۱۳۸۹ مهر ۲۶, دوشنبه

ما کجاییم در این بحر تفکر؟



« اگر فرمانروایی خودکامه را با ملتی مقایسه کنیم که تابع قانون نیست، خواهیم دید که معایب ملت سبک تر و کوچک تر از معایب فرمانرواست... از ابلهی های ِملتی که زنجیر نظم و قانون را گسسته است نباید زیاد ترسید. در این مورد شر حاضر ترس آور نیست. ترس آور شری ست که ممکن است از آن نشات بگیرد زیرا که بی نظمی، بیشتر اوقات به پیدایی ِفرمانروایی خودکامه می انجامد.»

ماکیاولی - گفتارها - ترجمه ی محمد حسن لطفی - ص 183


«چون پادشاه به فرمان حق قیام نماید، و از متابعت هوا اجتناب کند، و رعایا را در پناه دولت و حصن حراست و کنف سیاست ِ سلطنت خویش آورد...شایستگی خلافت حق گیرد و... اگر به ظلم و جور و متابعت از هوا و مخالفت خدای مشغول شود، صورت قهر و غضب خدای باشد و...»

نجم الدین رازی - مرصادالعباد - به اهتمام محمد امین ریاحی - انتشارات علمی و فرهنگی - صص 430-431

خود مقایسه کنید میان دو سیاست نامه نویس. یکی که به اشتباه معروف شده به توجیه کننده ی حکومت استبدادی و حامی ظالمان و تشویق گر زیرپا نهادن اخلاق در سیاست و دیگری یکی از مفاخر دوران طلایی. اولی به روشنی و وضوح، خطر استبداد را بیشتر از هرج و مرج دانسته و دومی حتی ظلم پادشاه را شکلی از بروز قدرت خداوند می داند.

هر دو برگرفته از متن این کتاب خوب :

استبداد در ایران - حسن قاضی مرادی - نشر کتاب آمه - چاپ چهارم 1389- 7000 تومان

۳۶ نظر:

ميله بدون پرچم گفت...

سلام
بسيار عالي
ما كجاييم در اين بحر تفكر؟ ما از ترس خيس شدن نوك پايمان را هم داخل اين دريا نمي كنيم!

نیکادل گفت...

سلام بر شما
قیاس بین این دو نفر کار ساده ای نیست، مخصوصا برای چون منی. اما به طور کلی اهالی تصوف و سیر و سلوک سر و کاری و احساس نیازی به خرد جمعی نمی کردند و چه توقعی میشه از اونها داشت؟ باز آقای لطفی لااقل با افلاطون و جمهوریت سر و سری داشته!
اما انصافاً ما کجا و ...

زمانیان گفت...

سلام
راه جویبار باریک تفکرمان را به اقیانوس اندیش ورزان بزرگ - بستیم تا مبادا نهنگان غول پیکر بر ما هجوم آورد.
فلاسفه ی سیاسی کجا و سیاست نانه نویسان مانده در جویبار کجا؟

حامد گفت...

وقتی معیار ظلم و جور را خود سیاست مداران تعیین کنند ، هیچ وقت مشغول ظلم و جور نمیشوند .
وفتی خدا را پادشاه تعریف کند ، خودش هم میشود فرستاده خدا ، همان کسی که جایی فرمانروای خودکامه نامیده میشود ، جای دیگر آیت خدا نام میگیرد .

راستی چشمتان روشن ، شهرتان منور شده D:

درخت ابدی گفت...

سلام.
عجب تحلیلی کرده ماکیاولی. تفاوتشون تو دو نگاه زمینی و آسمونیه.
امثال صاحب "مرصادالعباد" زیاد داشتیم. یه نمونه ی جالبش خواجه عبدالله انصاری که مناجات نامه های زیبا و لطیفش مشهوره، اما چنان قاضی بیرحمی بوده که از کار بر کنارش می کنن.

ستاریان گفت...

سلام
اگر مقایسه کنید و این برداشت و نتیجه گیری از کتاب باشد که واویلاست به خاطر اینکه اگر کتاب خوب این است پس بدا به حال کتاب بد
و اگر مقایسه کنیدش از شماست که باز هم بدتر از بد و عذری بدتر از گناه!

meghdad گفت...

من میگم ما نباید بذاریم ادما رنج بکشن.مبارزه با استبداد به نظرم تناقض ذاتی داره.اگه یه حکومت استبدادی واسه جامعه ای مطلوب نباشه خود به خود فرو می پاشه.همین

فرزانه گفت...

سلام
آدم خجالت زده مي شود!
هر چه بيشتر فكر مي كنيم مي بينيم كه ريشه ها همين جاست در درون خودمان .
اين كامنت بالايي هم جايزه نو آوري در نظريه پردازي را مي برد به نظرم

ستاریان گفت...

چند توصيه از جناب ماكياول :
هسته اصلي انديشه ماكياول در شهريار متشكل از چند اصل است كه بسيار جالب و محل تامل است . اين اصول را در اينجا فهرستوار مي آورم واگر در آينده فرصت شد ، تفسيري حول آنها خواهم نگاشت . شما نيز مي توانيد بنويسيد .
ماكياولي با بيان اين ده اصل ُ به حكام وفرمانرويان چنين توصيه مي كند :
1 – هميشه درپي سود ومنافع شخصي خود باشيد .
2 – تا مي توانيد بدي كنيد ولي به گونه اي وانمود كنيد كه كار خوب انجام مي دهيد .
3 – به جز خود تان هيچ كس ديگر را محترم نشماريد .
4 - بايد حريص باشيد وهرچه را مي توانيد تصاحب نماييد .
5 – صفت خست و فرومايگي داشته باشيد .
6 - خشن ودرنده خو وددمنش باشيد .
7 – در هر فرصتي كه مي توانيد ، ديگران را فريب دهيد .
8 – تا مي توانيد دشمنان خود وحتی دوستان خود را نابود كنيد .
9 - در رفتار بامردم ابدا مهرباني نكنيد وبا زور وخشونت عمل كنيد .
10 – بايد تمام سعي وتلاش تان را بر جنگ متمركز نماييد

1- کتاب «شهریار» اثر ماکیاول
۲-مقاله فرهنگ و انديشه – عباسعلي طالبي-سه شنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۳۸۷
نقل شده از اینجا:
http://www.85510836.blogfa.com/post-36.aspx
او تاریخ را با قدرت هر چه تمامتر مطالعه می‌ کرد تا از آن برای رهایی کشورش از چنگال بیگانگان درسی بیاموزد. از لحاظ سیاسی ایتالیای آن زمان در زیر
چکمه های بیگانگان به ستوه آمده بود و قادر به عقد قرارداد علیه آنها نبود او می‌پنداشت کلید رستگاری ایتالیا در تاریخ نهفته است. زمانی که به دربار فرانسه رسید هیچگونه احترامی برای او قائل نشده و کشورش را به علت نداشتن ارتش، بازرگانی، و خست زیاد که پول کافی به جهت هزینه جنگ نداشت مسخره کردند.
عصر ماکیاول عصر خود کامگی، گستاخی، زیرکی، فریب، خیانت بود و او نظام فلسفی آورد که با تنا قضات آن روزگار همخوانی داشت او اخلاقیات را واژگون و خط مشی زندگی را بر اساس حیله و نیرنگ قرار داد و یگانه شعار سیاسی او این بود که شاه فوق تمام قیود و الزامات مردم عادی است. باید بپذیریم که او بخاطر سهمی که در تکوین نظریه ناسیونالیسم سیاست مبتنی بر قدرت، فردیت گرائی و
بی توجهی به موازین دینی و اخلاقی حق بزرگی بر گردن فلسفه سیاسی غرب دارد.
او بدنبال ایفای نقشی فعال در صحنه سیاست بود اما با بازگشت خاندان مدیچی به فلورانس، پس از یک میان پرده برداری کوتاه رژیم جمهوری، دست ماکیاول از مراکز قدرت خود کوتاه کرد. او با درایت خود سعی کرد که از دور بر اقدامات دیگران تأثیر بگذارد، اما همه تلاش های خاندان مدیچی معطوف به بی اعتبار ساختن او نزد دوستانش بود.
نقل شده از اینجا :
http://donyayesiasat.com/Content/About/870621174759.html

ستاریان گفت...

حالا ببینیم غیاث الدین رازی چه می گفته است:
قضاﺓ هم سه طایفه اند، چنانک خواجه علیه الصلوه میفرماید: " القضاﺓ ثلث قاضیان فی النار و قاض فی الجنه ". فرمود قاضیان سه دسته اند: دو در دوزخ اند، و یکی در بهشت.
آن دو که در دوزخ اند، یکی آن است که بعلم قضا جاهل باشد، و از سر جهل و هوا و میل نفس قضا کند. دوم آنک بعلم قضا عالم بود اما بعلم کار نکند، بجهل و هوا کار کند، و میل و محابا کند، و جانب خلق بر جانب خدای ترجیح نهد، و رشوت ستاند، و کتابت سجلاّت و عقود انکحه بقباله دهد و ازآن مال و خدمتی ستاند، و نیابتها در ولایت بمال و رشوت دهد. و خدمتکاران را مستولی کند تا رشوتها ستانند، و در ابطال حقوق کوشند، و در اموال مواریث و ایتام تصرف فاسد کنند، و تزویرات بردارند، و باطلها را بحق فرا نمایند، و حق را بپوشانندو باطل کنند و امثال این .
چنانک تصرف در اوقاف بناواجب نمایند، و مناصب و مساجد و مدارس و خانقاهات بعلتها و غرضها و رشوتها بنااهلان و مستأ کله دهند، و تقویت اهل دین نکنند، و کار احتساب و امر معروف و نهی منکر مهمل گذارند. و آنچ بابواب البر تعلق دارد که برقاضی واجب بود غمخوارگی آن کردن، ضایع گذارند. این جمله آن است که بدان مستوجب دوزخ گردند.
و اما آن قاضی که در بهشت است مگر اشارت بدان است که خود در بهشت قاضی است، و الا آنک در دنیا قاضی باشد رعایت این حقوق بروجه خویش کجا تواند کرد؟ خواجه علیه السلام ازینجا فرمود " من جعل قاضیا فقد ذربح بغیرسکّین " .
تا این ضعیف در بلاد جهان، شرق و غرب، قرب سی سال است تا میگردد هیچ قاضی نیافت که از این آفات مبّرا و مصون بود الا ماشاالله. مع هذا اگر کسی ازین خصال ناپسند پاک و مبّرا بود، و بضد این بخصال حمیده موصوف بر جاده شریعت و بدان سیرت و سریرت که شرح داده آمد عالم عامل دل را متّصف گردد، و اوقات خویش را بدان اوراد آراسته دارد، و میان مسلمانان حکومت بر سنّت و سیرت سلف صالح تواند کرد، ولّی من اولیاء الله باشد، و خاص و گزیده حق بود، و بهر حکومتی که بحق بگزارد و شفقتی که بر احوال خلق ببرد و اقامت حدود شرع که بجای ارد درجتی و قربتی و رفعتی شریف یابد، و از نادره جهان بود، و بچنین قاضی تبرّک نمودن و تقرّب جستن واجب بود . و صلی الله علی محمد و آله .
http://hassani.ir/post-69.aspx

خود این نقل قولها گواه است و شرح و تفسیر نمی خواهد

دمادم گفت...

اوووه!نفس ادم د می اورد این مقایسه درست مثل وقتی که میخواهی اسم طولانی شیخ نجم را بخوانی. تازه ماکیاوی در تفکر غرب بدنام است مثلا و شیخ ما خوش نام.

پ ن:سپاس از شما بخاطر پاسخ تان در دمادم .معمولا نمی توانم با کسانی که وقتی موضوع را از دریچه ای کاملا وارونه با نگاهت بررسی می کنند و بعد شروع به بحث یا بهتر بگویم جدل می کنند بدهم. در واقع کمک بزرگی کردید.

ستاریان گفت...

ببخشد مطلب نجم الدین را نقل کرده ام و اسم غیاث الدین نوشته ام و اصلا نمی دانم چطور چنین اشتباهی رخ داده است به هر حال عذر می خواهم و لطفا اصلاح کنید

آی سودا گفت...

من دقیقا متوجه نشدم چطور این دو را با هم مقایسه کردی؟ اولی از فرمانروای ظالم می گوید . دومی از خدا. در واقع فرمانروا را به اطاعت خدا وا می دارد. بین این دو چه تناقضی وجود داره؟ و چطور می شه یکی را متن خوب و دیگری متن بد تشخیص داد؟ در حالی که هرکدام به زبان روز خود نوشته اند
شاید هم چیزی هست که من متوجه نشده ام

نجیبه محبی گفت...

سلام
پول پوت از پینوشه مناسبتر نبود ؟

جواد خراسانی گفت...

سلام، مقایسه این دو متن وارد نیست. هر یک امر حکومت را در پارادایم فکری خویش تحلیل کرده اند و از چارچوب ذهنی خویش خارج نشده اند و این درست است.
شیخ همه چیز را از ناحیه خدا می بیند و ماکیاول شر استبداد را هدف قرار داده است.

نفیسه گفت...

ایول به این مقایسه ای که تو نوشتی،حظی بردیم...

فرانک گفت...

سلام
ودتهاست که فرصت دیدار وبلاگ های دوستانم را نداشتم و امروز هم که فرصتی دست داد و من هم دم را غنیمت شمردم تورقی کردم و بهره ها بردم.
دلم می خواست با فراغت بیشتری این جا پشت میزم نشسته بودم و حرفهایم را با شما در میان می گذاشتم درباره ی «ما کجاییم در این بحر تفکر؟» اما زمانه را با ما سر یاری نیست.
با شعری از اوسیپ امیلیویچ ماندلشتام به روزم.

مهدي نادري نژاد گفت...

با سلام
فرموديد:
"یکی که به اشتباه معروف شده به توجیه کننده ی حکومت استبدادی و حامی ظالمان و تشویق گر زیرپا نهادن اخلاق در سیاست"
پيشنهاد ميكنم كتاب شهريارماكياولي را مطالعه فرمائيدتابه خطاي گفتار خود پي ببريد.البته آقاي سيد محمدي فقراتي از آن را در وبنامه خود آورده اند.
فرموديد:
"خود مقایسه کنید میان دو سیاست نامه نویس"
كتاب مرصاد العباد كتابي عرفاني است ودر زمين عرفان سياست نمي رويد.وبه خطانويسنده كتاب را سياست نويس قلمداد كرده ايد.
متني كه از مرصاد العباد ذكر كرديد متني ناقص و گزيده است ونمي تواند گوياي مطلب باشد.

حامد گفت...

به نظرم مقایسه درستی صورت نگرفته خوب بود مقایسه ای بین آرای ماکیاولی و افرادی نظیر خواجه نظام الملک صورت می گرفت تا توازن بین دو طرف رعایت شود

م.ایلنان گفت...

آقاجان خیلی ممنون که این پست رو گذاشتی تو وبلاگت...تا حالا از این مرتیکه خوشم می اومد اما نمی دونستم برای چی خوشم میاد ...
عمو ماکیاولی ... خیلی دوسِت دارم...

محسن صالحی گفت...

ما غرق در بحر تفکریم!... مقایسه جالبی بود، با درخت ابدی موافقم... ظاهرا باید در اولین فرصت این کتاب را خواند.

عصری گفت...

سلام
از قم چه خبر؟
شهرتون چه حال و هوایی داره این روزها؟

M. R گفت...

به نیکادل:
آقای لطفی مترجم کتاب هستند

به اقای ستاریان:
اولا که مطمئنم شهریار ِ ماکیاولی را نخوانده اید. ماکیاولی توصیف می کند تجویز نمی کند. همان طور که رفتار غالب حاکمان در طول تاریخ همان بوده که ماکیاولی شرح داده.
دوما این که شرح فخر رازی در مورد قاضی چه ربطی دارد به سلطان؟ ایشان حتی ظلم سلطان را نشانه ای از بروز صفات خداوندی دانسته. قاضی و سلطان متفاوتند. بحث را سر در گم نکنید. جمله ی فخر رازی را رد کردید؟ خوشتان نیامد؟ خب گفته دیگر! از این گفته ها خیلی ها در طول تاریخ سرزمینمان گفته اند و می گویند.

به آی سودا:
فخر رازی طلم و ستم سلطان را بروز شکلی از خداوند و قهر و غضبش می داند. یعنی توجیه ستم حاکم ستمکار. یعنی در برابر قهر خدا نباید قیام کرد.

به آقای خراسانی:
یعنی در پارادایم فخر رازی بر علیه استبداد نمی توان شورید؟ پارادایم همه جا کاربرد دارد!؟

به آقای نادری نژاد:
اگر حرف شما درست باشد و کتاب عرفانی باشد ایشان بیخود کرده اند در مورد سیاست نظر داده اند! اما این فقط یک توجیه است به نظرم. یعنی در عرفان می توان به جایی رسید که حاکم ظالم را نماینده ی خدا دانست. مرده شور این عرفان را ببرد.

به حامد:
خواجه نظام الملک هم یکی مثل فخر رازی. همدوره هم بوده اند. از ایشان هم از این مشعشعات در دست است.

ناميرا گفت...

اولي از شكستن قانون و بي نظمي كه منجر به آمدن پادشاهي ستمگرمي شود، مي گويد.و دومي از نحوه حمايت و ادراه كشور به دست پادشاهي به اصطلاح شايسته.كه اين اداره مي تونه حتي قبل از بي نظمي و هرج ومرج هم باشه.
چندان مقايسه بين اين دو واضح نيست.

جواد خراسانی گفت...

به متنی که خوتان نمونه آورده اید،دقت بفرمائید:
«... به فرمان حق قیام نماید،...خلافت حق گیرد و... و مخالفت خدای مشغول شود،... صورت قهر و غضب خدای باشد و...»
ضرباهنگ این متن کلمه و یاد خداست، در پارادایم عارف قرن هفتم( نجم الدین رازی، نه فخر رازی) همه چیز مرتبط به اراده حق است و از این دیدگاه تحلیل می شود. حتی ظلم دیکتاتور ناشی از ظلم پذیری مردم و نتیجه عمل خود ایشان است، که نتیجه اش را باز از جانب خدا به صورت قهر وستم دیکتاتور دریافت می کنند.
مرصادالعباد کتابی سیاسی یا انقلابی نیست ولی عارفان شورشی انقلابی در فرهنگ شیعی کم نبوده اند.

هیوا گفت...

سلام.
مقایسه ی جالبی بود و گویا ما چیزهای زیادی داریم که باید در آنها بازنگری کنیم، یکیش همین نیکو ماکیاول که خیلی ها دید مثبتی به آراش ندارند.
متاسفانه مدت زیادی است که تصمیم گرفته ام "شهریار"ش را بخوانم ولی مگر تنیلی مجال می دهد؟!

امین گفت...

ماکیاولی در زمان خودش حرف اش جالب بود اما همه حرف های او درست نیست گرچند که انسان بزرگی بود

ستاریان گفت...

ما کجاییم در این بحر تفکر؟
خب ما همینجاییم!
ما اینجاییم که فکر می کنیم ما می فهمیم و فقط ما هستیم که می خوانیم و حتا بر سرش شرط می بندیم!

برزین گفت...

در حقیقت تفاوت همان دو نگاه زمینی و آسمانی به مقوله قدرت است اولی استبدادش را در سایه هرج و مرج و قانون ناپذیری مردم توجیه می کند و دومی ظلمش را جلوه ای از غضب خداوند می پندارد .

عاتکه گفت...

با یک جمله از یک کتاب نمیشه درمورد آدما قضاوت کرد!

مجتبی گفت...

وقتی بسیاری از ما انسان های هم عصر نمی توانیم حرف هم دیگر را قبول کنیم مقایسه ی دو نفر که چندین قرن با هم -اگر اشتباه نکنم حدود 500 سال- اختلاف دارند چندان درست نیست... 

محمد سرابی گفت...

ماکیاول به اشتباه شهرت پیدا کرد.می گویند کسانی ماکیاول را محکوم میکنند که نمیخواهند اعتراف کنند به سوئ استفاده سیاسی معتقدند

مجتبی گفت...

رو این قضیه خیلی باید تامل کرد که واقعا نظام استبدادی بهتر است؟ یا هرج و مرج بعد از فروپاشی نظام استبدادی؟
عراق صدام بهتر است؟ یا عراقی که هنوز به فرم های مطلوب اقتصادی گذشته نرسیده؟ هرچند که سال 2006 تورم عراق 50 درصد بوده و الان شده 5 درصد :)) اما باز هم من بین این دو شک دارم که نظام استبدادی بدتر است یا هرج و مرج بعد از فروپاشی آن نظام؟

عابدی گفت...

قابل تامل بود این بحر تفکر! :)

رضا بابامحمدی گفت...

درود
قیاس جالبی بود...
کلبه ای ساخته ام تا در حد خودزندگی کنم و حرفهایم را گویم با همسایگانم. همسایگی کنید خوشحالم کرده اید...
بدرود

دانیال گفت...

درود،
خوشحالم که با وبلاگ شما آشنا شدم( از طریق وب لاگ سیدعباس ).

درباره ماکیاولی خواستم بگویم که اختصاص به زبان فارسی ندارد. در انگلیسی هم به آدم منفعت جو و مدافع حکومت خدعه گر، صفتی با اسم این اندیشمند می دهند. متاسفانه قلم در اختیار دشمن (کلیسا) بوده است.