۱۳۸۸ اسفند ۱۴, جمعه

زبان ِخیانتکار



«وقتی زبان مادری‌ات 127 فعل داشته باشد که مستقیم صرف می‌شوند، وقتی هزاران فعل دیگر را باید به کمک فعل معین صرف کرد و این فعل هم درست همان فعلی باشد که برای ِعمل همخوابگی بکار می‌رود، آن وقت زبان خیانتکار می‌شود.»
وردی که برّه‌ها می‌خوانند - رضا قاسمی - ص 22
* کتاب به‌صورت فایل پی دی اف در اینترنت موجود است.
* وب سایت رضا قاسمی

این کتاب شاید اولین رمان آنلاین باشد که فصل به فصل و شب‌های متوالی و متمادی تایپ شد و در دسترس خوانندگان قرار گرفت. رضا قاسمی نویسنده‌ی بسیار خوبی‌ست. دو کتاب ِدیگر دارد. چاه بابل و همنوایی شبانه‌ی ارکستر چوبها. کتاب اولی همانند کتاب وردی که... مجوز چاپ نگرفت و البته نخواهد گرفت. امتیاز داستانهای قاسمی فضای بدیع و گفتگوهای جذابی‌ست که در متن داستان است. حکایت ِغربت ِایرانی‌ها و در اروپا و بازگشتهایی به زندگی ِگذشته. حیرانی و سرگشتگیِ شرقی‌های شرق گریز ِ گرفتار در غرب و البته حکایت ِ مهجور اما مکرر ِعشق.
-----
میزبان دوستی وبلاگی هستم. علیرضای نازنین

۳۱ نظر:

آیسودا گفت...

چه جالب
همین چند سطر کافی بود که این قدر ذوب شوم که به دنبال بقیه ماجرا بروم.

دمادم گفت...

اما همچنان شاهکار رضا قاسمی همان همنواییشبانه است با آن پایان هولناکش. درست وقتی که تمام می شود همان جا می خواهی برگردی و رمان را از اول بخوانی . رضا قاسمی در ادبیات معاصر ما ، یک نمونه ی پیشروست که کسی تاکنون به گردش نرسیده . ورد بره هایش ، با جسارتی آزاد اندیشانه آغاز می شود .

ققنوس خيس گفت...

عجب حرف باحالي زده ! اي ول !
عكس پايينيت هواي اين روزهاي وطن رو داره ;)

فرزانه گفت...

سلام
تعریف کتاب آقای قاسمی را خیلی خیلی شنیده ام و گذاشته ام در انتظار خواندن
ممنون از معرفی کار تازه همای که روح را تازه می کند

مرمر گفت...

سلام محمدرضا.. اقا میشه لطف کنی یه ندایی بدی وقتی اگ میکنی؟ سرم شلوغه همه لینکهامو هر شب چک نمیکنم.. متسافانه عادت بدی هخم که به بلاگفا کرده بودم که بهم اطلاع میداد دوستان بلاگفایی کی اپ کردن هنوز روم مونده و این خاصیت در بلاگ اسمکای نیست.

خوب کتابی که معرفی کردی که متسافانه فیلتره.. فیلتنر شکنهای منم که بازی در میارن(اصلا کمی کفته من فیلتر شکن دارم!؟!! اقا از روزی که کفتن فیلتر شکن جرمه منم ریختموشن دور!)

راستی بگو چرا کم پیدایی پس! مهمان داری(منظورم در کتاب صورت بود)

مهرگان گفت...

سلام
بیچاره زبان!
"من آن آنم که در پای خوکان نریزم
مرین قیمتی دُرَ لفظ دری را!"
تنها همنوایی شبانه را خوانده ام. واقعا بی نظیر بود.
این نسخه ی اینترنتی را هم انگار با فیلتر شکن باید به چنگ آوریم!D:

مهرگان گفت...

سلام
بیچاره زبان!
"من آن آنم که در پای خوکان نریزم
مرین قیمتی دُرَ لفظ دری را!"
تنها همنوایی شبانه را خوانده ام. واقعا بی نظیر بود.
این نسخه ی اینترنتی را هم انگار با فیلتر شکن باید به چنگ آوریم!D:

دیالوگ سرخ گفت...

قالب وبلاگت ناجور شده

در ضمن با خمینی شناسی و راه برون رفت بروز هستم

someone else گفت...

تقدیم به دوستانی که لینک این کتاب را میخواهند:


http://www.parstech.org/detail.php?id=1467

Alireza گفت...

سلام خدمت دوستان.
قالب جدید - دیزاین من است.
خیلی هم قشنگ است کلی هم روش کار کردم. اگر عیب مشخصی دارد مانند اینکه نمی توانید فونتش را بخوانید یا ترکیب بندی اش چشمتان را اذیت می کند که بعید می دانم. بگویید که من اقدام کنم. ضمنا سگش شرف دارد به آن قالب گل گشاد قبلی که هر چیزش یک ور ول بود.

آیسودا گفت...

قالبش خوبه مبارک
ولی با این رنگ فونت خوانا نیست.
طوسی در آبی؟
منم این متن را قبل از تغییر رنگ خونده بودم.
علیرضا یه فکری براش بکن.
اینجا در فضای آبی با چه رنگ و فونتی قشنگ تر می شه؟

ناشناس گفت...

سلام علیکم!
مشرف فرمودید، استاد.
می خواستم لینک کنم، مردد بودم، چون هر لینکی، هر جایی، آبرو نمی آورد، خصوصا ً که ظاهر لینکنده هم چندان موجه نباشد؛ امروز ولی خیالم از این بابت راحت شد. ولی کاش همه چیز به همین جا ختم می شد؛بلاگ میهمانتان را که دیدم، خبر خراب کننده ی ایشان در مورد یکی دیگر از لینک هایم(حدس می زنم، که البته شواهد هم گویا قوی ست)، احساس بدی برایم رقم زد، احساس بدقدمی!
در مورد پست هم عرض کنم که پس بیخود نیست که ما شب و روز همین طور در حال کن-فیکون کردن و کن-فیکون شدن هستیم!

Alireza گفت...

من بنا بر تلنگری که آیسودا زحمتش را کشید و موافقت محمدرضا تغییراتی در رنگ فونتها دادم که فکر می کنم بهترین ویو را در مانیتور های ال سی دی و ال ای دی داشته باشد.

آیسودا گفت...

آفرین الان خیلی عالیه
perfect

فاضل گفت...

سلام
* آقا پرسش از تفاوت برمي‌خيزد ياتلاش براي فهم هستي و طبيعت؟

* منتظر حضور مغتنم شما در تالار هستيم!
يك سوالي را مطرح كنيد تا پايه‌ي يكي از انجمن‌ها قرار گيرد.

درخت ابدی گفت...

سلام. تغییر دکوراسیون مبارک.
قرار نیست غر بزنم، ولی رنگ پس زمینه ی وبلاگ و کامنت ها یه دفعه بدجوری تغییر می کنه. این عادی می شه، اما خود وبلاگ قشنگ شده. به هر حال، زمان خونه تکونیه دیگه.
از قاسمی رمان عالی "همنوایی..." رو خوندم.
نقل قول مو لای درزش نمی ره!
این یکی رو هم ایشالا توی عید می خونم. مرسی از جفتتون.

منصور موسوی گفت...

با سلام
اختیاری نبود اگر توی نوشتن این کامنت دیر کردم.
دوست لیبرال من، همونطور که شما مراد جناب تاجیک رو از مصداق لیبرال ها متوجه نشدید، من هم از این واژه و مصادیقش در عجبم. اگه لیبرالیسم رو در ضدیت با اصول سوسیالیستی تعبیر کنیم، می بینیم که بحمداله جناب مقام برتری هم لیبرال تشریف دارند، ضمنا این به شرطیه که قبول کنیم خود نظام مقدس دنبال روی بدترین اشکال نظام های سوسیالیستی(یعنی پوپولیستی) نباشد. به نظر میرسه که پروسه ی اصلاحات به دلیل تزهای پلورالیستی که از مفاهیم داشتند و در ضمن انتقادات شدید از برخی سیاسیت های چپ شعارگرای اسلامی(چه شود!) نظام مقدس و برخی دلمشغولی های مشترک با احزاب و کشورهای لیبرالیستی بیشتر به عنوان گروه ها و اشخاص لیبرال تعریف و شناخته شده اند. البته در بین اصلاح طلبان هم چهره های لیبرال به قول شما واقعی کم نیست، امثال محمدرضا خاتمی و حجاریان و ... از مصادیق بارز این طیف هستند. بحث در مورد لیبرال های واقعی بماند برای بعد.
در مورد جناب قاسمی و نوشته هاش، چاه بابل کتابی بود که منکوبم کرد. تا اون موقع فکر نمی کردم یه رمان فارسی تا به این حد زیبا نوشته یا بهتر بگم خلق بشه.

هیوا گفت...

ممنون از اطلاع رسانیتون!
امیدوارم به همین زودیا بتونم مطالعه اش کنم.
قالب جدید هم مبارک!

دست خیال گفت...

همنوایی شبانه رو واقعا دوست دارم.اینقدر زیبا نوشته که هنوز هم برخی مواقع رمانش رو موقع خواب مزه مزه می کنم.
اما چند خط ابتدایی سوژه قابل تاملی داشت.

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم.
اگر همخوا... را نمی گفت، و نمی گفتی، شاید این قدر «شاهکار» جلوه نمی کرد، که آب از دهن عزیزان، که همه کارشناس رمان و ادبیات هستند، سرازیر شود.
***
دیشب چند کتاب گرفتم، از جمله:
سیاوش جمادی، سیری در جهان کافکا.
فرانتس کافکا، نامه هایی به میلنا، ترجمه ی سیاوش جمادی.
***
من هم گمان می کنم قالب فعلی قشنگتر از قبلی است. اما روحیه ام گرایش دارد به قالبهایی که رنگ زمینه اش سیاه یا رنگ تیره نباشد. همچنان رنگ زمینه ات تیره است.
و همچنین گمان می کنم اولویت با سَبک ِ قالب وبلاگ نیست، بلکه من دوست دارم یک روز از این نامهای کرکس پیر و Doyen Vulture و mamrizzio دست برداری.

نجیبه محبی گفت...

اين قالب زیباتر است
من هم دنبال پیدا کردن این کتابها افتاده ام

پاسخ آن مطلب را هم در بلاگ خودم نوشته ام

یکی از هزاران گفت...

سخنگوی وزارت امور خارجه با اشاره به حضور سید محمد خاتمی در سال 85 در یک اجلاس‌ بین‌المللی در قزاقستان ( محل سفارت مهمانپرست قبل از بعهده گرفتن سخنگویی وزارت امورخارجه ) خاطرنشان کرد: در حاشیه این اجلاس خبرنگاری از رئیس‌جمهور سابق سئوال کرد چرا در دولت آقای احمدی‌نژاد روابط جمهوری اسلامی ایران با کشورهای دیگر دچار تنش و بحران شده است؟ آیا بدلیل سیاستهای رئیس جمهور جدید ایران این کشور در انزوا قرار گرفته است؟ آقای خاتمی پاسخ قابل تاملی به پرسش این خبرنگار داد گفت من هیچکدام از گفته‌های شما را قبول ندارم در زمانی که بنده رئیس‌جمهور بودم بحث گفتگو و تنش‌زدایی در دستور کار دولت قرار داشت و سال 2001 به عنوان سال گفتگوی تمدنها مطرح و تصویب شده بود. آقای احمدی‌نژاد در این سال‌ها حضور نداشت و ما در اوج شعارهای تنش‌زدایی خود شاهد بودیم که جورج بوش ما را به عنوان بخشی از محور شرارت معرفی کرد و به عراق و افغانستان حمله شد پس شما دروغ می‌گویید.

حسين گفت...

سلام دوست من محمد رضاي عزيز
اين نوشته ي رضا قاسمي رو دوست داشت.جالبه.

راستي از روزي كه در جلسه ديدمت، فرصت نشد كه به وبلاگت سر بزنم.حالا آمدم براي عرض ارادت.

ندا گفت...

سلام
اول فکر کردم وبلاگ را اشتباهی آمدم ، ولی پست راکه خواندم دیدم نه . این روزها از دست خیلی چیز ها خسته ام ، ببخشید که دیر به دیر سر می زنم .

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم.
الان در
http://nobelprize.org/
دیدم اشاره به روز جهانی ی زن کرده، و عکس زن نوبلیست را هم پائین ترش آورده. دیدم عکس شیرین عبادی نیست. اولش بدگان و ناراحت شدم. که ما را آدم به حساب نیاورده اند و شیرین عبادی را نیاورده اند عکسش را. اما با دیدن
http://nobelprizes.com/nobel/women.html
و این که اگر اشتباه نشمرده باشم 41 زن در طول تاریخ برنده ی جایزه ی نوبل بوده اند، و این که در
http://nobelprize.org/
الان عکس فقط 9 زن است، حدس زدم احتمالاً بدگمانی ام بی مورد است و این عکسها هر روز (؟) عوض می شود. هرچند، احتمالاً عکس زنها در این چندروزه که مقارن با روز زن هست، در وبسایت جایزه ی نوبل آمده، وگرنه گمانم در صفحه ی اول وبسایت جایزه ی نوبل عکس زن یا مرد نیست.
***
جامعه ی ما از نظر «علم» خیلی فقیر است. الان یکی می خواهد بگوید منشأ حیات، صاعقه بوده و آتشفشان بوده، او استناد می کند به فلان دانشمند غربی. یک نفر می خواهد بگوید حیات منشأش اون جوری که تکاملگراها(ی ملحد) می گویند، نیست، او هم باید برود ببیند غربیها چی گفته اند. در سی سال گذشته، چند کتاب نسبتاً خوب و غنی، در زیست شناسی در ایران نوشته شده؟

این موضوع هم در علوم محض است هم در علوم اجتماعی (علوم انسانی). ما فقیر هستیم.

تعدادی از نویسندگان ما («نویسنده» به معنای هنری و ادبی اش) می گویند ما در داستان کوتاه، جهانی هستیم. یا در فلان قسمتهای ادبیات جهانی هستیم. خب. فرض کنیم اصلاً الان ادبیات ایران (همه ی قسمتهای ادبیات ایران) بشود مرکز ثقل ادبیات جهان. خب. بعدش؟ مگر آمریکای لاتین که ادبیاتش جهانی شده و گمانم الان هم جهانی است، به جایی رسید؟ آمریکای لاتین هنوز دیکتاتوری است. ایران بر فرض که ادبیاتش جهانی ی جهانی ی جهانی شد، به کجا می رسد؟ البته ادبیات مهم است. من ادبیات ستیز نیستم. اما «دانش». اما «علم». اما «تکنولوژی». من گمان می کنم اکثر روشنفکران ما، اکثر کتابخوانهای ما، انتخاب اولشان رُمان است.

نمی دانم. شاید من اشتباه می کنم.

سروش گفت...

سلام
کمی نزاکت در محتوا هم .... استغفرلا

اگر نگاه اونوری به انگشتای رضاقاسمی بندازی موسیقی های خوبی هم ارائه کرده:

"صدای سخن عشق" و "گل صد برگ "

هادی بیات گفت...

سلام علیکم
نمی دانم چرا نظرم را درباره مطلب قبلی این جا می نویسم. آدم ها این طوری اند دیگر. فکر می کردم واقعا شاه ها این قدر بدند؟ شاه ها واقعا اهل بالا زدن پاچه ها و رفتن توی گل ها نیستند؟ شاه ها همیشه مست اند؟ در آن ابتدا که رضایت می دادیم به شاه، آیا باز شاه این قدر بد بود؟ شاه صاحب فره در نزد قومی که هر کس به جایی برسد آن را از لطف خدا می دانند، این قدر بد بوده است؟ قومی که قدرت برآمده از دروغ و نیرنگ را خواست خدا و لطف و روزی و قسمت می داند، چرا بعد از یک مدت پشت پا می زند به اعتقاداتش؟ شاهان اگر یک سره مست بودند و اهل کار نبودند پس این ایران چه گونه تا این جا آمده؟ همه بدبختی ها زیر سر شاه بوده؟ پای من تا زانو در گل است، یک کمی هم ممکن است اشکال جای دیگر باشد.

... گفت...

/* Outer-Wrapper
----------------------------------------------- */
#outer-wrapper {
width: 660px;
margin:0 auto;
padding:10px;
text-align:left;
font: normal normal 100% Tahoma
اینو تو ویرایش قالب وبلاگت پیدا کن و تغیرش بده به
right
البته اگه بخوای نوشته هات تو وبلاگ به طور پیش فرض از راست به چپ باشه.

منصور موسوی گفت...

سلام
دوست لیبرالم، من هرگز توی کامنتی که برات نوشتم و پست وبلاگم نگفتم نظام فعلی لیبرال هست یا به اون نزدیکتره فقط می خواستم اشاره به طرز فکر غلطی کنم که لیبرالیسم رو مساوی با طرد و تضاد با نظریات چپ میدونه؛ لیبرالیسم به غیر از اصول اولیه اش، مباحث پیچیده ی در زمینه ی اقتصاد خرد و سیاست داره که حتی از دیدگاه چپ ها (و بیشتر چپ دمکرات) قابل تامل و دفاع هستند برای همین بود که گفتم اگر از لیبرالیسم این برداشت سطحی رو داشته باشیم، میشه گفت که مقام برتری هم لیبرال تشریف دارند. ضمنا پرگوئی ام رو دلیل بر جسارت و سماجت لحاظ نکنید، صرفا بحثکی بود که با یک دوست گرم شد. از شنیدن نظرت در مورد حجاریان و محمدرضا خاتمی واقعا شوکه شدم!

نفیسه گفت...

من کهواقعاً کتاب همنوایی شبانه ارکستر چ.بها رو دوست داشتم و هنوز هم جز کتابهایی که پایانش از ذهنم پاک نمیشه. ممنون از معرفی کتاب به خصوص ممنون از دوست someone elseکه لینک بدون فیلتر رو گذاشتند و سر فرصت می خونمش و باز اگر فرصت بود می نظرم.

هادی طباطبایی گفت...

سلام.میگم مطالب شما آدم رو از کار و بار می اندازه هااااا.آدم رو مجبور میکنید بره دنبال این کتابها.تازه دارم میرم دنبال کتابهای کافکا.ببینم میتونید این نیمچه دین و ایمان رو هم از ما بگیرید یا نه.آقا ارادت داریم.ممنون از مطالبتون.