۱۳۸۸ دی ۲۹, سه‌شنبه

مسئولیت در جوامع دیکتاتوری



چندی قبل علی حسن المجید، معروف به «علی شیمیایی» در دادگاهی در عراق به دو اتهام ِ بمباران شیمیایی حلبچه و نیز شرکت مستقیم در قتل عام شیعیان عراق به اعدام محکوم شد.
گذشته از این که حکم صادره تا چه میزان می‌تواند عادلانه باشد و این که آیا اعدام و کشتن فرد مجرم عامل بازدارنده‌ای برای عدم تکرار چنین جنایاتی‌ست، یک پرسش مطرح می‌شود و آن این که «اگر به جای او بودیم چه می‌کردیم؟»
این سئوال شاید از این ‌جهت نابجا باشد که معمولاً نمی‌توان شرایطی را که در آن زمینه و زمانه موجود بوده دقیقاً بازسازی کرد یا متصور شد؛ اما باز هم این پرسش در ذهن شکل می‌گیرد که اگر...
زندگی در جوامع دیکتاتوری و داشتن نقش در بدنه‌ی این حکومت و قبول مسئولیت در راستای اهداف و عملکرد سیستم دیکتاتوری و جنایت‌کار، این مساله را بوجود می‌آورد که چاره چیست؟ آیا باید همراهی کرد؟ انتخاب بسیار سختی‌ست. انتخاب میان آرامش و امنیت و جان خود و خانواده‌ی خود و یا نجات دادن جان دسته‌ای از انسان‌ها. شاید بشود گفت اگر من نباشم شخص دیگری این کار را انجام می‌دهد و بسیار پاسخ‌هایی دیگر. اما واقعاً چه می‌توان گفت؟
این مقاله‌ی زیبا و البته بسیار تاثیر گذار هانا آرنت متفکر قرن بیستم در همین باره‌ست. او به ماجرای اعدام آدلف آیشمن معاون هیتلر می‌پردازد و همین سئوالات را طرح و بررسی می‌کند. این مقاله‌ی خواندنی و بحث برانگیز را از دست ندهید. شاید خیلی از افراد در برخی جوامع استبدادی دچار چنین موقعیت‌هایی باشند.

۱۷ نظر:

جهل مرکب گفت...

سلام علیکم.
شاید بهترین راه را تاسی به عمل آیت الله منتظری در سال 67 می شود جستجو کرد... سرنوشت مشابهی با مقصود نوشتار شما داشتند.

تلخ گفت...

من همیشه دیوونه اوون جمله هانا آرنت هستم که میگه:
"اگر در جوانی انقلابی نباشی, قلب نداری و اگر در پیری انقلابی باشی, عقل نداری"

فرانک گفت...

سلام
روزگار غریبی ست نازنین

فرانک گفت...

ما محرمان خلوت انسیم
با یار آشنا سخن آشنا بگو

فرزانه گفت...

سلام
خواندن مقاله آرنت امروز منو از کار و زندگی انداخت نه می توانستم ازش بگذرم و نخوانم نه وقت داشتم بخوانمش نمی شد که سرسری خواندش
خوبیش این بود که با یک بنیاد و منبع اطلاعاتی بزرگ آشنا شدم

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم.
گمانم این جوری بهتر است:
بفرمائی:
مقاله ی هانا آرنت «که به نظر من زیبا و مؤثر است»

***
در جوامع دیکتاتور، ظاهراً از دید حاکمیت، ملت، «مسئول» نیست. «مجبور» است که منویات حاکم محترم را اجرا کند. این که قول و فعل انسان در حکومت هیتلر و استالین و معاویه و یزید و هارون الرشید و مأمون چه گونه باید باشد، حتا طبق رفتار ائمه (که برای بنده اسوه و الگو هستند)، روش ثابت و بر اساس دستور العملی کاملاً ثابت و واضح نیست. یا مثلاً، قول و فعلی افراد و عادی و سیاسیون و فقها، در زمان حکومت آخرین شاه ایران. از دید جمهوری ی اسلامی، قول و فعل درست و عالی، قول و فعل امام خمینی بوده. همه باید لبیک می گفتند به «نهضت حضرت امام» (سال 1342 و 1343 هم اسمش «نهضت حضرت امام» بوده و سال 1343 اگر شریعتمداری دارالتبلیغ اسلامی را در قم تأسیس کرد، بر خلاف جهت «نهضت حضرت امام» حرکت کرده بوده).

در برابر هیتلر، هایدگر بود، که ماند، و هایزنبرگ بود، که ماند، و البته شدت همکاری ی علنی ی هایدگر و هایزنبرگ با نازی ها ظاهراً در یک سطح نبوده، و آینشتاین بود که رفت. یک عده رفتند. یک عده ماندند. از آنها ماندند، مثلاً پلانک پسرش اعدام شد. دوران سختی بوده. اوراق نظریه ی نسبیت آینشتاین را در نازیها در خیابان آتش می زدند.

یا از تاریخ قدیم، ارتباط خواجه نصیر با مغولها.....

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

کامنت من در ذیل
http://www.mohredel2.blogfa.com/post-244.aspx


... بنده استقبال می کنم اگر فاضل قاسم فام و سلیمان رضائی و محمدرضا مردانیان و محسن پارسا و ایمان و هر عزیز دیگر منت بگذارد و نظر دهد در این باره در این جا...

ناشناس گفت...

سلام. مسئولیت مشخصه: اعتراض علیه وضع موجود. منتها بحث سر روش این کاره. فعلا کاری جز تحمل نمی شه کرد.
درخت ابدی

محسن صالحی گفت...

در فیلم The Reader تا حدی به این مساله پرداخته شده است. (البته نه چندان قوی)

farzad گفت...

سلام.متن را برداشتیم بخوانیم بیاییم نظرات خوب خوب بدهیم.

مرمر گفت...

سلام اینکه همه دوستهات فرصت کردن مقاله رو بخونن و من تنبل هنوز ونخوندم واقعا برای خودم متاسفم. الان هم دارم میمرم تهران امیدوارم برگشتم فرصت کنم بخونم0اخه من هنوز به از روی مانیتور خوندن عادت ندارم وباید گرینت بگیرم پرینترم هم جوهر تموم کرده:))

محبوبه میم گفت...

همیشه راهی هست برای این که از جنایت دور شد و یا دور ماند . این روحیه ی خود آدمهاست که آن ها را مشاور هیتلر یا صدام می کند و نمیتوان به سادگی بن بست خود ساخته ی آن ها را توجیه نمود چون پذیرش اولیه درآن ها باعث شده که در بن بست نهایی دچار شوند . اما به نظر من حکم اعدام برای کسانی که به راحتی آدم می کشتند نمیتواند غیر منطقی باشد چون این منطق خود آن هاست . هر چند غلط . چه دارم می گویم ؟ اصلا آدم می ماند در مقابل چنین رفتارهایی چه بکند چون از مرز انسانیت و حیوانیت خارج است .

ستاریان گفت...

سلام
ببخشید
فعلا جواب سلام را دام تا سر وقت برگردم:)

فرزانه گفت...

با سلام
بالاخره توانستم تمام مقاله را بخوانم خواندنش آسان نبود حین خواندن مدام به فکر می رفتم و می خواستم قضاوت نکنم و از این جهت که خواننده را وادار به فکر کردن می کرد عالی بود
اما در پایان نظر کلی من این است که فرد با قبول مسئولیت در یک رژیم اطاعت ضمنی از آن را هم می پذیرد
یعنی مثلاً من با دریافت حقوق از یک جای دولتی در دایره ای به دولت متعهد می شوم و می پذیرم که با قوانینش کار کنم پس نمی توانم مسئولیت خودم را ندیده بگیرم این شاید کمی آرمانگرایانه و سطحی به نظر بیاید چون تصور شخص در موقعیت های مشابه مورد دادگاهی مقاله در عمل دشوار است

مرضيه گفت...

ميل به خشونت و جنايت يكي از غرايز اصلي و اوليه در نهاد انسان است كه علم روانمشناسي بدان بسيار پرداخته اما اينكه چرا عده اي جنايتكارميشوند و عده ديگري خير عوامل بسياري تعيين كننده است شايد زنده به گور كردن دختران در زمان جاهيلت و يا قرباني كردن كودكان در مراسم ائيني و مذهبي بعضي از قبايل به زعم ما جنايت بيايد اما براي خود فرد و جامعه پيرامونش حتي گاه تا مرحله ارزش پيش ميرود و يا اينكه در دوران جنگ ايران و عراق كشته هاي ما شهيد محسوب ميشدند و اگر ميكشتند جهاد گر در راه خدا

بي تا گفت...

سلام دوست عزيز، ممنون از اينكه اشم شاعر و تصحيح اون رو برام نوشته بودين.
شايد همونطور كه ادمها رو جامعه تاثير گذارند جامعه هم سرگذشت يه انسان بي تاثير نباشه . اينكه بخواهي تو كشورت آدم مهمي بشي فرق ميكنه ارشدت صدام باشه يا پاپ ژان پل دوم،عراق باشي ياواتيكان.

عباس گفت...

محمد رضای عزیز سلام
خوشحالم از اینکه دیروز فرصتی دست داد تا بیشتر و از نزدیک با تو دوست اندیشمند و نازنین آشنا بشم.
امیدوارم این دوستی هر روز با رنگ اندیشه پربارتر بشه.
به این آشنایی و دوستی مفتخرم.