۱۳۸۹ مهر ۲۲, پنجشنبه

رساله ای در باب لمپنیسم


می گویند لمپنند، می گویند ... نما هستند و از ما نیستند، می گویند مزدورند با پول خریده اند آنها را، می گویند خارجی هستند، می گویند ... بنده هم چیزی بیشتر از این گویندگان نمی دانم اما کمی با خودم فکر کردم. آنهایی که از پنکه ی سقفی حسینیه ی مراجع جهان تشیع آویزان می شوند، آنها که رکیک ترین فحش های ممکن را در یک دعوای ساده در کوچه و خیابان نثار هم می کنند، آنهایی که با وسایل عصر فلز و سنگ بر فرق سر هموطنان خود در خیابان می کوبند، آنها که لباس بانوان پوشیده و بزک کرده و بردوش دیگری سوار شده و در مانور اقتدار نیروی انتظامی(؟) شرکت می کنند، آنهایی که پرچم کشورهای اروپایی را بر تن استر و الاغ کرده در خیابان گردانده و به سمت سفارتخانه هایشان گوجه پرت می کنند، آنهایی که به خاطر فقط یک اوت دستی روح تمامی از دنیا رفتگان داور را به رژه درمی آورند... یعنی از ما نیستند؟ به دنبال جواب نیستم. بلکه این خطر را حس می کنم که دو پاره شده ایم. لمپنیسم با تمامی قامت افراشته اش و در ابعاد گسترده اش در زمینه های متعدد از یک جهت و فرهیختگی ِناموزون ِ پراکنده ی بی برنامه در یک سمت. و آنکه سود می برد همان است که از چاه جنوب برکنده و در چاه مرکز ریخته و به ریش همه می خندد. آری او می خندد.

۳۶ نظر:

آیسودا گفت...

هرچی فکر کردم نتونستم جای نقطه چین را پر کنم.

ناشناس گفت...

خرها واقعا" مظلوم این داستان هستند ، خر بر طبق اصول خرها بی هیچ خطایی زندگی میکند اما انسانها بر طبق اصول خودشون هم نمی توانند زندگی کنند و در حالی خر را دستمایه تمسخر و تحقیر بین خودشان قرار می دهند که هزار بار خودشون بیشتر شایسته بتواره شدن برای مرجع تمسخرها و ... اند

حامد گفت...

مشکل اینجاست که انگار اکثریت اند اینها

میله بدون پرچم گفت...

سلام
همه به کنار این لبخند ابلهانه حال آدمو به هم می زنه!این کار منو یاد اون شعر مولانا میندازه که لوطیی داشت با فردی کاری می کرد!و دید یک دشنه ای به کمرش بسته گفت این دشنه چیه گفت این برای اینه که هرکسی نیت بدی داشت شکمشو جر بدم! حالا حکایت ایناست ...تا مغز استخون دارند حال می دهند به طرف و دشنه هم به کمرشون می بندند!!

م.ايلنان گفت...

به نظرم بايد كم كم جرات كنيم و برزبان بياوريم كه اين ها همه خود ماييم كه رنگ به رنگ مي شويم و از حالتي به حالتي در مي آييم. خود ماييم كه كتاب نخوانده ملايي مي كنيم و زماني كه بتوانيم بفهميم كه اين ما هستيم كه نمي دانيم، شايد، شايد كمي اوضاع از اين كه هست بهتر شود. موقعيت دردناكي است. نگاه به ما ملت، روشن مي كند كه تا چه اندازه در ندانستن غرق شده ايم.

میله بدون پرچم گفت...

سلام
اطاعت امر شد! رفته آقا پاراف بکنه روش!

Alireza گفت...

فکر می کنم در مقاله از محمد قائد و یار فکر می کنم در همین کتاب ظلم، جهل و برزخیان زمین بود که خوندم. می گفت مشکل ما این است که طبقه ی متوسط ثابتی که معیار های ثابتی داشته باشد حالا بخواهد متوسط سواد جامعه را بالا ببرد و این جور حرفها نداریم. گم شده است توی این همه بحران و جنگ و دعوا. یا اگر هم داریم کوجک و ضعیف است. نقل به مضمون بود. شایدم نقل به برداشت خودم.

Alireza گفت...

از دیشب تا حالا کلی زور زدم یک کامنت از ذهنم بیاد بیرون تا بنویسم. نگی یه وقت میاد می خونه. نمی نویسه. این جور حرفا.
:)

مهرگان گفت...

سلام
چه لبخند رضایتمندی هم بر لب این آقای خرران است!
همین رضایت خاطری که عموما از خودمان داریم و البته از خودشان دارند به این ورطه میکشاندمان و میکشاندشان!
به نوشته هایی مثل دو خط آخر این مطلب به شدت علاقمندم:
ابهام و پیچیدگی وایهام و کنایه و...

farzad گفت...

سلام.
احتمالن این لمپنیسم نقابدار هم روزی خواهد گریست... دیر نیست

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم.
باید دید در تهران، که هیچ خری نیست، این خر تر و تمیز را از کجا پیدا کردند. و باید دید شرعاً رضایت صاحب ِ خر را جلب کرده اند برای این که پرچم را بر خر بنهند، یا نه.
لمپنیسم و خرتوخر بودن اوضاع جوامع و جهل و تعصب ظاهراً عمری به قدمت تاریخ بشر دارد. سقراط را کُشتند. چرا؟ چون خر نبود.

این کارها مانند پرچم پوشاندن ِ خر، و جفتک زدن در دفترها و بیوت مراجع، اینها که تابلو است و ظاهراً برای افرادی که هنوز به اوج ملکوت خرانه نرسیده اند، تابلو بودن و زننده بودنش و جلف بودنش آشکار است. اما اموری در مملکت ما هست، که بیشترش غیر آشکارتر و غیر واضحتر از کارهایی مثل پرچم بر الاغ نهادن است، و درکش یک مقدار هوش اجتماعی و سیاسی و آزادگی ی فکری می خواهد. شما توجه کنید به همین امر نهادینه شده ی شعار


مرگ بر ضد ولایت فقیه

در بین نمازها (دقت کنید: بین نماز ظهر و عصر، بین نماز مغرب و عشا).

توجه کنید به عین فتوای آقای خامنه ای ولی فقیه جمهوری ی اسلامی ی ایران عیناً به نقل از رساله ی اجوبة الاستفتائات:

[جواب سؤال 67]: ... کسی که به نظر خود بر اساس استدلال و برهان به عدم پذیرش ولایت فقیه رسیده، معذور است.


خب. سؤال این است که واقعاً شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه چه مبنای شرعی و عقلی دارد؟ آن هم به عنوان تبرّک بین دو نماز؟

Mohsen گفت...

نمی دونم منظورتون سیاست های از جنس سیاست های انگلیسی بود یا نه ولی به هر حال هر دو پاره دارن کالسکه اون ها رو هل میدن و بوهای چند پاره شدن هم گه گاهی به مشام می رسه ...

جواد خراسانی گفت...

سلام،
وقتی چنته تزویر تهی می شود. زور بی هیچ بزکی _ با همین خریت عیان _ سلطه سلطان را به رخ می کشد؛غافل از اینکه توسل به زور عجز از تزویر است. 

مرمر گفت...

ها گفتنی ها رو خودت گفتی من جی بنویسم؟

نیکادل گفت...

اگه رودر وایسی رو کنار بذاریم و ماهیت حقیقی جامعه خودمون رو بی پرده بپذیریم و وسوسه نسبت دادن این چهره به سایرین رو از دلمون بیرون کنیم گام مهمی برای یافتن یه راه حل واقع بینانه برداشتیم...

درخت ابدی گفت...

سلام.
حالا اگه یه نفر تو کشورهایی که اینا دشمن می دونن این کار رو با پرچم ایران بکنه، فریاد وامصیبتاشون بلند می شه و می گن به ملت شریف ایران توهین شده، در حالی که فحاشی به غیر خودشون براشون نقل و نباته.

ستاریان گفت...

سلام
راستش مدتی است فکرم مشغول همین است که کم کم مدت هشت سال ریاست جمهوری احمدی نژاد هم تمام می شود در حالی که هر روزش سر مردم به چیزی گرم نگهداشته شد و دست اخر هم خواهند گفت مافیاها نگذاشتند دولت کار کند!. درست مثل دوره خاتمی که هشت سال به تنش و به دعوا گذشت و آخرش گروههای فشار مقصر اصلی شناخته شدند!

پس فرقی نمی کند چه کسی می آید و چه کسی می رود چون در هر حال صحنه غالب زندگی مردم مشغولیت به حواشی است تا اصل
وآنکه بهره مند از این خواب خرگوشی ملت شده و می شود باید هم بخندد

با این مطلبت نه تنها مخالفتی ندارم حتا بالکل موافقم و خوشحالم که کم کم همگی به ژرف نگری می رسیم و این دستاورد کمی برای عقب راندن لمپنیسم نیست.

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم.
به خاتمی نامه می نویسند

http://www.nehzateazadi.org/bayanieh/77/html/khorasan.htm

خاتمی چه می کند؟

محسن کدیور به خاتمی نامه می دهد. که دادگاه روحانیت غیر قانونی است. و شما سوگند خورده ای پاسدار قانون اساسی باشی. خاتمی به کدیور جواب نداد، اما در پاسخ به نامه ی فرزند کدیور، قصه تحویلش داد.

***
http://www.iranrights.org/farsi/memorial-case--4068.php

مجتبی گفت...

بنظر میاد پوپولیسم در حال رشد باشه و بنظر میاد هم در حال فروکش کردن. باید صبور بود تا از انتخابات در کشورهای اروپایی فهمید قضیه به چه قرار است.
در مورد ایران هم که وللش :)
حداقل تنها خوبی این جریان شناخت و اجرایی کردن پروژه پوپولیسم در ایران بود و بازار روشنفکر ها هم به واسطه همین ایدئولوژی رونق یافت وگرنه ما قبل از این نه ملموس لمسش کرده بودیم و نه کسی حرفی زا آن زده بود
حالا پروژه بعدی شان ناسیونالیسم است
بنظرم خوب است کم کم داریم با تمام ایده های سیاسی فریبکارانه تحت لوای فاشیسم آشنا می شویم

دنیز گفت...

بله ما و آنها همه با هم یک ملتیم...ما همگی جهان سومی هستیم...

دنیز گفت...

بله ما و آنها همه با هم یک ملتیم...ما همگی جهان سومی هستیم...

قاسم‌فام گفت...

سلام

عدالت و ترس در اين جمله‌تان چه معنا دارد:
«بنده به شخصه از هر کسی که اسم عدالت را بیاورد می ترسم »

فرزانه گفت...

سلام
تكليف لمپنيسم كه معلوم است در حرف همه ازش بيزارند ...
اما من با آن نكته ظريف آخر پسستان كار دارم : "فرهیختگی ِناموزون ِ پراکنده ی بی برنامه" كه بيش و كم همه در سمت ديگر به آن مبتلايند و بروي خودشان هم نمي آورند.
اين هم كم دردي نيست.
بدتر آنكه توهم خود فرهيخته بيني و فرو رفتن به خواب عميق را هم در پي دارد .

نكته ظريف و در عين حال عميقي بود و طرحش بسيار ضروري

محسن صالحی گفت...

عکس جالبی انتخاب کردی، گویای همه چیز بود.

امير مهدي گفت...

سلام
صاحب خر راپيدا كردم.اينجاست آدرسش:
http://www.hamedtalebi.blogfa.com/

حامد گفت...

سید عباس ، اتفاقا ً در تهران خر بسیار است ، نیازی هم به گشتن نیست ، یک دوری در شهر بزن .
ولی هنوز با کامنتهای طولانی و پر از لینکت مشکل دارم من

هادی طباطبایی گفت...

وقتیکه علیه چنین اعمالی موضع مخالف رابر میگزینیم حداقل این نکته رامی گوییم که به هیچ بهانه ایچنین رفتاری را نمیپسندیم.اما شایددرمقام عمل همگی یکسان عمل کنیم.درتئوریهاو نظر اما لا اقل می توان به گونه ای دیگراندیشید.

روشنك گفت...

سلام

از خواندن اين مطلب لذت بردم و به آن در پيوندهاي روزانه وبلاگم لينك دادم .

نفیسه گفت...

کلا کشور ما کشور رفتارهای از روی جوگیری و اغراق است.
بسیاری از این موضوعات فرهنگی هستند و ناشی از عدم آگاهی. عدم تایید و تقلیل بودن جمعیت ناشی از آن است که تایید کنندگان چنین رفتارهایی کم اند.

نفیسه گفت...

آقا نمیشه برای شما کامنت خصوصی گذاشت. چه کنیم الان ما؟

ناميرا گفت...

وقتي رپيس جمهورشون،منتقدانش رو با حيوانات مقايسه مي كنه،مسلما همچين طرفدارايي هم داره....عقل گرايي با اين اوصاف زياد جايي نداره.اگه اين كارا رو نكنن باعثه تعحب مي شه.

صدر گفت...

نام...نام خداست...
نوشته درد مندی بود...
نظرم به نظر شما نزدیک است...

دمادم گفت...

بله شاید نشسته باشد و در سکوت نظاره گر باشد ، در سایه یا به ریش همه بخندد. اما چیزی که هست اینکه لمپنیسم زاییده ی همین جامعه است. بخشی از خود ماست و کسی آن را آموزش نداده، فقط دارند تشویقش میکنند چیزی را که هست نه اینکه نباشد و بخواهند آموزش دهند. در کوچکترین تلخی های رفتاری گاه خود رانشان می دهد ، همیشه در کوچه و خیابان کنار ما بوده و حالا دارند بهترین استفاده رابه نفع خود از آن می برند . اما غافلند از اینکه دوره ی تاثیر لمپنیزم مدتها پیش به سر آمده ، الان اگراستقبالی می شود فقط بخاطر تازه مطرح شدنش است که لمپن ها را جذب کرده.

امین گفت...

متن جالبی بود این جماعت تحقیر کردن را دوست دارند یک دیوانه در آمریکا در مورد قرآن حرفی زد عرش را طی کردند و گوش فلک را کر
همیشه از نقص و بی احترامی در غرب می گویند اما خود.......
عکس گویای همه چیز هست

مجید گفت...

حاجی جان
حواس نداری به نظرم، حواست کجاست!؟
داستان لمپنیسم نیست

داستان، داستان دخترکی است که از شرم فاش شدن رابطه ای عاشقانه، تن به روسپی گری پنهان می دهد.

مجید گفت...

راستی، ما یه زمانی از سر شرمندگی اینکه لینوکس بلد نیستیم، رفتیم کلی یاد گرفتیم.

حالا اما، به خودمان میگوییم، اینجا که کسی نیست وقتی با خویش تنهاییم، اینهمه دوندگی بابت چه بود!؟

شاید دیگران ندانند، اما زندگانی ای که به لخته ای خون، که شاید در رگی به مقصد مغز در حرکت است، طومارش پیچیده شود و اگر شانس یاری کند تنها موجودی صم و بکم ازمان یادگار میگذارد... .

بقول سهراب

دل خوش سیری چند