۱۳۸۹ بهمن ۱, جمعه

کی روی؟ ره زکه پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟



در یک جامعه ی بسته از نظر سیاسی و عقب مانده از نظر فرهنگی و اقتصادی ، هر گونه تلاشی برای بهبود وضع موجود تلاشی سیاسی ست. در یک جامعه ی دیکتاتوری بدون به دست آوردن یکی از ابزارهای قدرت یا تلاش برای بدست آوردن ِآنها هر گونه برنامه ریزی ای تقریباً بی فایده است.به قول تئودور آدورنو گفتن ِ اینکه من غیر سیاسی هستم، خود یک کنش کاملاً سیاسی ست.
در کشور ما تلاش برای احقاق حقوق محذوفین ِجامعه (از هر نوع کارگران، زنان، مهاجران، کودکان و...) به صورت خودکار یک کنش سیاسی شمرده می شود. با نگاهی به لیست زندانیان سیاسی کاملاً متوجه خواهیم شد که اوضاع چگونه است. حال اینکه «غیر سیاسی» باشیم را چگونه می توان توجیه کرد و اینکه فعالیت «در چارچوب قانون اساسی» اساساً چگونه خواهد بود؛ سئوالی ست که بعید است پاسخ در خوری بدان داده شود.
اینگونه فعالیت ها همانند فعالیتهایی مشابه به دلیل عدم شناخت آسیب ها و اولویتها به ورطه ی تکرار خواهد افتاد و پیامد تکرار هم معمولاً فراموشی از «اصول» خواهد بود. قفس هر روز تنگ تر خواهد شد و استبداد هیچ گونه قانون و اصولی را به رسمیت نخواهد شناخت همانگونه که برخی بعد از سی سال به دنبال ظرفیتهای ِ مغفول همان قانونند. انگار که دیگران خواب بودند.
نه قصه قصه ی خواب نیست. قصه این است که «قدرت خانم» همراه با چاههای نفت و منابع گازی با که عهد پایدار بندد و در این راه آنچه بی اهمیت است اصول و قوانین و به تبع حقوق محذوفان ِ جامعه است.

۲۰ نظر:

حامد لاندا گفت...

در جامعه ایی که همه ی حرکتهای بی ارزش و ضدانسانی نادیده نگاه می شود، با هر حرکت معقول، منطقی و آرام برای دستیابی و احقاق حقوق به شدت برخورد می شود؛ و این است جامعه مریض رو به زوال بیشتر..

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم.
گفته ای:
«در یک جامعه ی دیکتاتوری بدون به دست آوردن یکی از ابزارهای قدرت یا تلاش برای بدست آوردن ِآنها هر گونه برنامه ریزی ای تقریباً بی فایده است.»

آخه در جامعه ی دیکتاتوری، ابزارهای قدرت متمرکز است در شخص دیکتاتور، و به دست آوردن قدرت سیاسی، دست درازی به شخص دیکتاتور تلقی می شود.
معروف است که رضا شاه به مدرّس گفت چرا هر جا من می روم تو پایت را روی دُم من می گذاری؟ مدرس گفت: دُم شما این قدر بلند است هر جا پای من برود، آن جا دُم شما هست.
در حکومت دیکتاتوری، که حالا ممکن است ساختار ظاهری اش دیکتاتوری باشد، و ممکن است ساختار ظاهری اش شبیه دموکراسی باشد، همه جا دُم و سایه ی دیکتاتور هست.

فعالیتهای حقوق بشری، و کودکان، و زنان، و دانشجوئی، و ...، اینها همه توطئه محسوب می شود. چون فرض بر این است حق زنان را حکومت صلاحیت دارد تعریف کند و حکومت صلاحیت دارد حق زنان را به آنان اعطا کند. خود زنان حق ندارند حقشان را تعریف کنند و حقشان را مطالبه کنند.

شورشگر انارشیست گفت...

نوشیه بسیار با ارزش و جالبی نگاشته اید ..
اما مقداری .. یكطرفه جلوه می كند ...
تفكر كلی در جامعه ایران دیكتاتور پرور و دیكتاتور باور است .. مذهبی ست انهم مذهب نوكر صفت و بنده ساز و مقلد .. اقتصاد بازاری و تجاری و رانت خوار هم با مذهبش خوانایی دارد ..
اینجاست كه ... راه درازی برای رهایی از این بند دیكتاتوری در پیش رو دارد

حامد گفت...

همانطور که از تمام حرکات در داخل ، تعبیر سیاسی میشود .
ما دوست داریم تمامی حرکات و جنبش های بیرون را هم سیاسی تعبیر کنیم .

دمادم گفت...

حق با شماست و آدورنو. اینکه بگویم من سیاسی نیستم در جامعه ای که سیاست تمام شئون زندگی را دربرگرفته، یک کنش کاملا سیاسی است.

مهرگان گفت...

سلام
جالب ترین قسمت این پست این بود که قدرت را دارای جنسیت دانسته اید آن هم "خانم"!
سردرگمیم همه مان به خدا!
کاوه ای پیدا نمیگردد امید،کاشکی اسکندری پیداشود.

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

کامنت من برای خلیل، در ذیل

http://tarikhigam.blogsky.com/1389/10/30/post-48/

(مقاله ای با عنوان «الزایمر آقای کروبی»):


سلام.
جمع کن خودتو.
تو خودت کامنت وبلاگت، علی رغم بی هویت بودنت، کنترلر دارد، بعد اشکال می گیری چرا سهام نیوز قسمت نظراتش را غیر فعال کرده. البته من با اشکالی که گرفتی، موافقم، اما این اشکال گردن به تیپ و قیافه ی فردی که خودش هم بی هویت است هم کنترلر دارد کامنتش، نمی خورد.
کروبی تمام این چیزها که گفتی، بوده. بدون تردید درست می گوئی.
اما «الان» مدعیاتش نسبتاً قابل قبول است.
اگر ما بخواهیم کروبی و میرحسین را تا نوزاد بودنشان ردیابی کنیم و آنها را شقه شقه کنیم به خاطر گفتار و کردار گذشته ی شان، با شرایط اجتماعی ی ایران، می پنداری شما که ــ احتمالاً مارکسیست هستی ــ و امثال شما، عملاً نفوذ و اقتدار و پایگاه اجتماعی دارند در حدی که جنبشی حتا یکدهم جنبش سبز ایجاد کنند؟
بحث ایدئولوژیک ندارم با شما. اما واقعگرا باید باشیم.
قبل از انتخابات 22 خرداد 1388، حتا خود کروبیها و میرحسینیها، بعضاً با هم جر و بحث می کردند. من خودم شخصاً مقاله نوشتم و گفتم چرا کروبی انصراف نمی دهد! بله! بعدها متوجه شدم نَفس ِ حضور کروبی، چه قدر مهم بود. بعد از انتخابات هم اگر قرار باشد امثال شما (که اتفاقاً بی هویتند و عافیت طلب) پیشقدم شوید بر حکومت در دادگاهی کردن کروبی و میرحسین، پس فاتحه ی جنبش خوانده است.

محمد سرابی گفت...

اینکه من غیر سیاسی هستم، خود یک کنش کاملاً سیاسی ست ولی نشاندهنده فرار از سیاست هم هست که البته ممکن نیست متاسفانه

Daniel گفت...

درود
نوشته ای شیوا ولی عکس به نظرم گمراه کننده است.
در باب مرز ناشناسی حکومت های تمامیت خواه، قلم فرسایی ها شده ولی حتی بدون دسترسی به ایشان هم، می توان سیر نزدیک به دو دهه ای رویزیونیست های اسلامی را الگو قرار داد و از آن درس عبرت گرفت. ظاهرا تنها کسانی که از اسفناکی اوضاع اصلاح طلبی در حکومت اسلامی خبر ندارند خود اصلاح طلبان اند.

بيد مجنون گفت...

سلام
من با کلیت حرف موافقم.
چیزی ندارم اضافه کنم

درخت ابدی گفت...

سلام.
مشکل تو همون دارایی‌های بادآورده‌‌س که وضع موجود رو اصلاح‌ناپذیر کرده. ما گرفتار دور باطلیم. با کدوم اهرم قراره تغییری به وجود بیاد؟
"جامعه‌‌شناسی سیاسی" دکتر بشیریه رو ببین؛ از همون اول روال کار حذف منتقدان بوده و روز‌به‌روز هم دایره‌ش تنگ‌تر شده.

زمانیان گفت...

سلام
دایره هر چه تنگ تر شود کار سخت تر. اما دایره وقتی تنگ تر می شود که ما نباشیم. کناره گیری از یک سو - سلطه جویی از سوی دیگر را دامن می زند

مجتبی گفت...

هر کاری که انجام می شود می گویند چرا ربطش می دهی به سیاست؟ خب سیاست همه جا هست و به همه چیز ربط دارد بنابراین نمی شود کاری کرد که ربطی به سیاست نداشته باشد، این فی الحال این طور است
دختری نوشته بود در دانشگاه خندیده بودم که یکی از خانمهای حراست دانشگاه آمد به من تذکر داد نخند !!!
این نخند هم خنده دار است هم عجیب هم باور نکردنی اینکه کسی در محل تحصیلش در وقت فراغت نخندد !! من هنوزم باورم نمی شود اما حقیقت دارد

ميله بدون پرچم گفت...

سلام
اولاً ياد مرحوم سعيدي سيرجاني به خير!
و بعد هم واقعاً اين طلاي سياه مبدل به بلاي سياه شده!

ناشناس گفت...

با سلام.
من متوجه حرف آدرنو نمیشم. اگر میشه اثباتش کنید. انسان غیر سیاسی همونطور که پریکلیس میگه شهروند بی خاصیت است چون منفعل ومطیع است و این چیزی سیاسی نیست. البته به تعریف ایشون از سیاست هم بر میگرده.
مشکل از سه چیزه:
1.تعریف حقوق در ایران که مبنای اراده عمومی قرار میگیره و دال بر سرکوبه و در لیبرال دموکراسی حقوق بشره(جقیقت یافتگی).
2.سیستم سیاسی که خودش رو از این حق تفسیر میکنه و میشه دیکتاتوری.

3.به قول یکی از دوستان فرهنگ و به طور اخص فرهنگ سیاسی عقب مونده مردم ایران.

عباس گفت...

در جامعه ای که ساخحتار صحیح سیاسی ندارد همه کسانی که دغدغه ی داشتن جامعه با ساختارهای سالم داشته باشند، خواه سیاسی و خواه اقتصادی و خواه فرهنگی و اجتماعی، همه سیاسی هستند. سیاسی بودن مشکلی نیست. آنچه دردسر ساز می شود سیاست زدگی ست که گاهی فرد را وادار به خوابیدن و چشم بستن می کند.

فرزانه گفت...

سلام
عالي نوشته ايد
يکبار پيشتر برايم نوشته بوديد که از نظر آدورنو نقد بايد ويرانگر باشد . به نظر مي آيد هم اکنون حق با او باشد . جايي که ساختار قدرت حتي اجازه مطالبات مدني را نمي دهد مطالبات ديگر که تکليفشان معلوم است .
روز روشن در مقابل چشم ميليونها نفر به همان نماينده اي که از نظر خيلي ها نماينده واقعي هم نيست مي گويند از وزير سوال نکن وقت وزير را مي گيري !
کسي حتي از همان مجلس هم آخ نمي گويد .
اين يعني فضاي نقد تيره ي تيره است .

نیکادل گفت...

تعبیر سیاسی از امور یگانه راه مطمئن برای خفه کردن صداها در نطفه است.
از این منظر واقعاً هوشمندانه عمل می شود.
البته وسوسه تصاحب این همه اسکناسی که از دل زمین خارج می شود، لال مادرزاد را شاعر می کند، ایجاد حکومت های توتالیتر که جای خود دارد .

مهرگان گفت...

سلام
بدون فیلتر شکن ظاهرا نمیشود تابیش از قسمت پنجمش را گیر آورد. اما تا همین جایش هم خیلی جالب و جذاب بود و حالا فهمیدم چرا به قدرت خانوم اشاره کرده اید. ممنون از روشنگری

حالا قدرت خانوم ما به طلا های سیاهش مینازد! در کل ظاهر دلفریبی دارد امااز درون پوسیده است.وای به حال شیخ و قلندران و مریدان هو هو زن و از آنها بدتر مردم :(

ققنوس خیس گفت...

سلام
راستش رو بخواهی در حال حاضر خیلی نمی تونم فکر کنم و چیزی بنویسم و بنابراین ترجیح میدهم چیز بی فکر ننویسم !