۱۳۸۹ فروردین ۹, دوشنبه

زندگی حس غریبی ست که یک مرغ مهاجر دارد؟



چند روزی میزبان چندی از دوستان گروه تازگی بودیم به همراه دوستان همشهری. خود البته در تمام تعطیلات مهمان ِخانواده بودیم. روزهایی فراموش نشدنی بود. همیشه فکر می کنم آیا همین روزها تکرار می شوند؟ آیا چنین جمع هایی دیگربار فرصتی برای دورهم بودن پیدا می کنند؟
در اندیشه ی مهاجرتم. مهاجرت از این دیار پر بلا. گویا شرایط به نوعی پیش می رود که نه میلی برای ماندن دارم، نه انگیزه ای و فرصتی، نه حتی...فقط تحمل دارم آن هم به قدر بسیار. همین زندگی ِنه ماهه در شهر کویری ِ سنت زده ی ِ دین آلوده، خودش کلی تحمل می خواهد. کم کم باید به فکر باشم. هیچ وقت دیر نیست، هیچ جایی هم دور نیست.
عبدالطیف هم با قدرت و به صورت دات کام بازگشته. به قول خودش دوستی ِقدیمی مثل شراب کهنه می ماند. گوارا و شیرین. عبدالطیف شراب ناب است البته و از هر جنبه اش. روزنامه نگار آزاد را وقت کردید بخوانید، مشتری اش می شوید. این دورگه ی لر و عرب ساکن منچستر پدیده ای است شگفت انگیز در حد واتو واتو. بسیار از او آموخته ام.

۲۳ نظر:

قاسم‌فام گفت...

سلام و درود
با تاخير سالروز تولدتان را تبريك مي‌گويم و همچنين بار ديگر سال نو را.
چي شده؟ هنوز نيمه اول مال نخست سال همت مضاعف به نيمه نرسيده!

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم.
والّا من که نه مدرک تحصیلی دارم نه هنر دارم نه دلار. جائی خریدارم نیستند که بخواهم مهاجرت کنم.

معلوم می شود ولایت پذیری ات زیاد است. هنوز شاخصهای همت مضاعف و کار مضاعف بررسی نشده و اعلام نشده و کنگره و سمینار و همایشهای خودجوش درباره ی همت مضاعف و کار مضاعف برگزار نشده، تو زدی آخر خط و با همت مضاعف اندر مضاعف، بلیت قُم ـ منچستر گرفتی. به تو میگن ولایت پذیر!

حامد گفت...

با سلام خدمت برادر عزیز
گویا هر جایی برویم آسمان تغییری نمی کند زیرا چون شاید ما تبدیل به مغضوبین روی زمین بدل شده ایم به هر حال برای شما آرزوی توفیق دارم و مشتاق دیدار دوباره هستم

درخت ابدی گفت...

سلام. معتقدم هر کی امکانش رو داره باید بره. مگه چند بار زندگی قراره بکنیم؟ اونم کجا، شهر مقدسی که باید چند برابر اینجا آ.خو.ند ببینی و هر بار داغ دلت تازه بشه.
به شر.اب ناب و کهنه دست رد نمی شه زد. ثواب داره.

دختر خاک گفت...

سلام
گویا همین چند روز ابتدایی سال جدید روز های خوبی داشتین.خوش به حال شما! می گویند سالی که نکوست از بهارش پیداست . امیدوارم همینطور تا پایان سال اتفاقات خوبی را شاهد باشین.

دمادم گفت...

امیدوارم همواره ودر هر کجاموفق باشید.

ققنوس خيس گفت...

كجا مي خواي بري بابا ؟؟تازه پيدات كرديم
محمدرضا هم سهراب مي خونه ! جالبه D:

نفیسه گفت...

" زندگی آبتنی در حوضچه اکنون است"
حال را دریاب که خوشیهایش زودگذر و غمهایش ماندنی ترند. از این دیار هم رفتن این روزها راه حلی شده است برای همه آنانی که می فهمند و حاصل فهمیدنشان عذابی است که می برند. طفلک ایران که مرواریدهای گرانبهایش را در دیگر سرزمینها باید جستجو کرد.

محسن صائمی گفت...

ما همه مسافریم

شاید این هم به نوعی سفری باشد
هجرتی
یا هر واژه دیگری

امیدوارم روزی همه این رفتنها به سود ایران باشد و ایرانی

شاد باشی و آزاد

هیوا گفت...

سلام
شاید زندگی برای ما در همان حد (حس) کردن مانده باشد و دیگر هیچ درک درستی از آن نداشته باشیم، به هر حال مهاجرت هم یک نوع از زندگی است که باید در برنامه همگی ما جا داشته باشد.
امیدوارم هر کجا که خواهید بود موفق باشید.

نفیسه گفت...

راستی این پرنده که مهاجر نیست حداقل عکس یه پرنده مهاجر را می گذاشتی ساینتفیک جان

عبداللطیف عبادی گفت...

ممنونم از ذکر خیری که از ما کردی . لطف دارید شما
من هر سال تابستان که می شود تصمیم می گیرم که برای همیشه به ایران برگردم. ولی وقتی ده بیست روز در ایران می مانم باز به این نتیجه می رسم که نفس کشیدن در مملکت ما برای آدمی که اهل فکر و مطالعه و خرد هست واقعا" سخت است. بدبختی ها و کمبودهای معیشتی هم قوز بالای قوز می شود . در نتیجه باز ساکم را بر می دارم و دست از پا درازتر بر میگیردم به همین ولایت فرنگ

اويس گفت...

like

فکر با صدای بلند گفت...

آقا یهو نری. بیا ببینیمت قبل رفتن :)

محسن صالحی گفت...

سلام. سال نو مبارک. متاسفانه به خاطر خدمت سربازی مدت زیادی به اینجا سر نزدم...
یا حق.

عباس گفت...

مهم این است که هرکجا باشیم، انسان باشیم. ارزش انسانی خود را بدانیم.

زهرا گفت...

سلام اگر وطنم مرانخوهد من هم اورا نمی خواهم جهان فراخ است .
من از وبلاگ شما خیلی خوشم میادتقریبا دنبال میکنم ولی تاحالا کامنت نزاشته بودم خودم تازه وبلاگ درست کردم یعنی قبلاهااز اینکه خودم وبلاگ داشته باشم خوشم نمیومد ولی حالا دیگه دوست دارم حرف بزنم همه جا :)
آدرس شما رو لینک میدم خوشحال میشم سربزنید به وبلاگم واز نظراتتون استفاده کنم.

ivalyosha گفت...

بسمه تعالی
الیوم، مهاجرت از ام القرا(امل قرا؟)ی جهان اسلام، بای نحو کان، بر همه ی مومنین و مومنات به انسانیت و شرافت، واجب کفایی ست.

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

http://www.4shared.com/file/74072316/456791c9/Piper_Extraordinary_Animals-An.html?s=1



Extraordinary Animals
An Encyclopedia of Curious and Unusual Animals


2007

آدرس لینک کامنت قبل گفت...

http://www.4shared.com/file/74072316/456791c9/Piper_Extraordinary_Animals-An.html?s=1

مقداد گفت...

اکثر دوستانم به فکر رفتن هستند
و هر بار که این را می شنوم دلم می گیرد
و من در پاسخشان همان جمله کلیشه ای را می گویم که در ایران زاده شدم و همین جا می میرم
می خواهم همین جا را اصلاح کنم
و دلم می گیرد باز

دست خیال گفت...

کاملا حس غربتت رو در شهری که دین نهادینه شده و نه عینیت یافته از سر و صورتش میباره اونم به بدترین شکل ممکن، درک می کنم.از ایران هم که نری از آنجا باید فرار کنی که گاهی فرار نه از ترس که عاقلانه ترین کار ممکنه .خودم سالهاست در اندیشه رفتن و ماندن گیر افتاده ام و این روزها دارم خیلی جدی تر فکرش رو می کنم.به قولی: پرنده باید باشی وگرنه می مانی
***
آرزومندم این خاک غربت زده روزی را شاهد باشد که آن جمع چند روزه تبدیل شود به یک جامعه دائمی.

هنگامه گفت...

واقعا چه می کشین در اون شهر؟