۱۳۸۸ بهمن ۲۸, چهارشنبه

تاملات کافکایی 16


* ابراهیم می‌خواست ایمانش را به خداوند ثابت کند. اسماعیل این وسط چه‌کاره بود؟
* یعنی ایوب جواب سئوالاتش را از خداوند گرفت؟*
* هیچ چیز را هول‌انگیز تر از «انسان» ندیدم.
-------------------------------------------------------------
* پی‌نوشت: رجوع شود به کتاب تاثیر گذار «یادبود ایوب در جهان ِکافکا»

۳۳ نظر:

ندا گفت...

سلام
نمیدانم چرا یاد این جمله از انیشتین افتادم : (دو چیز بی نهایت است یکی کهکشان ها و دیگری حماقت آدمی ، که در اولی شک دارم) . هر کدام از این جمله ها کلی بحث روانشناسی پشتش هست که محققان به تازگی به آنها رسیده اند.واقعا که چه اندیشمند بزرگی است کافکا.

دست خیال گفت...

شاید شخصیت اصلی اون داستان نه ابراهیم که اسماعیل بوده و به واقع آزمایشی بوده برای اسماعیل از طریق ابراهیم.یا شاید هم هر دوانه.یا شاد هم ....ولی در هر حال برای من که باورش سنگینه: چاقوی زیر گلوی کسی برای ازمودن ایمان به خدا... این دعوای عقل نظری و عقل شهودی به نظرم که همچنان ادامه داره.

ققنوس خیس گفت...

و شاید ابراهیم در اون لحظه دچار تردید شده ... دچار تردید شده که اون ندایی که از آسمان آمد که فرزندت را قربانی کن ... آیا واقعا از آسمان بوده ؟ و یا توهمی بیش نبود ؟ ....
کار اسماعیل به مراتب سخت تر بوده چرا که هیچ ندایی نیز نشنیده ...

وحید گفت...

سلام

بعضی از داستانهای تخیلی جالب اند !

مثل ِ

رانده شدن ِآدم از بهشت به زمین !
شفای نابینا بوسیله عیسی !
عمر 1000 ساله نوح!
شق القمر محمد !
..........!

فرزانه گفت...

سلام
چه کسی می داند ایوب جوابش را گرفت یا نه ؟ هیچ کس نمی تواند به این سوال پاسخ بدهد غیر از آنهایی که غرق در اقیانوس ایمانند!!!
ضمناً گمانم اسماعیل کاتالیزور آن آزمایش بوده

آیسودا گفت...

تاملات کافکایی دیگه داره خیلی خفن میشه.
منم زیاد به اسماعیل و اسماعیل ها فکر می کنم. و پرده آخر این داستان برداشت های مذهبیه که می تونه با درک نادرست آن زیان های جبران ناپذیری به بدنه یک اجتماع بزنه.
سوال ایوب چی بود؟؟؟... چرا انسان هول انگیز میشه؟؟؟!!!

دیالوگ سرخ گفت...

با ابراهیم ات خیلی حال کردم
ولی مسئله این هست که آقایون میگن اسماعیل هم قرار بوده امتحان بشه

دیالوگ سرخ گفت...

راستی...با مطلبی در نقد شریعتی بروزم

درخت ابدی گفت...

1. اسماعیل قربانی ایمان ابراهیم بود.
2. از ایوب خبر ندارم، ولی یونگ بهش جواب داده.
3. ...و بی رحم.
تصویر جالبیه.

محبوبه میم گفت...

هیچ چیز هولناک تر از ذهن انسان با اسطوره هایش.

مهدي نادري نژاد گفت...

با سلام
ذهن انسان هميشه از واقعيت ها فاصله دارد،همين فاصله تبديل به حقيقت مي شود.
وآنگاه...

علیرضا کیانی گفت...

با درود

استاد خیلی مخلصم. جمله ی نخست خدا بود. دو تا جمله دیگه هم تامل برانگیز بود یعنی طنازی نهفته در این دو جمله خفن بود. دمت گرم با این تاملات کافکایی ات.
راستی، با آن جمله ات که قرار نیست در این دو سه کامنت تکلیف اندیشه ای بشری را روشن کنیم خیلی حال کردم. اصلا از اینکه حد و حدود من را شناختی کیف کردم! ما هم آرزومند دیدار شما هستیم ولی کاش در بابلسر بارانی!

نجيبه محبي گفت...

در مورد تذکرتان در باره بحث با آن دوستمان بسیار ممنونم و موافقم پاره ای بحثها حاصلش چیزی جز اصطکاک نیست اما در مورد ابراهیم ، تصور می کنم نمادی بود از اینکه در راه ایمان اسماعیل را نباید سر برید ، یعنی حتی برای اراده خیر ( ابراز خدا دوستی ) مجاز نیستی مرتکب شر بشوی ، ذبح عظیم شاید همان باشد که خدا می گوید اگر یک نفر را بکشی انگار تمام مردم زمین را کشته ای . پاسخ آن مطلب هم در وبلاگ خودم نوشته ام که اینجا خیلی شلوغ نشود .

ستاریان گفت...

سلام علیکم

ستاریان گفت...

سلام
این سوالات مبتدای حیرت است و حیران در مسیر حقیقت گام برمی دارد.

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم.
ظاهراً حضرت ابراهیم انواع آزمونهای تستی و تشریحی و شفاهی و عَمَلی و آتش و فرزند و از آسیه به هاجر را گذراند، و هاجر و اسماعیل هم کمتر از ابراهیم، در امتحانها شرکت کردند. هاجر بین صفا و مروه، با طفل تشنه، می دوید. اسماعیل قاعدتاً اختیار جان خود را داشت اما چون یقین داشت به نبوت پدرش امر پدر را اجابت کرد. هر کدام از انبیاء و رسولان، ظاهراً خصوصیاتی دارند. زندگی ی شگفت انگیز عیسا. زندگی ی پر از امتحان ابراهیم. امتحان ابراهیم. ابتلای ابراهیم.
مقالاتت کافکایی بودلری دانته ای کیرگه گؤری فاوستوسی است، یا پوپری؟

محمد موسوی گفت...

کسی نمی داند...................

فرانک گفت...

سلام
آن قدر دقیق و زیبا به نکته ای اشاره کردی که مفتون شدم
هم چنان می شود پیش رفت تا ابتدای تمامی این تأملات و انسان درمی یابد که چرخه ی بازی عظیمی او را در خود بلعیده است.

هیوا گفت...

این اندیشه که انسان را هول انگیز نشان دهد امریست هول انگیز تر، اما حقیقی تر از آنکه واقعیت ها نشان می دهند.
شاید تفسیر کار ابراهیم و اسماعیل و ایوب را نتوان کرد مگر با نگاهی به اعتقاداتی که به عرشیان در آدمی جا خوش کرده.

اويس گفت...

وقتي به پيامبران بپردازيم، يعني هنوز هم در تاريكي قدم بر ميداريم!

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم.
جالب است.
طبق
http://shohadayeazimi.com/shahid%20sahafi.aspx

در گزارش زندگینامه ی
شهید مفقود الجسد رضا صحافی

عضو بسیج

گفته اند:
«تو دارای کمربند سبز جودو بودی همچون شال سبز محمد (صلی الله علیه و آله) بردبتری و صبر تو چشمگیر بود»

جالبی اش این است کمربند سبز آن بزرگوار، شال سبز حضرت محمد است، اما شال سبز میرحسین، برای اونها که در تظاهرات حکومتی شرکت می کنند، «سبز ِ اُمَوی» است.

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم.
ظاهراً در تاریخ انبیاء و رسولان، فقط ابراهیم نبوده که یکی از نزدیکانش مورد امتحان یا ابتلا قرار گرفته. ببین موسی و برادرش هارون را و کلاً قوم بنی اسرائیل را. ببین یوسف و پدرش یعقوب را و برادرانش را. ببین محمد و وصی او علی را.
ببخشید. کسانی که از جمله ی شما مبنی بر این که ابراهیم می خواست امتحان شود پس اسماعیل چه کاره بود، حظ می کنند، خب معمولاً معلوماتشان زیاد نیست. مسائل ظریف را نمی توانند وارد شوند. در برابر مسائل ظریف (واقعاً آنچه شما طرح کردی، ظریف است)، یک عده مرعوب می شوند و می بازند، و یک عده می توانند جواب بدهند.

هادی بیات گفت...

سلام علیکم
این جا مطلب نوشتنی نمی دانم با کافکا طرفم یا با یک رند لیبرال دموکرات! احتمالا رندی که کافکایی می اندیشد. در هر صورت فکر می کنم اگر اسماعیل را سر می برید می شد به ابراهیم ایراد گرفت. مثل ایمان داشتن به کسی است که راهی را رفته است و به آدم می گوید بیا مشکلی ندارد. راه پرهول و خطر است اما او هم دروغ گو نیست. حرف آن دوست هم به نظرم درست است که هر دو درگیر امتحان بودند. بعد هم ابراهیم قبلا محیی و ممیت بودن خدا را آزموده بود. درباره کسی که مرگ و حیات به دست اوست و از آدمی چیزی می خواهد به این سادگی نمی شود داوری کرد.

فرید صلواتی گفت...

اگر از این شاخه به آن شاخه پریدن من چیزی دستگیرت نشه , باختی [ناراحت]

عباس گفت...

سلام
محمدرضای عزیزم
بابت خداحافظی دیروز لطف داری. من باید قبل از رفتن به پارکینگ با شما خداحافظی میکردم. ممنونم از لطفت.
اما با خواندن جملات کافکایی علاقمند شدم که کتاب رو تهیه کنم و بخونم.
سایتی که لینک داده بودی نوشته موجود نیست. اما امیدوارم در شهر کتاب پیدا کنم.

جواد خراسانی گفت...

سلام،
داستان ابراهیم و ایوب، داستان دل است، دل عاشق.عقل عاشق همان را می گوید که دلش می گوید.
تضاد از آن جا آغاز می شود که ما عقل و عمل عاشق را با عقل فارغ خود می سنجیم. وگرنه بین عقل و دل عاشق دعوایی نیست؛ به نظر می رسد جناب کافکا چون اهل تامل است و ما از دلش خبر نداریم،از منظر صاحب عقلی فارغ پرسش نموده است.

محمد جواد شکری گفت...

چه می دانم !

محمود.ر. گفت...

سلام
با عرض معذرت از این که مطلبم ربطی به حال و هوای این پست نداره ولی میگم شاید جالب باشه.
-ابن عربی در فصوص الحکم به قطع ادعا می کنه که ابراهیم در تفسیر رویایش اشتباه کرد و ذبح اسماعیل خواست خدا نبود.
-در ضمن از اینکه در عهد عتیق این اسحاق است که به قربانگاه می رود و نه اسماعیل،میشه تعبیرهای مختلفی داشت:بعضی(از منظری برون-دینی=پروفان) قضیه رو با تمایلات قومی ربط داده اند.بعضی اختلاف را دلیل بر تحریف گرفته اند. ولی شاید بشه از منظری درون دینی معتقد شد که ژانر این قبیل روایت ها در کتب مقدس رئال نیست. خصوصا در مورد داستان موسی و خضر در قرآن دیدگاه رایج مفسرین قائل به تاویل همینه.
-در مورد ایوب مفسرین مسیحی معتقدند که ایوب پاسخ سوالاتش را نگرفت. شاید چون اصلا پرسشهای ایوب هیچ گونه پاسخ speculative نمی تونست داشته باشه.ولی البته این دلیل نمیشه که ایوب هیچ گونه پاسخی دریافت نکرد. چون دراینصورت پوزش خواهی اش از خدا بی معنی می بود زیرا اگر تعارض های اگزیستانسیال ایوب به گونه ای حل نشده باشد توبه اش را باید عملی جبانانه و متملقانه تفسیر کنیم که من رغبتی به این کار ندارم.

ندا گفت...

از آن استاد که نشد بپرسم ولی ا یکی دیگر که عمامه اش کمی بزرگ تر بود (نمی دانم اما انگار عظمت عمامه اندازه ی مغزشان را نشان می دهند) پرسیدم ، و او هم به من گفت تو ماتریالیسمی و ما برای اثبات روح نیا به دلیل نداریم...
باز هم قانع شدم!

ستاریان گفت...

سلام
همیشه میان اندیشمندان در مورد تقدم ایمان بر فهم و استدلال ویا تقدم فهم و استدلال بر ایمان بحث و گفتگو بوده و همواره این بحث دو گروه از اندیشمندان دینی را در برابر هم قرار می داده است.
مثلا توماس آکمپس در کتاب تشبه به مسیح ص 276 می گوید:
در احکام اکتناه ناپذیر خداوند تحقیق جایز نیست. مسیح: « فرزندم از بحث و جدل در باب امور عالی و احکام خداوند حذر کن. مپرس که چرا یکی چنان مغفول افتاده در حالی که دیگری را موهبتهای عظیم عطا شده است. یا از چه روی یکی چنان در محنت می سوزد و دیگری را نعمت فراوان داده اند. این امور ورای فهم انسانی است و استدلال و برهان را توان تبیین احکام خداوند نیست. پس هرگاه دشمن این چیزها را بر ذهن تو تلقین می کند یا انگاه که بوالفضولان در این ابواب پرسش می کنند همصدا با رسول خداوند پاسخ ده" خدایا تو عادلی و احکامت بر حق است" احکام من شایسته ستایشند نه متعلق بحث و جدل، زیرا آنها ورای گنجایش عقل انسان اند.»
بر خلاف او و اکثر علمای مسیحی کسانی مانند آگوستین قدیس و توماس آکویناس در مسحییت بوده اند که سعی کرده اند تا حتا برای مسائل ایمانی ، استدلال آورده و به طور عقلانی موضوع را بررسی کنند.
در اسلام هم وضع به همین منوال است و اشاعره و معتزله و در گیری دو گروه را شاهدیم البته با تاسف اگر در مسیحیت کسانی سعی کردند مسلئل ایمانی را عقلی کنند و لباس معقول بر منقول می پوشانیدند بودند کسانی که برای امور معقول نیز به دنبال نقل می گشتند. ابوحامد غزالی که می توان او را هم شان آگوستین قدیس در اسلام دانست ضربات جبران ناپذیری بر عقلانیت و فلسفه زد
آنچه شما ذکر کرده ای را سورن کی یر کگور با ایراد به هگل در" ترس و لرز" بیان کرده و از آن عبور کرده است او در این کتاب در پی این است که به این سوال پاسخ دهد :" آیا می توان تعلیق هدفمندی در اخلاق به وجود آورد؟." و چنین می نویسد:
یوحنا می گوید: هدف من در نمایش تناقض حیرت آور ایمان ، تناقضی که از یک قتل یک عمل مقدس و خداپسندانه می سازد و اسحاق را دوباره به ابراهیم باز می گرداند و عملی که توسط هیچ عقل بشری قادر به درک نیست( چرا که ایمان دقیقا از جایی شروع می شود که عقل از حرکت باز می ایستد) این است که جنبه های جدلی غیر مستقیم را در داستان ابراهیم نشان دهم. ترس و لرز ص 53

ستاریان گفت...

این بحث در فلسفه به طور اعم و در فلسفه اروپایی سابقه بسیار دارد مثلا فروید که در اثبات ناتوانی عقل اصرار داشت و از ضمیر ناخوداگاه بسیار سخن می گفت اما به این واقعیت هم اعتراف کرده و معتقد بوده است که : در نهایت هیچ چیز نمی تواند در برابر عقل و تجربه ایستادگی کند.
این حرف از وینگنشتاین هم شنیده شده است: بیرون از منطق همه چیز تصادفی است همانگونه که انسان نمی تواند از موازین منطقی بی نیاز باشد با متافیزیک و مسائل آن نیز نمی تواند به طور کلی بیگانه باشد
البته کسانی مثل هیوم هم بوده اند که من مقاله ای سابقا از او نوشتم که می گفت : باید همه کوششهای متافیزیکی را به دست شعله های آتش سپرد چون چیزی جز سفسطه و توهم نیست.
اما کانت که هیوم را منسوخ کرد اصرار داشت که از مابعدالطبیبعه و متافیزیک گریزی نیست . این قول که انسان بتواند از تحقیق و توجه به متافیزیک و امور ماورایی دست بردارد و دوری جوید به همان اندازه سست و بی اساس است که او بتواند برای دوری جستن از تنفس در هوای نامساعد، از نفس کشیدن امتناع کند. او معتقد بود سه پرسش عمده و ویژه وجود دارد که عقل انسان نمی تواند در مورد آنها ساکت و بی اعتنا بماند مسئله خدا ، اختیار ، و بقای نفس
من در کامنت اولم فکر می کردم چون شما به هر سه این مسائل می اندیشید وارد در فلسفه شده اید و نتیجه تعقل در این موارد قدم زدن در مسیر کشف حقیقت است وچون قدم زننده در فلسفه بدون پیش فرض خواه ناخواه به حقیقت خواهد رسید راستش خوشحال شدم ولی کامنت بعضی از دوستان باعث شد که این چند جمله را که به نظرم می رسد بنویسم
تردیدی نباید داشت که تقسیم کردن امور به دو قسم معقول و منقول در نسبت انسان و مراحل ادراکی او انجام می شود منقول به اموری اطلاق می شود که از طریق چشم و گوش انتقال می یابد ولی معقول به چیزی اطلاق می شود که علاوه بر حواس ظاهری،ادراک عقلی که برتر از حواس است نیز، در دریافت آن دخالت داشته باشد. به این ترتیب می توان گفت کسی که منقول را معقول می کند و به تن نقل ، لباس عقل می پوشاند باید از تعالی و تکامل عقل برخوردار بوده و مراحل سلوک ادراکی را از پایینترین مرتبه تا عالیترین مراتب آن طی کرده باشد. اولا قران حضرت ابراهیم را به تنهایی امت نامیده است ( ان ابراهیم کان امه) نحل آیه 12 پس او از هر حیث کامل است به طوری که امت خوانده شده و ظاهرا شما در اینجا در خصوص خود حضرت ابراهیم بحثی ندارید و بحث بر سر اسماعیل است( در خصوص اسماعیل یا طبق قول مسیحیان اسحاق) . اگر ابراهیم دیده و شنیده است و اهل یقین است اسماعیل بنا به اعتقاد خود وظیفه ایمان به غیب دارد و نادیده و ناشنیده به انچه از سوی خدا به ابراهیم نازل شده گردن می سپارد. زیرا اسماعیل حیات و ممات را فقط در صورت رضایت خالق می خواهد و چون پدر را رسول و نبی از جانب خدا می شناسد و وقتی به این پیغام از سوی خدا آگاه می شود که ذبح اش برای قربانی نزد خدا و طبق دستور خداست آن را اطاعت می کند. او عقلش کامل است و برد حقیقی در زندگی دنیوی را رضایت خدا می داند نه زندگی دو روزه ی دنیا . به همین جهت است که هم ابراهیم و هم اسماعیل هر دو آزمایش می شوند و تنها ابراهیم آزمایش شونده نیست و طبق قرآن هر کسی ایمان بیاورد آزمایش خواهد شد و بدون آزمایش و ابتلا از هیچ کس ایمانی پذیرفته نیست حتا اگر اسماعیل (اسحاق) باشد.

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم.



سلام علیکم.
بامزه ترین راه حل "مسئله ی ابراهیم و اسماعیل را" ظاهراَ ابن عربی ارائه فرموده!!
طبق آنچه آقای محمود ر.
فرمود:

ابن عربی در فصوص الحکم به قطع ادعا می کنه که ابراهیم در تفسیر رویایش اشتباه کرد و ذبح اسماعیل خواست خدا نبود.


پایان نقل قسمتی از کامنت آقای محمود ر.


من خوانده و شنیده بودم ابن عربی حرفهای عجیب غریب داشته و و مثلاَ خود را خاتم ولایت می دانسته و چی و چی، ولی این یکی یو نشنیده بودم، که ابن عربی (بر فرض صحت نقل آقای محمود ر.) فرموده است پیامبر اولوالعزم خدا تفسیر رویایش اشتباه بوده (و تفسیر رویایش را خدا می دانسته و ابن عربی؟).

سروش گفت...

سلام
بعد از بازیابی ه بلاگت باید عرض کنم: اسمائیل یا مامون یااسحاق خیلی تفاوتی ندارند تمامشان نقش یک گزاره متضاد برای معنی دار کردن کنش ابراهیم و امثالهم بودند یه چیزی تو مایه های "دشمن" خودمان.
خیلی هم به پرو پاچه انسان نپیچ خوبیت نداره هروقت بیکار میشی متلک بار کنی.