
مناظره نیمه تمام ماند و اباذری مباحث خود را به صورت منسجم در مجله به چاپ رساند. نکته ی قابل تامل اما بحثی ست که اباذری مطرح می کند. بحثی عمومی که می توان آن را به بسیاری دیگر از روشنفکران، اساتید و حتی وبلاگ نویسان تسری و تعمیم داد.
وی با رجوع به آثار تئودور آدورنو ، تقابل منطق و «جارگون» را بازمی گوید. یعنی مطرح کردن ایده های ساده در قالبی پیچیده که راه هر گونه بحث منطقی را می بندد و مخاطب را مبهوت می کند. او جارگون را تولید کننده ی حال و هوا می داند و نه معنا. واژگانی که بی ربط به هم متصل شده اند و حتی گاه نتایجی متناقض و بر خلاف مقدمات خود حاصل می آورند.
در وبلاگستان فارسی هم گاهی از همین متون جارگون گونه دیده ام. مثلا در پاراگرافی، فردی سعی داشت با ارجاع به گابریل گارسیا مارکز و اتین ژیلسون و ایمانوئل کانت ، وجود خداوند را امری بدیهی بداند. در این گونه استدلالها بنده همیشه جای کریستیانو رونالدو و مایک تایسون را خالی می بینم.