۱۳۸۸ اسفند ۲, یکشنبه

نسناسهای جهان متحد شوید


لیسنکو ریاست آکادمی علوم زیستی شوروی سابق، نظریات مندل و داروین که حاوی برخی از احتمالات بودند در تضاد با اصول قطعی دیاما (ماتریالیسم دیالکتیک) می‌دانست و آنها را «غیرعلمی» می‌شمرد. لیسنکو به وجود ژن و کروموزوم قائل نبود. چه بسیار از زیست شناسان روس که با حکم وی به اردوگاههای کار فرستاده شدند و خوش شانس‌هایشان به آغوش امپریالیسم غرب پناه بردند. آنهایی که می‌گفتند وقتی می‌دیدیم کشفیات ما با اصول کمون اولیه مطابق نیست بر کشفیات خود خط بطلانی می‌کشیدیم.
واقعاً دلیل این‌گونه ضدیت چیست؟ مخالفت کلی و غیرمنطقی با تئوریها و فروکاستن آنها به تعارض‌های ایدئولوژیک و شخصی همیشه از پیشرفت جوامع جلوگیری کرده. البته که علم راه خودش را مطمئناً در جایی دیگر پیدا خواهد کرد. جایی دیگر...

۴۵ نظر:

نجیبه محبی گفت...

يك زمان کشیش ها یک زمان کمونیستها ... جدا ایدوئولوژی زدگی دردیست عجیب

مرمر گفت...

سلام..چی بگموالله میدونی با علم میانه ندارم(اخه تازه فهمیدم مغزم تخریب شده است) اما مطمئنا علم خودش و یه جایی دوباره نشون میده و پیروز میدانه!

ققنوس خیس گفت...

البته که علم راه خودش را در راهی دیگر پیدا می کنه ولی به نظرم اون روز نمی رسه که عالمان دنیا و علم همه ی دنیا رو بگیرن ...

آیسودا گفت...

من زیاد به نظریه داروین خوشبین نیستم این که فکر کنم از نسل میمون بودم. چقدر باید جهش نسل صورت بگیره تا میمون نابغه ای به نام انسان بوجود بیاد. این نظریه فقط در حد یه تئوریه و اثبات نشده.

درخت ابدی گفت...

"قصه ی آدم و حوا همه وهم است و دروغ- نسل میمونم و افسانه بود از خاکم" (میرزاده عشقی).
توی تصویر، مهم اون نفر وسطه: انسان ابزارساز واقعی! جهت گیری ایدئولوژیک!

یکی از هزاران گفت...

امروز ترا دسترس فردا نیست و اندیشه فردات بجز سودا نیست
ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست کاین باقی عمر را بها پیدا نیست

با نظر شما صد درصد موافقم. علم همیشه در مسیر اندیشه جاری است. هیچ قدرتی توانایی انسداد آن را ندارد.
... و حقیقت همیشه از ورای ابرهای سیاه اوهام، خواهد درخشید.

این بحر وجود آمده بیرون ز نهفت کس نیست که این گوهر تحقیق نسفت
هر کس سخنی از سر سودا گفتند ز آنروی که هست کس نمیداند گفت

امید گفت...

1. لطفا یکی به "یکی از هزاران" بگه که اشعار "ملحدترین شاعر تاریخ ایران" رو بودن اینکه بفهمه کپی پیست نکنه !! ... این دو رباعی که ایشون زدن "انکار قیامت" , "انکار نبوت" و ... رو در بر داره !

2.خطاب به آیسودا : طبق نظریه داروین ما از نسل میمون ها نیستیم , بلکه پسر عمو های میمون ها هستیم .لطفا اول مطالعه و سپس انکار فرمایید ! ... در ضمن این "نظریه" های علوم طبیعی اثبات ریاضی ندارند . این نظریه ها بر اساس آنکه چقدر می توانند شواهد را "تحلیل" و "پیشبینی" کنند , ارزیابی می گردند . بر این اساس نظریه داروین به اندازه همان نظریه ای که ادعا می کند "شما حاصل لقاح اسپرماتوزوئید پدر و تخمک مادر هستید" اثبات شده است

آیسودا گفت...

خیلی ممنون آقا امید که فرمودید اول مطالعه کنم. اگه شما حالا چشمتون به این نظریه افتاده من دوران راهنمایی بودم که این را خوندم. آن را هم انکار نکردم.فقط گفتم خوشم نمی آد از نسل میمون باشم.
نظریه تکاملی داروین هنوز جای بحث داره. و یه شبهاتی در ان موجود است
در ضمن معلومات کتاب زیست شناسیتون را به رخ من نکشید که اگر بخوایم مقایسه کنیم جا می مونید.
در مورد عمل لقاح، بارها ترکیب اسپرم و تخمک در آزمایشگاهها انجام شده که به تولید جنین منجر بشه.

آیسودا گفت...

محمدرضا جان کجای نوشته من اسمی از داستان ادم و حواو سیب برده شد؟نظر من همون بود که نوشتم.
آیا من نوشتم که به قصه ی آفرینش خوش بین هستم و افسانه ای مثل مار سخنگو در بهشت و هبوط و خوردن سیب و آدم و حوا و... رو به راحتی باور کردم؟ اگر این جمله را نوشتم همین جا به من نشون دهید. خوشبختانه نظراتی که به نام آیسودا درج می شه قابل رویته
در مورد نظریه تکاملی داروین هنوز شبهاتی وجود دارد.من کلیات نظریه را رد نکردم. شما چرا دنیا را سیاه و سفید می بینید؟ یعنی اگه به این بگم نه به اون گفتم اره؟
همیشه رنگهایی هم مابین قرار می گیرند.
در باب مسائل علمی نمی توان به طور قطع موردی را به طور کامل رد یا تایید کرد. همیشه ابهامات و یا فرضا استثناهایی موجود است.
این که زرافه های گردن کوتاه به گردن دراز تبدیل می شوند و نسل ضعیف به قوی تر خود تبدیل میشود قابل درکه. اما در مورد انسان نمی تونم با قطعیت نظر بدم. حتی که 95% دانشمندان به من بگویند این درست است. اگر به این سادگی و صراحت میشد در مورد علم صحبت کرد که دیگر چیزی در دنیا کشف نمی شد

آیسودا گفت...

در ضمن در دنیای مدرن و عصر تکنولوزی ما وارد فضای مجازی میشیم که ایده هامان را مورد بحث و تبادل قرار بدهیم. اصل سیستم دانشگاه هم همین هست. نه این که سوادمون را به رخ خم بکشیم و دیگران را مسخره کنیم. این رفتارها دیگه در شان آدمهای فرهیخته و دارای شعور نیست.
در دانشگاه هم مسلما استاد من که سالها زحمت کشیده که به جا رسیده اما ما اجازه داریم با او وارد بحث بشویم و دانسته هامان را تکمیل کنیم. به ما یاد داده شده که هیچ موضوعی را 100% نپذیریم.
من از شما تعجب می کنم شما چقدر از عقاید مذهبی من شناخت دارید که این طور آشکارا من را تحلیل دینی می کنید؟
اگر قرار است که شما بنویسید و ما هم فقط مثل بز سر تکون بدیم خوب از اول بنویسید ورود افرادی با نظراتی متفاوت ممنوع

فرزانه گفت...

سلام
سروش می گوید عقل وحشی ، فلسفه بی وطن و دانش بدون مرز و جغرافیاست
و به نظرم درست می گوید
آنها که اسیر ایدئولوژی اند علم را فاقد صلاحیت برای اظهار نظر در حوزه هایی می داند که آنها برایش داستان سرایی کرده اند اما علم منتظر صلاحیت گرفتن از آنها نمی ماند خوشبختانه

و نیز همچنان منتظرم

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم.
خدا مرا ببخشد، ولی شاید امتحان مردمان در حکومتهای ایدئولوژیک ِ الحادی (شوروی و چین و کوبا ...) و ایدئولوژیک ِ مذهبی (مثال نمی زنم!)، از امتحان ابراهیم و اسماعیل سختتر باشد، و نزدیکتر باشد به زمان ما. امتحان ابراهیم و اسماعیل، هرچه که بود، معنایش هرچه که بود، مقصود هرچه که بود، تمام شد و رفت. اما امتحان میلیونها مردم، که کنش و واکنششان در برابر حکومت ایدئولوژیک (یا غیر ایدئولوژیک ولی دیکتاتور، یا غیر دیکتاتوری ولی کاپیتالیستی ی امپریالیستی، یا ...) الان هست، و درد و رنجش الان هست.
بین ناس و نسناس هم دو حرف و دو گام شاید بیشتر فاصله نیست. چه ناسها، که از هر نسناس بدترند.
اگر الان کتاب آسمانی نازل می شد، چه بسا از حکومتهای دیکتاتوری ی الحادی و دیکتاتوری ی مذهبی نام می برد و مردمان را به تأمل در تاریخ دیکتاتوری در دنیا سفارش می کرد. مثلاً می فرمود:

ای محمد [فرض می کنیم نام پیامبر الان هم محمد است]، تو از حکایت حکومت شوروی و حاکمان شوروی و مردم شوروی و دانشمندان شوروی و ... [نام کشور دیگر، که نام نمی برم البته] خبر نداشتی، و ما تو را خبردار کردیم.

فرزانه گفت...

سخنی با آیسودای عزیز
این که از نسل میمون یا نوع جهش یافته میمون یا بقول امید پسر عموی میمون باشیم البته چندان خوشایند نیست پذیرفتن آن سخت است و من هم سختی آن را درک می کنم
ولی این دشواری نمی تواند و نباید فهم ما را متوقف کند آن چه که در حیطه ناشناخته هاست حوزه کاری فلسفه است و ابهام دارد اما وقتی حقایق و شواهد علمی ثابتش کردند از حوزه ابهامات خارج می شود و به حوزه علوم وارد می شود هر چند نظریه داروین تمام حقیقت نیست اما بخش کوچکی از آن است و سر سختی در مقابل آن و نپذیرفتنش ممکن است عواقب بدی داشته باشد
و متاسفانه کامنت دانی اشک ماه برایم باز نمی شود

آیسودا گفت...

دست کم فرزانه قسمتی از نوشته های مرا پاسخ داد. اما در مورد شما آقای..
برای من مایه بسی خرسندی ست که به خاطر صراحت لهجه و بیان روشن عقایدم مورد استهزاء شما قرا بگیرم تا این که بخوام از سر تملق و چاپلوسی در لیست نورچشمی ها و عزیز کرده های شما باشم

هیوا گفت...

با سلام
چه بسیار اندیشمندانی که در برابر یک ایدئولوژی نتوانستند مطالب خود را بیان دارند چه آن یک موضوع علمی باسد چه موضوعی هنری و شاید یک نمونه بارز در شوروی که بحثش در اینجا شد، الکساندر سولژنیتسین باشد که مارکسیسم را با تعبیر زیبایی معرفی می کند و می گوید: مارکسیسم، این شوخی دهشتبار قرن بیستم.
اما در مورد بحث دوستان گرامی که در اینجا در گرفت، من به عنوان یک دوست کوچکتر آن را به فال نیک می گیرم که یک محمل که بتوان حرف های یک دیگر را به چالش کشید، می توان به همین راحتی به وجود آورد اما نکته قابل ذکر اینست که آیسودا هم به آن اشاره کرد که نباید در حین صحبت و گفتگو به فکر تخریب شخصیت و یا مسخره کردن بیافتیم چون نقد علمی این ها را بر نمی تابد.

هادی طباطبایی گفت...

هر چه دین نافذ تر می شود و راه تخصص گرایی را می پوید دین داری هم خاص تر می شود و در حیطه افرادی خاصی قرار می گیرد که داعیه دینداری دارند.تا زمانی که تیغ برنده علم وجود دارد نحله های بعضا کشنده دینی هم پرورش می یابد.ماکس شلر می گفت که این دنیا عرصه کین توزی است.هرجه زیاره روی در جنبه ای از معرفتزیاد شود بهواسطه کین توزی جنبه دیگر هم فربه تر می شود.

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

در ذیل
http://injakerman1.persianblog.ir/post/75/

ــــ سیدعباس سیدمحمدی:

سلام علیکم.
فیلم و سریال را ویرایش نمی کنند. تدوین (مونتاژ/ادیت) می کنند.


ــــ پاراف مجید ملک:

درسته گفتم انتقادهای سازنده تونو بگین... اما این دلیل نمیشه که سفسطه کنی برادر من!... کلمه ی مونتاژ معادل دقیقش میشه تدوین... اما در متن اصلی کلمه ادیت اومده که اتفاقا منم ترجمه کردم : تدوین یا ویرایش!... چراکه معادل دقیق ادیت میشه ویرایش ولی چون هر هالویی میدونه که : «فیلم و سریال رو ویرایش نمیکند . تدوین می کنند» من هر دو ترجمه رو آوردم تا هم به متن وفادار باشم و هم مفهوم دقیقتر رو نوشته باشم... اما سرکار یه جوری حرف زدی که انگار کلمه ی تدوین توی متن ترجمه نبوده و خودت کشفش کردی!!


ــــ سیدعباس سیدمحمدی:


سلام علیکم.
عرایض بنده سفسطه نبود. نکته ای بود. عرض کردم. شما دلیلی ندارد ناراحت شوی. توجه کنید:
editor
در متنهای مختلف، حد اقل سه معنا دارد:
1) سردبیر (سردبیر روزنامه)
2) ویراستار (ویراستار کتاب)
3) تدوینگر (تدوینگر فیلم و سریال)
خب. اگر کسی متنی را که در آن واژه ی editor بوده ترجمه کند و هنگام ترجمه ی editor بگوید «سردبیر و ویراستار و تدوینگر فرانکفورتر آلگماینه» گفته است ........ و شما به آن مترجم محترم (که پیشاپیش درباره ی سطح ترجمه ی خودش ادعاهایی کرده ــ در حالی که نیاز به ادها نیست) دوستانه تذکر بدهی که آقا (یا خانم) شما باید بگوئی «سردبیر فرانکفورتر آلگماینه» و نه «سردبیر و ویراستار و تدوینگر فرانکفورتر آلگماینه»، و او به شما بگوید لطفاً سفسطه نکن و هر هالویی این مطلب را می داند و «من خواسته ام به متن وفادار باشم»، شما واقعاً چه فکر می کنی با خودت ای آقا مجید ملک؟
بنده ویراستار و پژوهشگر هستم و یک مقدار هم ترجمه کار کردم و «هزار نکته ی ترجمه» را سعی می کنم از هر جا و به مرور یاد بگیرم. شما بهتر نبود متوجه اشتباه خود شوی؟
با احترام.

M. R گفت...

به سرکار خانم آیسودا:

سلام
× فرمودید از نظریه ی داروین خوشتان نمی آید. خب اگر شما از جدول ضرب خوشتان نیاید چه می کنید؟ حالا مثلا بر فرض محال ما از نسل میمون باشیم الان که بلانسبت میمون نیستیم. تکامل در هر زمینه ای وجود دارد ذهن اجتماع شرایط و...
× دو نظریه دقیقا در برابر هم قرار دارند و چیزی مابین این دو نیست. یا تکامل یا آفرینش. اگر نظریه ی سومی که در راستای یکی از این دو نیست را بگویید بنده از حرفم کاملا دست می کشم. داستان آفرینش هم با طول و تفصیل در کتابهای دینی آمده وریشه ی همه ی آنها تقریبا یکی ست. کسی از دانشمندان تئوری آفرینش را کشف نکرده بلکه این ارمغان ادیان است. تکامل حاصل تلاش های دانشمندان است. بنده شخصا به دانشمندان در این زمینه اعتماد می کنم.
× وقتی 95 درصد دانشمندان به شما بگویند وقتی بیرون می روید لباس گرم بپوشید آیا هنوز هم دچار عدم قطعیت هستید ؟و مثال های بی شمار از این دست
× بحث علمی ساز و کار خودش را دارد قبول دارم بنده کمی شوخی کردم شما از صبح تا به عصر که بنده تازه از سر کار آمدم بارها بنده را شرمنده کردید! ببخشید اشتباه کردم[خجالت] ولی این را بدانید که میانCreationism و Evolutionism راه سومی نیست. به هر حال یا ما آفریده شدیم بصورت کامل و بالغ و... یا اینکه تکامل یافته ایم. شواهد علمی نظریه ی تکامل را تایید می کند اگر خواستید برایتان یک کتاب ای میل کنم که متاسفانه در ایران اجازه ی چاپ نیافته و البته چندین ویدئو ...
* واقعا ارزشش را داشت؟ من شما را استهزاء کردم؟ من منتظر تملق شما بودم و هستم؟ بلانسبت من از کسی انتظار دارم مثل بز سر تکان بدهد؟شما فرمودید نظریه ی داروین اثبات نشده خب به نظر من و خیلی های دیگر در اشتباهید. به راحتی می توانید با ادله و براهین بگویید حرف من (آیسودا) درست است. نه اینکه بحث را به اخلاقیات و شخصی کردن تقلیل بدهید
* باز هم اگر تقصیری بر گردن بنده بود ببخشید[گل]

نیما گفت...

چقدر دنبال این عکس گشتم و پیداش نکردم!
راستی چرا مسدود شدی؟ یعنی فیلتر شدی بعد بلاگو بستی کامل؟ تبریک میگم در این صورت. کلی ارزش داره ;)

محسن صائمی گفت...

شاید جائی دیگر
:)

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم.
احتمالاً این گزاره نادرست است:


میانCreationism و Evolutionism راه سومی نیست

یکی از هزاران گفت...

به امید:
این اشعار در حمایت از اندیشه های محمد رضا بود!

یکی از هزاران گفت...

آیسودا جون!
1. خودتون رو ناراحت نکنین. این محمد رضا خان که من می شناسم، از اون آدمایی نیست که به نظر مخالفانش احترام بذاره. توی این وبلاگ اگه میایی یا باید همه اون چیزایی رو که محمد رضا کشف کرده قبول کنی یا اینکه هیچی نگی و اگه گفتی آماده باشی که توهین محمد رضا رو تحمل کنی!
2. خیلی جالبه که محصول نظریه داروین این شده که فقط میمون اون قدر تکامل پیدا کرده که انسان بشه!
دیگر حیوانات چرا تکامل نیافته و انسان یا چیزی مشابه انسان نشده اند؟
آیا داروین خودش هم نظریه خودش رو قبول داره؟

امید گفت...

خطاب به آیسودا :

1. از جنبه های تحقیر آمیز بیانات ایشان که بگذریم و بی خیال این شویم که شخصی که محمدرضا را به پیشداوری در مورد خودش متهم میکند, خودش بنده را استهزا می نماید که معلوماتم دباره تکامل را از "کتاب زیست شناسی" دبیرستان برداشته ام ! ... یک نکته جالب باقی می ماند : ایشان با کرور کرور معلومات درباره تکامل باز می فرمایند : "خوشم نمی آد از نسل میمون باشم" ... دوست عزیز من با همان قلت معلومات باز خدمتتان عرض می کنم که ما طبق نظریه تکامل "از نسل میمون" نیستیم ! "هم نسل میون" هستیم !

2.فرموده اند:"نظریه تکاملی داروین هنوز جای بحث داره. و یه شبهاتی در ان موجود است" ... لطفا مصداقی بفرمایید که ما هم از جهل مرکب بیرون بیاییم ! شبهات موجود کجاست ؟ آیا در کلیات است یا جزئیات ؟ آیا در صورت اثبات این شبهات دیگر انسان ها هم نسل میمون ها نخواهند بود ؟

3.می فرمایند "در مورد عمل لقاح، بارها ترکیب اسپرم و تخمک در آزمایشگاهها انجام شده" ... روی دیگر این سخن آنست که تا اکنون نظریه تکامل آنقدر ها در آزمایشگاه ها آزمون نشده است ! یک نمونه محض خالی نبودن عریضه :

در دهه 1970، مایكل رز (M.Rose) با انجام آزمایش‌هایی برای دستكاری طول عمر مگس سركه، نام خویش را در تاریخ علم ثبت كرد. دكتر رز از طریق آمیزش انتخابی توانست دودمانی از مگس‌های درازعمر پدید آورد و آنها را مگس‌های متوشالح (پدربزرگ نوح كه 969 سال زندگی كردـ م) نامید. سپس مسیر پژوهش‌هایش را وارونه كرد و مگس‌های سركه‌ای با طول عمر بسیار كوتاه ساخت. تمام این كارها با شتاب بخشیدن به فرآیندهای تكاملی در محیط آزمایشگاه و ظرف 12 نسل انجام شد.

آیسودا گفت...

داروین بــا این نظریه کــه تمام موجودات نیــای مشترکی دارند شناخته و به شهرت رسید اگر چــه بسیاری می دانستند که او نخستین کسی نبود که این نظریه را مطرح نمود بلکه او نخستین کسی بود که اعتباری(Value)علمی برای این نظریه فراهم آورد و با این فعالیت علمی خویش اندیشه مدرن را به بن بست کشاند و تیشه به ریشه ارزشهای سنتی تمدن غرب زد . در این راستا روحانیون محافظه کار ادعا می کردند که نظریه داروین با تنزل دادن انسان به مرتبه حیوان ارزشهای اخلاقی و نظم اجتمایی را نابود می کند و از طــرف دیگر روحانیون تند رو کتاب پیدایش انــواع داروین را نبــردی بین علــم و دین می دانستند و متفکران بنیاد گرای مذهبی در همان ابتدای ظهور نظریه تکامل داروین( داروینیسم ) را یکی از نیرومند ترین عواملی می دانستند که انسان را به پشت کردن به خدا و کلام او تــشویق می کند و این مسایل باعث شد تا در همان ابتدا از طرف روحانیون مسیحی تبلیغات زیادی در این مسیر علیه داروینیسم انجام شود و کما کان هم انجام می دهند . اما از آن واکنش های شدید الحن چنین به نظر می رسید که منتقدان از فهم این نکته غافل مانده اند که نظریه داروین در قالب تکامل جانوری و حیوانی مربوط به تاریخ دور و دراز میلیارد ها سال قبل بوده و در گذر از این ملیارد ها سال تکامل رخ داده است و چیزی نیست که مربوط به امروز و یا سده های قبل باشد و ما شاهدیم که اغلب مخالفان اینگونه می اندیشند.
گویا نظریه تکاملی داروین جنگی استعاری( Metaphorical ) بین علم و دین را رقم زده است که تا کنون ادامه دارد اما آنچه جانمایه انتخاب طبیعی را در نظریه تکاملی تشکیل می داد به زعم داروین همانا این مسئله بود که : تکامل از تاثیر گذاری متقابل بین جمعیت و محیط در یکدیگر حاصل می شد و دقیق تر اینکه تکامل تنها از مطالبات محیط از جمعیت جهت می گیرد فلذا واقعیت و اصل مدعای داروین علیرغم آنچه که عده ای تبلیغات نموده و تفسیر می کنند ، نبوده بلکه تکامل جریانی نامحدود و بی هدف است وهمچنین بیشتر دال بر انشعاب و تمایز بیشتر است . اما آنچه خود داروین در رابطه با تکامل در مقایسه با هم عصران خود مطرح می کند این است که داروین تکامل را به درختی پر شاخ و برگ تشبیه می کرده است تا یک نردبان مترقی . و همین اصل مهمی است که داروین دررابطه با نظریه تکامل به آن معتقد بوده است با توجه به شواهدی که از طریق تجربه بدست آوره بود. فلذا شاهدیم که داروین از درخت تکاملی نام می برد نه نردبان تکاملی.

آیسودا گفت...

« آنگونه که بعضی ها از نظریه تبدل انواع داروین بعد مادیت را در نظر گرفته اند و از آن اثبات بی خدایی نموده اند چنین نبوده چرا که داروین خود آدم مذهبی بوده و تا آخرین لحظه هم به خداوند معتقد بوده است ».
اشتباه طرفداران تبدل انواع این بوده که خیال کرده اند اصولی که آنها برای تبدل انواع ذکر کرده اند کافی است و این عدم کفایت دلایل نظریه را ابطال نمی کند و چاره ای نیست که مساله خدا شناسی را در آن دخالت دهیم .اما اشتباه طرفداران ثبات انواع این خواهد بود که خیال کرده اند خداشناسی مستلزم ثبات انواع است و تلاش کرده اند اصول لامارک و داروین را بی اساس بخوانند در صورتی که این اصول همه با اساس بوده ولی برای توجیه پیدایش حیوانات نا کافی است ».
.شاید اشاره به نگاه اولیه لامارک چندان بعید نباشد آنجا که ذکر می کند بسته به تغییر در آب و هوا و شرایط جغرافیایی و طرز زندگی اعضا و شکل و حتی ساختمان جانور یا گیاه تحول می یابد یعنی اینکه تغییرات زیست محیطی باعث تغییرات ساختاری در موجودات می گردد و این همان تفکر جمعیتی است که داروین بر آن اشاره داشته است و این همان نقطه مهم و اساسی نظریه داروین است که موجبات انتقاد های فراوان شده است.
"تا تغییری در شرایط زیست محیطی رخ ندهد موجودات زنده آن محیط تغییر نمی کنند "
و لامارک هم این موضوع را به کرات مورد تایید قرار داده بود و برای این نظر خویش مثال های متنابهی آورده است .
این نگاه مورد انتقاد قرار گرفته چرا که توجیه ، توجیه نا رسایی است و چگونه این قانون : که عضوی در محیطی استفاده نداشته باشد طرد می گردد و به مرور از بین می رود با چه قانونی قابل انطباق است ؟
در نهایت صورت بندی اصول لامارک به این صورت خواهد بود که :
اصل اول : تاثیر محیط .
اصل دوم : پیدایش نیازمندی های جدید و عادات جدید بر اساس آن نیازمندی ها .
اصل سوم : این صفات بدست آمده با وراثت منتقل می گردد

آیسودا گفت...

آنگاه که داروین آمد و اصول دیگری را آورد اگر چه اصل اول لامارک را مورد تایید قرار داد اما موضوع دیگری را تحت عنوان " انتخاب طبیعی " و " بقای اصلح " را مطرح نمود که بسیاری از مسایل و مشکلات نظریه لامارک را نداشت چرا که لامارک نتوانسته بود حرکت همیشگی نوع را در جهت منافع و مصالح توجیه کند اما انتخاب طبیعی داروین تا حدودی این اشکال را رفع کرده بود .
اما در نگاه تکاملی اگر چه تغییرات در محیط صورت می گیرد اما دلایل و علت آنها را ذکر نمی کند و گویی از یافتن و ارائه علت تغییرات به جهت انتولوژی( Ontology) و اپیستمولوژی(Epistemology) عاجز و ناتوان است همچنانکه خود داروین در قسمت های مختلفی از کتابش و در کنار حرفهایش اعتراف می کند که : بالاخره یک عامل مجهولی را باید برای پیدایش این تغییرات معتقد شد یعنی همه این عواملی که من ذکر می کنم باز هم معما را حل نمی کند و این مهم یعنی اینکه توجه به هدف
در انتها نظریه تکاملی داروین و اعتقاد به خدا به عنوان خالق چندان دور از عقلانیت نبوده و این دو نافی همدیگر نیستند .

آیسودا گفت...

خطاب به امید:
سعی نکنید با این جمله ها بین من و محمدرضا اختلاف افکنید.و هیزم این آتش شوید. من و محمدرضا مشکلی با هم نداریم تفاوت ما از اختلاف بر سر مسئله تکامل بوده و نه قبل از آن و در تمام مطالبی که محمدرضا نوشته من همواره یار و همراه او بودم.
در مورد پیش داوری من، لطفا ی اطلاع حرف نزنید. محمدرضا به وبلاگ من امد صحبتی نوشت که من ناراحت شدم. که در نهایت هم از این بابت عذر خواهی کرد. پس لطفا وقتی از چیزی اطلاع ندارید سکوت کنید

آیسودا گفت...

خطاب به یکی از هزاران:
لطف کنید با گل آلود کردن اب به نفع خود ماهی نگیرید.
من قلبا به محمدرضا علاقه ندارم.و حساسیت من نسبت به حرفهایی که به شخص من گفت ناشی از همین علاقه بود.
در ضمن من رد شما را در وبلاگ خودم هم دیده بودم از نظر من شما انسان فرصت طلبی هستید . چون اگر فقط یکی از مطالب وبلاگ مرا بخوانید نظرتان در مورد من عوض خواهد شد.

آیسودا گفت...

منظورم این بود که قلبا علاقه دارم
(اشتباه تایپی بود)

آیسودا گفت...

اصولا نظر داروین درباره نقش ازشها در تحول جانداران ، از عقاید لامارک ملهم است. در عصر داروین قوانین وراثت هنوز شناخته نشده بود. داروین اعتقاد داشت که قوانین توارث بسیار پیچیده و مهم هستند. اما از مجموع مطالعات خود درباره ارثی شدن صفات اکتسابی چنین نتیجه گرفت که اگر صفت یا تغییری در مرحله‌ای از زندگی یک جاندار بروز کند، در نتاج وی نیز در همان سن یا زودتر ظاهر خواهد گردید. داروین برای توجیه نظریات خود در باره ارثی شدن صفات اکتسابی مکانیسم همه زایی را مطرح کرد و دیدگاه بقراط فیلسوف معروف یونانی را در این زمینه از نو زنده کرد. اساس و خلاصه این نظریه آن است که همه اندامهای بدن در ساختن نطفه مشارکت می‌کنند و هر اندامی سهم مشخصی برای تشکیل دادن نطفه تولید و ارسال می‌کند. داروین کلمه ژمول را بیان مهم اندامها ابداع کرده و عقیده داشت وقتی اندامی در طول زندگی یک جاندار ، دستخوش تغییر شود، نتیجه این تغییر از ژمول ، یعنی سهم مهم آن اندام در ساختن نطفه به نسل بعد منتقل می‌شود. به این ترتیب داروین علاوه بر قبول و تایید نظرات لامارک در باب توارث اکتسابی ، مکانیسمی نیز برای توجیه و تحلیل این روند ارائه می‌کند که این بخش از نظرات داروین بعدا مردود شناخته شد.
.داروين درباره تنازع بقا مي گويد : اختلافهاي مناسب تثبيت مي شوند و اختلافهاي ناياب از بين مي روند ، و در نتيجه انواع جديدي بوجود مي آيند.
با این وجود هنوز کسی نتوانسته بود بصورت قانع کننده دلایل کافی برای فرضه تکامل گونه های جانوری ارائه کند. اینکه مثلآ چرا در گذر زمان بینی یک جانور از حالتی به حالت دیگر تبدیل شده است.
اما نکته کلیدی آن بود که آیا این امکان وجود دارد که تغییرات شکل گرفته شده در یک موجود برای تطبیق با شرایط محیطی در طول مدت زندگی، به فرزندان خود منتقل شود ؟

آیا پدری که در طول زندگی وزنه های زیادی را بلند می کند و قوی می شود، فرزندی بدنیا خواهد آورد که او هم از چنین قدرتی برخوردار است؟ آیا نسل های بعدی این خانواده یقینآ بازوهای قوی خواهند داشت؟

هلوع گفت...

سلام.
خوب البته باید دید که علم نیز مطلق است یا نسبی. در نظریات علمی خوب نمی شود آنرا مبنای رد یا تایید مکتبی قرار داد ولی در بدیهیات علم مانند دو دو تا چهارتا بدیهی است که قائلین به آن مکتب یا باید از مکتب خود دست بکشند یا اینکه روی به تاویل آورند.

ندا گفت...

سلام
یادم است خیلی وقت پیش مطلبی در مورد سیستم فکری برخی نوشتی با نام (صفر و یک). فکر می کنم همین جا لنگ می زند.

امید گفت...

همانطور که در نگاه اول به نظر می رسد , فواران اطلاعات "آیسودا" درباره تکامل حاصل کپی پیست از منبع زیر است :

http://farasoomag.blogfa.com/page/a05.aspx

البته از بند 4 پاراگراف دوم به بعد ... نکته جالب اینکه ایشان کل متن را کپی پیست نموده اند و فقط از ابتدای جمله ی : « آنگونه که بعضی ها از نظریه تبدل انواع داروین بعد مادیت را در نظر گرفته اند ... ». اسم استاد شهید مطهری را (لابد بنا به مصالحی !)حذف کرده اند . جمله فوق همانطور که در وبلاگ منبع نوشته شده از کتاب "توحید" آقای مطهری است .

بخش "خطاب به امید" گفته های ایشان نشان می دهد یا کامنت بنده را درست نخوانده اند یا نفهمیده اند ! ... توضیح بیشتر مایه ملال بیشتر است !

دست خیال گفت...

سلام محمدرضای عزیز
1- چندی قبل تحقیقی می خواندم درباره ریشه نژادی انسانها که از کجای آفریقا به کجای آسیای شرقی مهاجرت کرده اند و بعد به کجا و کجا و کجا.بگذریم از این مساله که نقطه اول و آن کجاهای بعدی این ریشه تا حال بارها تغییر کرده اما بالاخره به گونه ای می تواند شاهدی باشد برای نظریه تکامل.هر چند به نظرم نظریه داروین جزئی از حقیقت است نه همه آن و البته که منافاتی هم ندارند این دو مقوله با هم.(و البته بخشی از حقیقت که بر اساس شواهد و مستندات،اثبات شده دست کم فعلا)
2- از ایدئولوژی گفتی.بررسی تاریخی حضور ایدئولوژی در حکومتهای مختلف نشانگر این واقعیت است که با پر رنگ شدن این مساله به مرور استبداد و نهایتا زوال حکومتها هم رو به جلو حرکت می کند.چیزی که متاسفانه حاکمان هیچگاه نمی فهمند و به همان مسیر مشترک گرفتار می شوند.
3- ... بگذریم ;)

M. R گفت...

خطاب به آیسودا خانم:
شاید ذکر این توضیح لازم نباشد اما گمانم بد نیست بگویم که قصد «امید» آتش افکنی و تفرقه افکنی نیست. ایشان دوست نزدیک بنده هستند و کاملا بعید می دانم که بخواهند همچو کاری کنند.
من احساس می کنم امید به شما پاسخی تقریبا علمی داد حال اگر مثل بنده کمی شوخی و مزاح ( که با استهزاء و تخریب شخصیت فرق دارد) چاشنی کارش کرد، شاید به خاطر این است که هر دو کاملا همفکریم و روحیه مان یکی ست.
در تایید و تکمیل نظر امید هم به شما عرض می کنم که ویروس آنفلوآنزا خودش یک نمونه ی عینی از تکامل یافتن موجودات است. چون مدت تولید مثلش کمترو میزان مواجه اش با شرایط نامساعد بیشتر است می توان تکامل این ویروس را به چشم دید.
پیدا نشدن برخی فسیل ها و تکمیل نشدن برخی چرخه های تکامل در موجودات تقصیری را متوجه داروین و باقی بیولوژیستها نمی کند. یافته های علمی تماما موید نظریه ی فرگشت(تکامل) هستند و یافته های جدید هم همین طور.
وقتی جامعه ی علمی دنیا حقیقتی به نام فرگشت(تکامل) را هر چند با سوء ظن و تردید پذیرفته می توان امیدوار بود که شاید این نظریه بیشتر از نظریه ی دیگر به حقیقت نزدیک است. چون هیچ فکت علمی ای آفرینش موجودات را به همان صورتی که اکنون هستند را تایید نمی کند.
بنده بازهم به خاطر سوء تفاهم و مسائل بوجود آمده از شما پوزش می طلبم.
از لطف و عنایت و محبت شما هم بسیار ممنونم

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم.
اصولاً «تکامل» یک نظــــــــــــــــریه است، و «آفرینش» نص قرآنی. نیوتون می پنداشت نظریه اش کاملاً درست است. آینشتاین آمد و نقض کرد نیوتون را. تکامل، ظاهراً، فقط به موجودات آلی می پردازد، و ظاهراً فقط در محدوده ی کره ی زمین است. آفرینش هم به موجودات آلی می پردازد هم به موجودات غیر آلی، و نیز کل جهان مورد نظرش است. شما اصلاً ببین دو موضوع، در شأن هم هستند یا نه. و شما برو به سمت نوشتن ِ علمی. شما، سعی کن یک تقریر نسبتاً مختصر و مورد قبول از تکامل را بنویسی، و یک تقریر نسبتاً مختصر و مورد قبول از آفرینش را هم بنویسی، و سپس بگو دلایل عقلی و علمی و ... به نفع تکامل هست.

محمود احمدزادۀ هروی، بررسی نظریات حیات و تکامل، تهران، انتشارات فجر، دی 1357 یا قبل از آن:

دوره ی کرتاسه ... نتیجه: حیوانات و گیاهان ظاهرشده در کرتاسه را نمیتوان بصورتی قابل قبول به موجودات زنده ی قبلی مرتبط نمود و آنها را مشتق از حیوانات و گیاهان قبلی دانست. علاوه بر این شروط 1 و 2 ذکر شده در ابتدای بحث نیز صادق است. بنابراین بهتر است بپذیریم که موجدات زنده خلــــــــــــــــــــــق شـــــــــــــــــده اند (ص 216).


دوره ی پالئوژن ... بنابرآنچه گفته شد، با اطمینان کامل میتوان گفت که این تکامل هرگز اتفاق نیفتاده است بلکه هریک از جنسها خلقت مستقلی داشته اند و این ارتباطات تخیلی است (ص 223).

در این نظریه [نظریه ی آفرینش] تکامل بمعنی واقعی خود راه مییابد و آن تکامل معنوی برای هرگونه است که در جهت رسیدن بحق در عالم کائنات جاری است. این تکامل در مورد انسان میتواند بحداکثر اعلای خود برسد (ص 225).

M. R گفت...

به جناب سید محمدی ِ عزیز:
علیکم سلام
سلام
این ایراد و در کل این مدل ایراد به تکامل را قبلا دیده بودم. جوابش به طور خلاصه این است. تردید در تکامل ما را به آفرینش رهنمون نمی کند. مثل پیدا نشدن فسیل. اینکه فسیل یک دوره پیدا نشده دلیل بر تکامل نیافتن و عدم وجود تکامل نیست و اصلا دلیلی بر خلق شدن نیست. پس این همه فسیل که باعث شده دانشمندان زنجیره های تکامل خیلی از جانداران را پیدا کنند چه می شود؟ همان طور که فسیل ها عمدتا شانسی پیدا می شوند ممکن است شانسی پیدا هم نشوند. این ایراد به این دلیل سست است که با پیدا شدن فسیل های همان دوره هایی که ذکر کرده، حرف ایشان به راحتی باطل و نقض می شود.
گاهی وقتها انسانهای دقیق از برخی چیزهای ساده درمی گذرند. و یا اینکه قبل از انجام تحقیق، تصمیم خود را گرفته اند.

هادی بیات گفت...

سلام علیکم
به نظرم رسید که بعضی ها این طور هم گفته اند که خداوند خواستش دفعی است یعنی می گوید کن. یعنی باش یا بشو! اما اینکه آن موجود بتواند همان لحظه آنطور بشود مطلب دارد. یعنی فاعلیت فاعل مسئله ای ندارد. خداوند فاعل ما یشاء است اما قابلیت قابل نیازمند تکامل است. یعنی بعید نیست که بعد از کن خداوند یک دوره تکاملی برای فیکون طی شده باشد. یعنی اجزاء تشکیل دهنده عالم برای این که به نقطه تعالی که منظور خداوند است برسند باید دوره ای طولانی طی کنند و متکامل بشوند. این جور می شود خلقت دفعی و تکامل را با هم جمع کرد. شاهدش این که خداوند یک جا سخن از آفرینش شش روزه می زند و جای دیگر روزهای خودش را چندین هزار سال ما معرفی می کند. درباره ایدئولوژی هم احساس من این است که اگر ایدئولوژی نباشد اجتماعات پایدار نمی مانند و فرو می پاشند. به قول دوستان ایدئولوژی زدگی بد است.

farzad گفت...

سلام. در کتای مایکل راش به نام جامعه و سیاست با ذکر مثالهایی از سوالات امتحانی در مدارس روسیه نشان داده شده که چگونه حکومتهای توتالیتر تلاش می کنند از علم صبغه ایدئولوژیک بسازند. این امر در نهایت به انکار بعضی پارادایم های علمی غیر قابل قبول از نظر ایدئولوگها می رسد.

نوایش گفت...

فیاترینگ شما توسط دژخیمان بر شما و...لینک های محترمتان مبارک!!

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم. صحیح بودن «نظریه ی آفرینش»، البته نیاز به نقض نظریه ی تکامل ندارد.
نظریه ی تکامل، دلیل نقلی که ندارد. دلیل عقلی ی فلسفی که ندارد. صرفاً بر اساس مشاهدات و کنار هم قرار دادن آنها است. و، ظاهراً برای آن «منشأ حیات» هم جواب نمی دهد، که بر فرض که منشأ انسان و گیاهان و ... همه اش فلان جلبک یا ... است که در کف اقیانوس بوده، خب آیا آن جلبک یک دفعه از سنگ و آب دارای حیات شد، یا خدا به او حیات بخشید.
بر شما است تقریر خودت از نظریه ی تکامل را بگوئی. اول تقریرت را بگو، بعد بگو:
«این ایراد و در کل این مدل ایراد به تکامل را قبلا دیده بودم. جوابش به طور خلاصه این است.....»
شما اول به طور خلاصه بگو
1) نظریه ی تکامل چی هست
2) بر اساس دلیل عقلی است یا دلیل آزمایشگاه و مشاهده و استقرار و مانند آن
3) نظریه ی تکامل، نظریه است یا قانون؟
4) بزرگان ِ قائل به نظریه ی تکامل، از نظریه ی موسوم به آفرینش چه تلقی ای دارند، و اگر نظریه ی آفرینش را باطل می دانند، برای بطلان آن دلایل کافی ی عقلی یا علمی یا آزمایش و مشاهده و ... دارند؟
5) طبق نظریه ی تکامل، حیات ِ اولین ماده ی حیاتمند، از کجا به دست آمده؟

علامت لبخند!

ستاریان گفت...

سلام
اگر بحث تکامل و یا خلقت به یکباره را در قرآن دنبال کنیم آیات موید هر دو را خواهیم دید که نظر آقای بیات خلاصه ای از آن است
من می خواهم دعوت کنم به مسئله به صورت جامع تر و بازتری نگاه کنیم و به جای بررسی و پرداختن به زمین و حیات بر روی آن و موضوع تکامل و خلقت به کل کائنات نگاه کنیم و سپس این بحث را از نو و از زاویه ی دیگری بپردازیم
قبلا بحثی با آقای سید محمدی داشتم که مربوط به فیزیک کوانتوم است و این مطالب نقل قسمتهایی از آن بحث است که برای مناسبتش با این بحث تغییراتی در آن داده ام:
وقتی در قران می خوانیم که خدا در قران از "خلقت یکباره" و از" عدم ،هستی را بوجود آوردن" سخن گفته است و "استیفن هاوکینگ" و "هوبر ریوز" و "ترین خوان ذوان" که همگی از دانشمندان فیزیک کوانتوم هستند بدون داشتن اعتقاد دینی ویا لحاظ کردن اعتقاد دینی و تنها از طریق علم محض ، به انفجار بزرگ معتقد و از آن دفاع می کنند. آیا نباید یافته های علمی ایشان را مصدّق قرآن بخوانیم؟ .در فصل پنجم کتاب آهنگ پنهان هم می بینیم که ترین خوان ذوان تشریح می کند که چطور "بی نهایت کوچک "، "بی نهایت بزرگ" را زاده است و چگونه تمامی کائنات با صدها میلیارد کهکشان ، از یک «تهی» یا خلا میکروسکپی برون جهیده است، او گزارش می دهد که فرش بسیار عظیم کهکشانها چگونه بافته شده است و چه سان به یمن "کیمیاگری خلاق" ستاره ها و وجود سیارات یک دوران دراز صعود به سوی پیچیدگی و بغرنجی ، حیات، آگاهی و شعور پدید آمده است. آیا نباید کیمیاگر خلاق را خدا بدانیم.
...چطور وقتی از علم و دستاوردهای آن استفاده می کنند برای کوبیدن دین کسی نمی گوید حیطه کار دین ایمان و فطرت انسانهاست ؟ ولی اگر کسی بگوید علم مصدق قرآن است حرفهای عجیب زده است؟ یعنی شما می فرمایی دین امری انتزاعی است و فقط فلسفه قادر به اثبات اوست ؟ امام خمینی در پیامش به گورباچف نوشت : « قانون علیت و معلولیت که هر گونه شناختی بر آن استوار است معقول است نه محسوس ؛ و ادراک معانی کلی و نیز قوانین کلی که هر گونه استدلال بر آن تکیه دارد معقول است نه محسوس .» و امروز از طریق علوم که به قوانین غیر قابل نسخی بدل شده اند و در همه جهان و کائنات ساری و جاری هستند و فیزیک کوانتوم این را به اثبات رسانده است موید این نکته است که علم تحصلی را نباید به علوم تجربی منحصر کرد و آنچه از راه آزمایش قابل اثبات است را علم نامید. زیرا بر این اعتقاد خدشه بسیار می توان وارد کرد که جایش اینجا نیست.
....در کتاب آهنگ پنهان است که با کشف گالیله زمین از مرکز منظومه شمسی بودن خارج شد و خورشید جای آن را گرفت چیزی که در آموزه های مسیحی جز مسلمات بود و منکرش هم ردیف منکر خدا قرار کی گرفتبه مرور با مشاهدات دانشمندان دیگر خورشید هم از مرکز عالم بودن به حاشیه ای رفت و منظومه شمسی جایی در مرکز عالم گرفت . و همزمان داروین با نظریه تکامل خود ضربات مهلکی بر باورهای خدا محور انسان وارد کرد که خلقت انسان را مربوط به چند هزار سال پیش می دانست . بعد از مدت زمانی کوتاه با مشاهدات نجومی کشف شد که منظومه شمسی و خورشید ما در حاشیه کهکشان راه شیری قرار دارد که تا آنروز گمان می رفت تنها کهکشان موجود در عالم است کانت گفت این کهکشان نباید تنها کهکشان موجود در فضای لایتناهی باشد . امروز در عصر نظریه بیگ بنگ می دانیم که نه تنها ، تک کهکشان موجود نیست، بلکه میلیاردها میلیارد کهکشان در فضای لایتناهی موجود است که کهکشان ما در برابر این کهکشانها چون ریگی در بیابان است.تا به این نقطه برسیم ، خط و ربط علم و فلسفه و دین و ایمان از هم جدا شده بود و هر کس به راه خود رفته بود . اما امروز وقت آن است که همه از راههایی که رفته اند بازگردند و راه روشنی را که کشفیات روشن کرده است را ببینند.

ستاریان گفت...

...فلاسفه که دانسته های مسلم بشری را غلط مسلم یافتند سعی کردند بفهمند چه چیزی موجبات این باورهای غلط بوده است . این همان نقطه ای است که مرزهایی را در اعتقادات به وجود اورد. آگوست کنت برای اولین بار از واژه پوزیتیویسم استفاده کرد که بعدها در مکتب سن سیمون به کار رفت
آگوست کنت سیر عمومی فکر بشر را در طول تاریخ و همین طور دوره طفولیت تا دوره بلوغ عقلی را شامل سه مرحله می دانست
دوره ربانی که در ان بشر برای توجیه حوادث طبیعی به قوای ماوراء الطبعه متوسل می شد . به عقیده او این مرحله « خرافی» است
دوره متافیزیکی ، که در آن بشر به دنبال یافتن طبیعت اشیا و علل آنها بوده و برای توضیح امور به ابداع نظریات پرداخت او این مرحله را « جزمی» می داند
دوره (علمی) تحصلی که در ان بشر تفکر فلسفی را کنار گذاشت و به بررسی امور قابل مشاهده و رابطه بین پدیده ها پرداخت.
بعد از آگوست کنت فلاسفه در غرب در و جدال دائمی بودند تا یا خدا و متافیزیک را به کلی انکار کنند و یا جایی هم برای خدا و متافیزیک قائل شوند. در بحثها به افکار گذشتگان مراجعه کردندعده ای از دانشمندان را که به متافیزیک معتقد بودند را مادی معرفی کردند
کار به جایی رسید که برت به عنوان یک پوزیتیویست، برای قوام دادن به فکر خود و یار گیری از میان دانشمندان پیش از خود، نیوتن و بطلمیوس و گالیله و دکارت و بویل را از پوزیتیویستها می داند.
اصولا اخراج متافیزیک از فیزیک ممکن نیست . متافیزیک چارچوب اندیشه در فیزیک است .

محبوبه میم گفت...

چه دلیلی وجود دارد ؟ معلومه دگم بودن . که معلوم نیست این آب و هوای شرق (بگو جغرافیا)چه تاثیری روی ذهن آدماش و به خصوص قدرتمنداش میذاره که همه چیزو صرفا در دایره ی حق و باطل خودشون نگاه می کنن. هیچکدومشون پیدا نمیشه که حق و باطلی برای خودشون نداشته باشن .