
دوست محترم و فرهیخته و رنجدیده، جناب آقای کیانی، در ذیل کامنتی، انتقاداتی و حاشیههایی بر پست قبلی داشت که بسیار روشنگر و راهگشا بود. ضمن قبول تمامی اتهامات، لازم دانستم توضیحی بر مطلب مبهم و ناقص خود داشته باشم.
* در مورد اولویت آموزش و پرورش و نیز قانونمندی و لزوم وجود فرهنگ احترام و اجرای قانون بر دانستن فلسفه با ایشان همرای هستم. البته هر دو خوب میدانیم که تحت تاثیر ریچارد ررتی بدین نکته واقف شدیم.
* در مورد لزوم وجود حوزهای بهنام حوزهی خصوصی و حفظ حریم آن و احترام بهاین حوزه با آن صاحب قلم همراهم. کوتاهی و نارسایی مطلب شاید باعث ایجاد این شبهات شده بود.
* اما... دوست گرامی، درست است که به قول ررتی، دموکراسی بر فلسفه اولویت دارد اما این تفکر فلسفی و بالطبع منطقیست که بشر را از دست اسطورهها و خدایان قاهر و دژم یونانی نجات داد و با گذر این نوع تفکر(؟) از غار تاریک و تنگ تصورات خویش، به جهان نو وارد شد. نقش فلسفه را در شکل گیری تفکر و پیشرفت بشری نمیتوان حتی کمرنگ نشان داد. بنیان دموکراسی ِامروزین، تفکر فلسفیست. شاید بتوان بهصورت دموکراتیک حتی با فلسفه دشمنی نمود؛ اما این همان چاقوییست که دستهی خودش را میبرد.
* منظور اصلی بنده در پست قبلی، خطر چیرگی خرد ابزاری بر خرد انتقادی (سنجنده) بود. خرد ابزاری میتواند به بمب اتم و استفاده از آن برای هر مقصدی ختم شود، بدون توجه به پیامدهایش و خرد انتقادی میتواند با وجود بمبهایی حتی دهشتناکتر از آن، جهانی پیشرفته و آرام بهوجود آورد.
با آرزوی رنجی کمتر برای هر انسانی در هر گوشهای از این جهان ملال انگیز
* در مورد اولویت آموزش و پرورش و نیز قانونمندی و لزوم وجود فرهنگ احترام و اجرای قانون بر دانستن فلسفه با ایشان همرای هستم. البته هر دو خوب میدانیم که تحت تاثیر ریچارد ررتی بدین نکته واقف شدیم.
* در مورد لزوم وجود حوزهای بهنام حوزهی خصوصی و حفظ حریم آن و احترام بهاین حوزه با آن صاحب قلم همراهم. کوتاهی و نارسایی مطلب شاید باعث ایجاد این شبهات شده بود.
* اما... دوست گرامی، درست است که به قول ررتی، دموکراسی بر فلسفه اولویت دارد اما این تفکر فلسفی و بالطبع منطقیست که بشر را از دست اسطورهها و خدایان قاهر و دژم یونانی نجات داد و با گذر این نوع تفکر(؟) از غار تاریک و تنگ تصورات خویش، به جهان نو وارد شد. نقش فلسفه را در شکل گیری تفکر و پیشرفت بشری نمیتوان حتی کمرنگ نشان داد. بنیان دموکراسی ِامروزین، تفکر فلسفیست. شاید بتوان بهصورت دموکراتیک حتی با فلسفه دشمنی نمود؛ اما این همان چاقوییست که دستهی خودش را میبرد.
* منظور اصلی بنده در پست قبلی، خطر چیرگی خرد ابزاری بر خرد انتقادی (سنجنده) بود. خرد ابزاری میتواند به بمب اتم و استفاده از آن برای هر مقصدی ختم شود، بدون توجه به پیامدهایش و خرد انتقادی میتواند با وجود بمبهایی حتی دهشتناکتر از آن، جهانی پیشرفته و آرام بهوجود آورد.
با آرزوی رنجی کمتر برای هر انسانی در هر گوشهای از این جهان ملال انگیز
۲۰ نظر:
با درود بر شما
اینجانب متنی و راه کارهایی برای افزایش آگاهی در جامعه با حمایت از نشریات مستقل نوشته ام . اگر شما نیز با دیدگاه های اینجانب موافق می باشید در این راستا دیگران را نیز آگاه گردانید با تشکر
و اگر هم موافق نمی باشید خوشحال می شویم آن را نقد فرمایید.
سلام محمد رضا.. والله یا من بی سوادم یا به نظرم مطلب قبلیت با قسمت ایرادی که در این پست خوندم ربطی ندشات آخه من دو سه بار خوندم نفهمیدمکجا از فلسفه گفته بودی که اقای کیانی تو کامنتشون نوشته بودن
خلاصه من وقتی میام پستهای تورو میخونم میترسم کامنت بذارم. میدونی که هیچی کتاب نخوندم..یه کم فکر ما بیسوادا رو هم بکن
ضمن عذرخواهی از اشتباه قبلی مبنی بر یکی دانستن حضرات "روح انگیز" و "روح انگیز آزاد"
به گمانم مدینه فاضله "ررتی" نه دموکراسی است و نه فلسفه!
او دغدغه "نهادهای دموکراتیک" را دارد!!!
نه جناب تلخ اشتباه نفرموده اید!
هر دو یکی هستند منتهی «هر لحظه به رنگی بت عیار درآمد»! داستان دکتر جکیل و مستر هاید را یادتان هست؟!
یعنی ررتی هم دنبال مدینه ی فاضله بوده؟! پس ما الان برویم زیر علم چه کسی سینه بزنیم؟!
مشکل بزرگ ما این است که در عصر شتاب و تکنولوژی به فکر استفاده از تمام دستاوردهای انسانی افتاده ایم . تفکر مدرنیته ، دموکراسی ، تکنولوزی و... اما هنوز افکارمان به شکل قبیله ای و متعصبانه است و هنوز هم که هنوز است مذهب نقش اصلی را در افکار خیلی از تحصیل کردگان ایفا می کند و... بعد این تناقض ایجاد می شود که بین شما و دوست کامنت گذارتان پیش آمده . تفکر مقدم است یا ابزار؟ راستی چه کسی می تواند بگوید کدام یکی را می توان بر دیگری اولویت داد ؟ وقتی ابزار در دستمان است و داریم از آن استفاده می کنیم و در عین حال به خلا فکری خود هم پی برده ایم ، شاید راه میانه ای - گذشته از راهی که غرب رفته - برای ما باشد .
منم به همین درد مرمر دچارم!
آدم می ترسه واست کامنت بزاره.
:)
سلام محمدرضا جان
راستی...یکسری کتاب در مورد ریشه های فلسفی مدرنیسم می تونی برام معرفی کنی
ضمن عذرخواهی مجدد!
بع بعله! باید بجای "مدینه فاضله" همون دغدغه رو دو بار بکار میبردم!!!!
1.اولیت دموکراسی بر "فلسفه" ! بیش از حد کلی به نظر می رسد ... با اولیت دموکراسی بر خرافه زدایی (که به نظر من یکی از کار کردهای فلسفه است)به شدت مخالفم !! ... همین فکرها را کرده اند که کار جهان به اینجا کشیده است ! ... این جمله که :"بگذار دموکراسی برقرار شود , بقیه چیزها خودش درست می شود" چرند است . چگونه می توان اکثریت را متقاعد کرد که بر علیه حقوق اقلیت یا حتی حقوق خودشان رای ندهند !؟ ... شما را ارجاع می دهم به یوم الله 9 دی امسال و انتخابات 84 و رای بیش از 98 درصد مردم به قانون اساسی در سال 57 و ...
2.به نظر من "حق" (به معنای علمی ترین و محتمل ترین گزینه موجود)واقعا وجود دارد و مردم را باید به سوی آن هدایت کرد
3.رها کردن تغکرات مردم به حال خودشان موجب چه چیزی می شود ؟ ... موجب موضوع پست فعلی من ...
سلام علیکم.
شاید اندیشه و ابزار هیچ کدام تقدّم و تأخّر بر دیگری ندارد. اندیشه و ابزار یا کلاً مستقلند، که خب چه نیاز به تقدّم ِ این یا تقدّم ِ آن. یا با هم ارتباط دارند، که شاید در این حالت هم، نیاز به بحث تقدّم و تأخّر نیست.
فرمایش شما:
«بنیان دموکراسی ِامروزین، تفکر فلسفیست»
شما بفرما دموکراسی ی امروزین، ویژگیهای اصلی اش که تقریباً مورد توافق است، چیست. سپس بفرما کدام یک از این ویژگیهای ی اصلی ی دموکراسی ی امروزین، فلسفی است یا تفکر فلسفی است.
فرمایش شما:
«شاید بتوان بهصورت دموکراتیک حتی با فلسفه دشمنی نمود؛ اما این همان چاقوییست که دستهی خودش را میبرد.»
اولاً من توجیه نیستم مگر دموکراسی قرار است دشمن فلسفه یا دشمن هنر یا دشمن علم شود. ثانیاً این که به صورت دموکراتیک با فلسفه دشمن شوند، یعنی چی؟ یعنی انتخابات بگذارند و مردم رأی بدهند که دشمن فلسفه هستند یا دشمن فلسفه نیستند؟
با سلام
آقا خیلی حال دادی...دمت گرم
این رفیق ما تو یکی از دانشکده های علوم اجتماعی لنگ قضیه بود
سلام علیکم.
فرمایش شما در متن وبلاگت:
«بنیان دموکراسی ِامروزین، تفکر فلسفیست»
فرمایش شما در کامنت وبلاگ بنده:
«دموکراسی پایه ی تفکر فلسفی ست.»
ببخشید. بالأخره کدومشون پایه کدومشونه؟
و من سؤال کردم:
«شما بفرما دموکراسی ی امروزین، ویژگیهای اصلی اش که تقریباً مورد توافق است، چیست. سپس بفرما کدام یک از این ویژگیهای ی اصلی ی دموکراسی ی امروزین، فلسفی است یا تفکر فلسفی است.»
شما ظاهراً جواب ندادی.
سلام
من هم معتقدم يك رابطه ي ديالكتبكي بين دموكراسي و فلسفه است و نمي توان براي هيچ كدام اولويت قايل شد
سبز باشيد
در مقاله با عنوان
"کیفر موسوی: از 12 سال زندان تا اعدام" در
http://www.tardid.com/archives/1388/10/_12.php
از کنار هم گذاشتن قسمتی از بیانیه ی هفدهم میرحسین و قسمتی از سخنان میرحسین در 24 مرداد 1388 چیزی ساخته به نام "اقرارات خود موسوی" و حکمی داده که
بنابرین براساس اقرارات خود موسوی، تشكیلات وی، مباشر ارتكاب جرایم متعددی در روز عاشورا بودهاند. براساس ماده 498 قانون مجازات اسلامی، «هر كس با هر مرامي ، دسته ، جمعيت يا شعبه جمعيتي بيش از دو نفر در داخل يا خارج از كشور تحت هر اسم يا عنواني تشكيل دهد يا اداره نمايد كه هدف آن برهم زدن امنيت كشور باشد و محارب شناخته نشود؛ به حبس از دو تا ده سال محكوم مي شود.»
و سپس فرموده
از سوی دیگر، براساس اسناد موجود، تعدادی از اموال عمومی و خصوصی اشخاص حقوقی و حقیقی در جریان آشوب روز عاشورا به آتش كشیده شده است. با توجه به «قصد مقابله با نظام اسلامی» آتشزنندگان، براساس تبصره 1 ماده 675 ق.م.ا.، افراد مذكور محارب شناخته میشوند:
«ماده 675ـ هركس عمداً عمارت يا بنا [...] و بطور كلي هر محل مسكوني يا معد براي سكني [...] را آتش بزند؛ به حبس از دو تا پنج سال محكوم مي شود.
تبصره 1ـ اعمال فوق در اين فصل در صورتي كه به قصد مقابله با حكومت اسلامي باشد مجازات محارب را خواهد داشت.»
مجازات محارب نیز «حد» است و براساس ماده 190 یكی از چهار چیز «قتل، آويختن به دار، اول قطع دست راست و سپس پاي چپ و یا نفي بلد» است.
×××
جالب نبود؟ شنیده بودیم قضاوت سخت است و باید مجتهد مطلق یا مجتهد متجزی باشی یا حقوقدان باشی و باید متهم هم از خودش دفاع کند، و هزار مسئله ی دیگر. ولی قضاوت راحت هست ها! چند تا نوشته ی فرد مورد نظر را که قرار است محکومش کنیم، می گذاریم کنار هم و سپس چیزی به نام "اقرارات خود ایشان" دست و پا می کنیم و سپس بر حسب نیاز اجتماع، از قوانین مصوب و از آیات و روایات و متون فقهی، حکم زندان یا اعدام یا ... را صادر کنیم.
جالب نیست؟
سلام
اینکه دموکراسی بر فلسفه تقدم دارد،گمانم تعبیر دیگرش این باشد که خرد جمعی توسط نوعی آگاهی ذاتی(نه تفکر فلسفی) می فهمد که در بستر دموکراسی راه اندیشیدن باز و وسیعتر است. و این آگاهی ذاتی زمانی گل و میوه می دهد که زمینه اخلاق گرایی فراهم باشد و فضائل در صدر نشینند. و باز سهم زیادی از اخلاق گرایی جامعه حاصل تربیتی اندیشیده و غایت گرا خواهد بود.
گفتی خدایان قاهر یونان. در "فرهنگ اساطیر یونان و رم" (ترجمه ی احمد بهمنش) هیچ یادی از سرنوشت زئوس نشده. اما ما که می دونیم چی به سرش اومد.
درخت ابدی
سلام
به اعتقاد من خرد انتقادي تنها محرك انسان براي يافتن نقاط ضعف و تبديل ان به نقاط قوتش مي شود.اين درست است كه فلسفه مبناي دموكراسي غربي است ولي فلسفه اي كه انسان را در مقام الوهيت نشانده و خدا را امري اخلاقي و ذهني و موهوم خواند. در كامنتي كه براي آقاي سيد محمدي گذاشته ايد نوشته ايد:
تفکر فلسفی از تفکر اسطوره ای و حاکمیت خدایان جدا شد و حکومت را عرفی و زمینی و برپایه ی رای مردم قرار داد. حال اگر دموکراسی بدون پایه ی اصلی اش یعنی آگاهی و تفکر مردم و حکامش و بزرگانش همراه شود براحتی استبداد برمی گردد. ممکن است مردم به استبداد رای بدهند و آن وقت دموکراسی خودش به دست خودش نابود خواهد شد.
خب اولا به اعتقاد من خود اسطوره ها مبنا و ريشه اش به تفكر انسان برمي گردد .رمز و رازي در اسطوره ها هست كه بسيار عجيب است. شايد برايتان جالب باشد كه مضامين اسطوره ها در سراسر عالم يكي است با نامهاي متفاوت . اين اعتقاد يكسان به اسطوره ها از كجا پيدا شده است؟ خرافي ناميدن اسطوره ها توهين به انساني است كه در عصر نبود نگارش تاريخي ناچار بوده است سينه به سينه تاريخ را به نسل بعد از خود برساند. در همه اسطوره ها در تمام ملل ، انسان يك عصر طلايي بدون مرگ و مير و بيماري داشته است.
اين نكته كه با عبور از دنياي اسطوره ها انسان از حاكميت خدايان جدا شد نيز اشتباه است. قرنها بعد از اسطوره ها انسان به دليل همان عقلش همه خدايان را ذيل يك خدا معرفي كرد و دانست كه مافوق همه خداها بايد خدايي باشد و موجوداتي را كه قبلا خدا مي پنداشت نقش ملائكه و سپاهيان خدا را دارند . به همين خاطر موحد گشته و به يك خدا اعتقاد پيدا كرد و اين در ايران به هفت هشت هزار سال پيش يعني به زمان زرتشت باز مي گردد. ايرانيان بسيار جلوتر از ملل ديگر موحد بوده اند.
در عصر رنسانس بر هم خوردن نظراتي كه تا ان روز علمي به نظر مي رسيد و انسان بر اين علم رنگ ديني نيز داده بود موجب شد، شكست نظرات علمي پيشين ،او را به شكست نظرات ديني رهنمون شود و اين همان نقطه هزيمت تمدن غرب از دين است . انسان در غرب از ان روز تا به امروز به جاي خدا نشسته است و خرد انتقادي چنين انساني هرگز از ساخت بمب اتم و كشتار انسانها دست برنخواهد داشت تا روزيكه خواهد فهميد كه تنها با اعتقاد به خداو تنزل جايگاهش به شإني پايين تر از خدا، و اطاعت از اوامر اوست كه خواهد توانست به رنج انسان خاتمه دهد. در واقع مسبب رنج انسان خود انسان است.
سلام محمد رضای عزیز.خیلی از پستهات عقب افتادم که البته تنبلی و آلزایمر دو عامل اصلی هستن :)
فعلا ترجیح میدم به جای بحث فلسفی به همون عقلانیت انتقادی بپردازم.حالت انتقادی پیشکش کاش عقلانیت نهادینه می شد.
سلام.
حال دفعی یعنی حالی که یک دفعه به کسی دست می دهد. مثل آن حال اعتمادی که به پوتین بعد از دیدار با رهبر معظم انقلاب ظاهرا بطور ناگهانی دست داده!!!
ظن باطل هم که معلوم است...
اگر هم منظور واقعی ات این است که چرا کلا از عبارات عربی استفاده کرده ام که داستان علیحده ای است.
سلام. و نام تفکر رورتی نیز چیزی جز فلسفه نیست یا لااقل به نامی جز این خوانده نشده است.
ارسال یک نظر