر است تا به پیش داوری
3-حقیقت ونادانی به هم نزدیکترند تا حقیقت وپیش داوری

M. R گفت...

به ریتا:
فرمایش شما درست اما اگر اینگونه نوشته بودم که می فرمودید تاملم فقط پوپری بود و کافکایی نبود! تازه اندکی هم رندی باید قاطی اش می شد!
اما شما را نکته سنج و دقیق یافتم ممنون از حاشیه ای که زدید

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم.
ظاهراً شما نام حمید دباشی را اشتباهاً حمید دهباشی نوشته ای در پیوندهای وبلاگت.