۱۳۸۹ آبان ۱۸, سه‌شنبه

کاندرین بی فخر بودنها


مباحثی توسط دوستان در اینجا و اینجا و بخش کامنتهایش مطرح شده تحت کلیتی به نام «علوم انسانی اسلامی». بنده در این نوشته ی مختصر سعی می کنم صورت بندی ای از نظرات خودم را در این زمینه ارائه دهم. سعی زیادی شده که مختصر و منظم و دسته بندی شده باشد برعکس برخی کامنتها که نه مبتدایش مشخص است نه منتهایش و نه موضوع و هدفش. امیدوارم موفق شده باشم
  • علم که علوم انسانی شاخه ای از آن را تشکیل می دهد خصوصیاتی خاص خودش دارد. تقدس گرا و مقدس ساز نیست. خط قرمز ندارد، امر و نهی نمی کند و منابع معرفتی اش ثابت نیست. گاه دستخوش تغییر و تحول می شود و گاهی تقریبا همه ی پیش فرض ها و تئوری هایش دگرگون می شوند. این روندی ست که ادامه دار است. با مطالعه ی تاریخ علوم می توان بدین امر دست یافت. اما دین اینگونه نیست. منابع معرفتی اش ثابت است و تغییرناپذیر. صدق و کذب در آن معنایی ندارد. همه چیز سر جای خودش است؛ تعاریف مشخص و خط قرمز ها معلوم. آنچه که پیشرفتش را به عینه دیده ایم محدوده ی تقدس هایش است. برخی ادیان خاصیت تحکم و فرماندهی دارند آنچه که در علم یافت نمی شود.
  • دو مبحث در این میان وجود دارد. یکی وجود پدیده ای به نام «علوم انسانی اسلامی» و دیگری «اسلامی کردن علوم انسانی» هر کدام مشخصات و شرایط ویژه ی خودش را دارد. اما در این مباحث، در هم تافته و تنیده شده. اگر اولی موجود است نیازی به دومی نیست. اما گویا با اصرار برانجام و ادامه ی پروژه ی دومی، می توان تصور کرد پدیده ی اولی گویا وجود ندارد.
  • مدتهاست وقت و بودجه و تلاش بسیار زیادی گذاشته شده تا آن پروژه به ثمر بنشیند. حاصل چه بوده؟ نیازی به توضیح مفصل نیست. همین که هنوز یک تئوریسین علوم انسانی اسلامی که در محافل علمی شناخته شده باشد پیدا نشده. در برخی زمینه ها عملا حرفی برای گفتن موجود نیست. مثل برخی علوم جدید مثل روانکاوی و مردم شناسی. همین که در دانشگاههای کشورهای اسلامی مخصوصا ایران، نظرات دانشمندان علوم انسانی (و نه لزوما غربی یا مسیحی) تدریس می شود نشان دهنده ی چه امری ست؟
  • آیا می توان علوم انسانی مسیحی یا یهودی یا شینتو یا ... را متصور شد؟ به فرض تصور می توان برای این پدیده ی متصور شده، کلیت و هستی و موجودیتی ایجاد کرد؟ اگر به فرض کتابی به اسم جامعه شناسی اسلامی در جایی چاپ شد (فارغ از اعتبار نوشته و نویسنده و ارزش علمی آن) می توان پدیده ای به نام جامعه شناسی اسلامی را به رسمیت شناخت؟ آیا با به رسمیت شناختن آن می توان آن را به کل علوم انسانی تعمیم داد و برچسب اسلامی بدان زد؟
  • در صورت تضاد میان نظرات دینی و نتایج علمی چه باید کرد؟ با دو گانه انگاری و تقابل خیر و شر در زیست جهان دین چگونه باید سازش ایجاد کرد؟ آیا علمی که در آن از خیر و شر و حق و باطل بحث می شود توان پژوهشی و اکتشافی دارد؟ واقعا در صورت تضاد باید کدام را مبنا قرار داد؟
  • برخی دوستان به این راضی شدند که بگویند در آینده می توان علوم انسانی اسلامی داشت. هزار و اندی سال گذشته، بسیار بیشتر از این هم در اختیارشان. بودجه و وقت هم به اندازه ی کافی موجود است. گر تو بهتر می زنی بستان بزن. وعده دادن به آینده ی نامعلوم استدلال نیست بلکه...


۵۴ نظر:

ان سال 57 * شورش انارشیستی * گفت...

سانسور مردنی ست .. ازادی را بخاطربسپار


شانس مانسی هم در كار نیست .. اگانه اندیشه ازاد را بر نمی تابند
امام زمان در نابودی خودش قادر نیست و نمی تواند و فكر هم نمی كند كه اسلام را انسانی كند ....
علوم انسانی اسلامی بماند برای هزار سال بعد

علیرضا گفت...

یکی از مضرات دوستی مثل تو داشتن این است که تا می آیم به خودم بجنبم و چیزی در باب این گفتگوهای بلاگی که درگیرش هستیم بنویسم، دست به قلم شده و هزار بار فصیح تر از من، آنچه فکر می کنم را می نویسی. درود بی پایان بر محمدرضای عزیز.ـ

فرزانه گفت...

سلام
نتایج آن بحث ها و سوالات را این جا خوب منظم کرده اید... سوالاتی که جوابی قانع کننده به آن داده نشده. اما همین حالاست که سوالاتی کامنتی در پاسخ به اینها نوشته شود!!

آی سودا گفت...

مبحث علوم اسلامی از انسانی تو موضوع جداگانه است. و در دانشگاهها نیز توسط در رشته های متفاوتی تدریس می شود.
علوم اسلامی شامل همان دروس اخلاق و معارف و علوم دینی است اما علوم انسانی بحث متفاوتی است.
اما مدتی است که عده ای از علما تلاش می کنند که علوم انسانی را نیز اسلامی کنند. در شاخه هایی نیز موفق شده اند. مثلا روانشناسی اسلامی. در باب مدیریت نیز کتابهایی با عنوان مدیریت اسلامی نوشته شده است. در واقع تلاش این عده بر این است که علوم و قوانین مربوط به رشته های انسانی را از طریق قران تفسیر کنند. البته بعضی اساتید هم که بهر حال دارند از این حکومت حقوق می گیرند خود پیشرو شدند. مثلا فلان قانون مدیریت که توسط یک دانشمند مدیریتی بیان شده است را برداشتند و تفسیر کردند که مثلا ما هم معادلش را داریم . در گفتار حضرت علی یا در قرآن امده است. در واقع از این طریق می خواهند آن نظریه غربی را اسلامی جلوه دهند. تا شاید بدین وسیله بتوانند اجازه تدریس این مباحث را داشته باشند.
اتفاقا بر سر کلاسهای ما هم همیشه بحث و گاهی درگیری صورت می گیرد. و استاد مجبور میشه اگر دوتا ایراد از فلان شخصیت سیاسی می گیره همزمان تفسیری از آیه ای قران هم داشته باشه. البته این کار بسیار مشکله. یعنی باید کسی باشد که به هردو موضوع هم علوم فقهی و هم علوم انسانی تسلط و اگاهی داشته باشد.
نهایت آنچه که مشخص است اینه که در دنیا سالهاست که دارند با این قوانین زندگی می کنند اما هنوز در حد تئوری ماندیم. و این قدر این تئوری ها به دید اسلام گرایان افراطی نا خوشایند است که سالها باید وقت بگذاریم تا ذهنشان را عوش کنیم ان هم با با نشخه های کادو پیچ شده در مکتب اسلامی

درخت ابدی گفت...

سلام.
این که عالمی بیاد با توجه به دین و مسلکش به صورت تطبیقی (با معیار علم به مفهوم جهانی ش) چیزی رو مطرح کنه مشکلی نداره. نمونه ش کارهای دکتر سوزوکی در زمینه ی ذن-بودیسم و کار مشترکش با اریش فروم.
اما اسلامی کردن علوم انسانی تو کتم نمی ره و به نظرم یه چیزی مث روشنفکری دینی و حتا بدتره که معلومه کدوم کفه سنگین تره. روان شناسی مثبت گرای اسلامی-قمی هم ناگفته مشخصه که بخش کوچیکی از موضوعه.
رابطه ی علم و اخلاق یه موضوع دیگه س که ربطی به رویکرد بومی گرایی دینی نداره.
با روش شناسی ت موافقم.

ميله بدون پرچم گفت...

سلام
وعده دادن به آینده ی نامعلوم استدلال نیست بلکه...لاف در غربت زدنه!

بيد مجنون گفت...

بي گمان شدني نيست
اگر كسي ذره اي از فلسفه علم خبر داشته باشد مي داند كه علوم اسلامي انساني شدني نيست.حالا هزاري هم كه به كمك تفسير بيايند و جمع و جورش كنند باز هم نمي تواند

مي شود بيايند به كمك داشته هاي ديني و نظري خود،و شاخه هاي علوم انساني كه در آن متخصص شده اند كتابي و يا كتاب هايي بنويسند،نظير كاري كه تاين بي با كتابهي ده جلدي اش كرد،ولي اينكه بيايند و مسيري مشخص كنند و بروند سخت بعيد است

از اين نظر بعيد است كه براي اين كار نياز به تئوريسين هاي خبره اي دارند كه بيايند و ورسي كنند كه ايا در چنين جاده اي مي توانند گام بردارند و يا خير و باقي قضايا

نظير چنان كوششي را ابتداي انقلاب نيز كرده بودند كه حاصل آن همه سر و صدا ها و زد و بند ها نهايتا ً شد يك جلد كتاب كه به تف لعنت هم نمي ارزيد

شرح مبسوط اين ماجرا را مي توانيد در سايت محمد قائد و مصاحبه مفصلي كه با دكتر سروش در زمان مجله “ لوح “ انجام داده اند بخوانيد
به تنهايي گوياست

مجتبی گفت...

من مسلمانم اما همواره از این واژه های عجیب و غریب مثه علوم انسانی جامعه شناسی اسلامی اقتصاد اسلایم!!! و دولت اسلامی !! جامعه اسلامی!! و خصلاه این نسبت هایی که به اسلام گره می زنند خنده ام می گیرد :)) نمیدانم این دیگر چه بازیی است؟ البته نیک همه می دانیم که آنقدر این علوم انسانی در ایران به پیشرفت دست پیدا کرده که برخی را نگران کرده، گویی نگرانی و ترس بعضی ها دلیل بر موفق بودن رشته علوم انسانی یا به تعبیری دیگر موثر بودن آن در جامعه تا حدی بوده است که جای خوشوقتی است.

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم.
طبق درک و فهم بنده:


1) علوم انسانی، به تعدادی از علوم گفته می شود. فلسفه و ادبیات و زبان و حقوق و جامعه شناسی و چند علم. شاید در این که علوم انسانی شامل دقیقاً کدام علوم است، توافق نباشد بین اهل علم. اما ظاهراً تعدا قابل توجهی از اهل علم توافق دارند که فلسفه از علوم انسانی است و حقوق از علوم انسانی است و جامعه شناسی از علوم انسانی است. (البته بین علوم انسانی و علوم اجتماعی هم ظاهراً مرزها و تفاوتهایی هست.)

2) طبق بررسیهای بنده، ظاهراً

Islamic philosophy
و
Islamic law
و
Islamic socilogy
و حتا خود ِ
Islamic humanities
در غرب رسمیت و قطعیت دارد، و رسمیت و قطعیت داشتنش این طور است که course های تحصیلی وجود دارد به این نامها، و کتابهایی به این نامها چاپ می شود، و مدخلهایی به این نامها در دانشنامه های نسبتاً معتبر غربی وجود دارد. با توجه به این که حساسیت دکتر مردیها و شما و من درباره ی این که علوم انسانی ی اسلامی یا مسیحی یا سکولار وجود دارد یا نه، قاعدتاً در بین دانشمندان و اندیشمندان غرب هم هست، پس اگر دانشمندان غربی بدون حساسیت، بیایند بگویند


جامعه شناسی ی اسلامی
فلسفه ی اسلامی
حقوق اسلامی
علوم انسانی ی اسلامی


بنده مقداری احتمال دادم دکتر مردیها و شما به نادرست بودن نظرتان برسید.

3) اصولاً یکی از علمهای علوم انسانی، علم ادیان است. هم در تعریفی که از مرکز علوم انسانی ی مینه سوتا نقل کردم و هم در تعرفی که از

http://www.wisegeek.com/what-are-the-humanities.htm

نقل کردم، religion را یکی از علوم انسانی نام برده اند. پس وقتی دین، یا حد اقلش «دین پژوهی»، خودش مستقلاً یکی از علوم انسانی است، چه گونه خلاف عقل سلیم است و چه گونه اسب تک شاخ است و چه «مطلقاً ناممکن است» که نام یکی از ادیان، به عنوان پسوند علوم انسانی بیاید؟ و آیا اگر پسوند اسلامی یا مسیحی یا یهودی یا بودائی بیاید به دنبال

جامعه شناسی
یا
فلسفه

این علوم از علوم انسانی، از «علم» بودن ساقط می شوند؟


4) علوم انسانی، که می فرمائید ممتنع است اسلامی باشد، مگر چی هست؟ من گمان می کنم:


علوم انسانی، در خود، اجزائی از اسلام و مسیحیت و یهودیت و الحاد و سکولاریسم و لیبرالیسم و سوسیالیسم و ... را دارند.

5) نگاه کردن به تعریف

Islamic philosophy

طبق درک من، جای تردید نمی گذارد که پسوند «اسلامی» به دنبال یکی از علومی که همراه با چند علم دیگر «علوم انسانی» را تشکیل می دهند، به عنوان تعارف نیست. اهل فن در غرب و شرق، متوجه می شوند واقعاً

Islamic philosophy

و

Islamic law


واقعاً هر دوشان دیسیپلینهای مشخص هستند. من بی انصافی می دانم که حقوق فرانسه و حقوق بلژیک و حقوق آلمان و حقوق انگلیس را «علم حقوق» بدانیم، اما «فقه» را اگر «حقوق اسلامی» معرفی کنیم، جواب بشنویم که «نه، فقه حقوق اسلامی نیست، بلکه احکام است و شریعت است و ...».


6) بنده این طور می فهمم که وجود داشتن علوم انسانی ی اسلامی، برای علوم انسانی ی اسلامی تقدس ایجاد نمی کند. بلکه تحت نام این علوم، آموزه ها و نظریات و دیدگاهها و رویکردهای اسلام هم توجه می شود و تدریس می شود و بررسی می شود. حالا ممکن است افرادی قبول کردند این رویکردها و نظرها را، و بعضی قبول نکنند. چنان که در علوم انسانی ی متداول، استادان و دانشجویان و افراد مختلف، موضع موافق و مخالف به آراء مختلف در علوم انسانی دارند. آراء علوم انسانی ی اسلامی هم، همین است. یک نفر، می پذیرشان. یک نفر، نمی پذیردشان.


فرض کنید نظریه ی تکامل. افرادی می پذیرند. افرادی نمی پذیرند.

7) بنده شخصاً تا آن جا که به وجدان خودم آگاه هستم، در این سلسله مباحث هیچ تعصبی ندارم. نظراتم هم قطعیت ندارد. حاصل بررسیهایم و افکارم را عرضه کرده ام. متخصص و کارشناس در هیچ کدام از علوم انسانی هم نیستم و حتا خودآموز بودنم در فرضاً تعدادی از علوم انسانی هم اصلاً در حدی قابل اعتنا نیست.



با احترام.

دوست علیرضا کیانی گفت...

علیرضا کیانی روز یکشنبه، شانزدهم آبان، در شهر بابلسر توسط عوامل امنیتی بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شد...
بعد از بازداشت علیرضا کیانی، ما به عنوان دوستان قلمی او باید تلاش کنیم تا همه افرادی که به هرنحوی کیانی را می شناختند یا با او در ارتباط بودند(کسانی که وبلاگ دارند) در وبلاگ شان مطالبی راجع به این موضوع بنویسند.... این کار تاثیر بسیار بزرگی در فضای مجازی اینترنت برجا خواهد گذاشت.

ستاریان گفت...

سلام
خب من همه ی نظرات حاضر را خواندم و همینطور مطلب آقا محمدرضا و کامنتهای ذیل آن را نیز دیدم
ضمن اعتراض به عنوان بحث ایشان خود مطلب وی را ارزشمند و مفید برای بحث می دانم . که حالا توضیح خواهم داد:

با توجه به حجم مسائل طرح شده از سوی همه دوستان جوابگویی به همه کمی دشوار است. اما من سعی می کنم به حد وسعم که البته بسیار کم است جوابهایی تا حد ممکن مختصر به همه ی دوستان بدهم به شرط آنکه مقصود از بحث ، حصول نتیجه باشد.
ببینید بحث ما از بررسی درستی و یا نادرستی یک جمله آغاز شد. و آن جمله این بود:

علوم انسانی اسلامی مطلقا وجود ندارد.
مترادف این جمله را آقا محمدرضا بکار برد و از وجود نداشتن اسب تک شاخ خبر داد.

اسب تک شاخ در کنار اسب معمولی به کار می رود که یکی وجودی حقیقی است و آن دیگری وجودی خیالی و موهوم. اگر کسی از مشاهده ی اسب تک شاخ خبر بدهد و مثلا عکسی از او منتشر کند و کتابهایی از خصوصیات این اسب از سوی دانشمندان مختلف ارائه کند ، نباید در موهوم بودن اسب تک شاخ ، شک و شبهه کنیم؟

موضوع همین است اگر علوم انسانی اسلامی مطلقا وجود ندارد و فقط در کتابهای داستان و افسانه ها ان را می توان یافت که حق با دوستان است. اما فعلا که شواهد بر خلاف این گواهی می دهد و منابع بیاری موجود است که وجود این " علوم انسانی اسلامی " را نه تنها به رسمیت می شناسد بلکه حول و حوش ان به بحث و بررسی مشغول است .من در ابتدای بحث می خواستم لیستی از کتابهای ترجمه و منتشر شده در غرب از آثار اسلامی طی قرون گذشته را که پسوند اسلامی دارد را تایپ کرده و در اختیار بگذارم همینطور کتابهایی که مستقلا از سوی نویسندگان آن دیار در اینخصوص نوشته و به چاپ رسیده را بنویسم اما حقیقتا مواجه با تنگناهای زیادی هستم

در بحث قبلی که اصل وجود تمدن اسلامی زیر سوال بود و با آن به مثابه اسب تک شاخ برخورد شد من و دوستان همنظرم با سعی و تلاش بسیار و آوردن بینه و دلایل و مستندات زیادی از همه جهات توانستیم به اینجا برسیم که چنین تمدنی وجود داشته و رنسانس غرب نیز از آن ملهم بوده . یکی از منابع بسیار معتبر مورد استفاده در آن بحث ُ کتاب علم کمبریج بود. مع الاسف در اخر بحث، بعضی از دوستان برای فرار از تن دادن به نتیجه غیر قابل انکار ،اصالت و اعتبار این منبع را زیر بردند! در اینجا نیز مواجهیم با این روش که مثلا دوستی منابع وطنی را ناحسابی و بی اعتبار می خواند و دوستی دیگر آنان را حقوق بگیر و مزدور می نامد و بر بی اعتباری این اشخاص نوشته ها صحه می گذارد و از منابع معتبر خارجی دلیل و استناد می خواهد و در عین حال وقتی آقای سید محمدی از چند تا از همین منابع به اصطلاح معتبر ، در تایید ادعای وجود داشتن علوم انسانی اسلامی خبر می دهد ، یکی پیدا می شود و معلوم نیست چرا نخوانده وارد بحث شده چنین می نویسد:

جالبست که علوم انسانی اسلامی چنان بر حق است که برای اثبات وجود خود هم متوسل به غربیها می شود !

یا دوست دیگری با آرام کردن بحث که قابل تقدیر است مطلبی می نویسد و عنوانش را می گذارد:
"کاندرین بی فخر بودنها"

اصولا کجای بحث فعلی در راه بحق بودن علوم انسانی اسلامی گام برداشته و به بحث نشسته است؟ که دلیل استناد به منابع غربی اثبات به حق بودنش باشد؟ تنها دلیلش این است که دوستان شما چنین خواسته اند. و از طرف دیگر وقتی خود ما در علوم روز امد نیستیم گریزی به استفاده از منابع غربی نداریم

ستاریان گفت...

یا اصلا کجای این بحث بر سر افتخار و فخر فروشی است؟ از شما اگر بپرسند در خانه ات یخچال داری و یا نه؟ و شما جواب بدهی دارم ، ولی از برق کشیده ام و در جواب بشنوی که پس بگو مطلقا ندارم !. اگر شما اصرار کنید که بابا خب من یخچال دارم ولی به برق نیست و این با این که بگویم مطلقا ندارم دو موضوع کاملا از هم جداست. نهایتا بشنوید که شما خواهان فخر فروشی هستید چه حالی می شوید. یا مثالی دیگر فرض کنید ما در خصوص دایناسورها حرف می زنیم اگر کسی بگوید هیچ دایناسوری مطلقا وجود ندارد ( با تعریف ارائه شده یعنی اسب تک شاخ است) شما نمیگویی عزیز من وجود داشته است و عده ی بسیاری هم اکنون نیز در باره آنها بحث می کنند و کتاب می نویسند و ... جواب بشنوید که شما از طریق اثبات وجود دایناسورها در پی فخر فروشی هستید چه حالی می شوید؟
بحث فعلی ما اینطوری است.
حالا دوستانی که نظراتی گذاشته اند در خصوص جامعه شناسی _ خود علم – چگونگی علم نامیدن علوم – و مسائلی از این دست آیا ابتدائا بنا بر اساس خود علم، نباید بر وجود چیزی که وجود داشتنش در نزد عقلای بسیاری محرز است و در باره اش بحث علمی می کنند صحه بگذارند و آنگاه بپردازیم به اینکه این علوم انسانی اسلامی چرا چنین نامی به خود گرفته است و چه تفاوتی با علوم انسانی دیگر نقاط عالم دارد؟ که وجه ممیز اسلامی بر روی خود دارد؟ همه ی این بحثها مربوط به بعد از پذیرش وجود این واقعیت است.

من می خواستم از دو کتاب نظریه های بنیادین جامعه شناسی از لوئیس کوزر/ برنارد روزنبرگ - ترجمه فرهنگ ارشاد و کتاب سیر جوامع بشری از گرهارد لنسکی / جین لنسکی - ترجمه دکتر ناصر موفقیان در خصوص تفاوتهای علوم انسانی و اجتماعی با علوم محض و یا علوم تجربی بنویسم که دوستان به صرف شنیدن نام علم همه علوم را از یک سنخ نبینیم. از علم در تاریخ مارتین برنال هم مطالبی یادداشت برداری کرده ام و به وقت مقتضی خواهم گفت که سیر علوم انسانی و اجتماعی چگونه بوده است و چه روندی را طی کرده است . قیاس علوم انسانی با علوم تجربی اشتباه محض است.

در خصوص خود علم هم مطالبی هم گفته شود که علم در غرب چرا ابتدا تحصلی شد و انگاه چه شد که علم تحصلی چای خود را به علم تحققی داد و دلیلش چه بود ؟ اگر روزی غرب از دین گریزان شد و به جای همه مقدسات علم را قرار داد چرا امروز به عقب نشسته و دوباره در پی احیای مذهب به جای علم است ؟
متاسفانه ما از این طرق طی شده در غرب اطلاع کمی داریم و همچنان گمان م بریم که دوره دوره ضد مذهبی است و مد وش شعار ضد دینی حاکم است.

هر چند همه این حرفها نهایت امر نام کامنتهای فله ای به خود خواهد گرفت و به فراموشی سپرده خواهد شد. اما من امیدوارم در جمع ما اشخاص آزاد اندیشی حضور داشته باشند و نتیجه بحث انها را به یک موضعی حقیقی و درست بکشاند. واقعا امیدوارم

زمانیان گفت...

سلام
بحث خوبی در باره ی علوم انسانی اسلامی در گرفته است. فکر می کنم باید دو گونه سخن را از یکدیگر جدا کرد.
سخن اول: علوم در میان مسلمانان - چگونه بوده است؟ مثلا فیزیک - شیمی - فلسفه و برخی دیگر از علوم. وقتی از این گونه علوم یاد می شود به یاد تمدن اسلامی می افتیم ابوعلی سینا- رازی - و دیگرام را در تاریخ خوانده ایم.
سخن دوم: فارغ از علوم رشد یافته در بلاد مسلمین - علم و ماهیت علم را با دین مقایسه کنیم و بگوببم آیا می توان علم اسلامی هم داشت؟
از نظر روش شناسی صورت بندی دوگانه ی پیش گفته، با یکدیگر متفاوت است. مدعای اول را باید با روش تاریخی مطالعه کرد. و مدعای دوم نیازمند روش فلسفی و ماهیتی است.
برخی از دوستان برای آن که نشان دهند می توان علم اسلامی داشت به تمدن اسلامی و عالمان مسلمان اشاره می کنند و مدعای خود را با ان دلیل اثبات می کنند. در حالی که این گونه پرداختن به موضوعف نوعی مغالطه است. از سخن اول نمی توان به موضوع دوم پل زد. هر یک مقتضیات خود را دارد.
اما تاکنون مدعیان جامعه شناسی اسلامی - روان شناسی اسلامی و .... نتوانسته اند به نحو منطقی سخن خود را موجه کنند. ما فقط با یک ادعای بی دلیل مواجه هستیم. گویا مدعی باید ادعای خود را اثبات کند.
از سوی دیگر - موج برخاسته ی سی ساله در باره ی علم اسلامی بیش از آن که معرفتی باشد یک بحث سیاسی است. بنابر این شما هر چه دلیل در رد آن بیاورید در نهایت شکست خواهید خورد. البته اگر جان سالم از مهلکه بدر ببرید

ستاریان گفت...

سلام خدمت آقای زمانیان
با استقبال از مشارکت شما در بحث دو نکته فرموده اید:
1- برخی از دوستان برای آن که نشان دهند می توان علم اسلامی داشت به تمدن اسلامی و عالمان مسلمان اشاره می کنند و مدعای خود را با ان دلیل اثبات می کنند. در حالی که این گونه پرداختن به موضوعف نوعی مغالطه است. از سخن اول نمی توان به موضوع دوم پل زد. هر یک مقتضیات خود را دارد.

عرض من این است که چرا نمی توان پل زد و مغالطه است؟ این که جامعه ای در زمانه ای در تمام شاخه های علوم سرآمد دوران بوده است و عهده دار پرچمداری علم شناخته شده است چرا نمی توانسته جامعه شناسی و روانشناسی و اخلاق و اقتصاد و فلسفه و ... سرآمد باشد و حرفی بزند. اینکه چرا نامش را اسلامی گذاشته اند این را باید رفت و ریشه یابی تاریخی کرد که چرا بعد از رنسانس بعضی از علوم را به عربی و اسلامی نامگذاری کرده اند؟

2- اما تاکنون مدعیان جامعه شناسی اسلامی - روان شناسی اسلامی و .... نتوانسته اند به نحو منطقی سخن خود را موجه کنند. ما فقط با یک ادعای بی دلیل مواجه هستیم.

بحث بر سر اینکه توانسته اند سخن خود را موجه جلوه دهند نیست و بحث ارزش گذاری این مباحث هم فعلا طرح نیست. بحث بر سر این است که وجود خود این علوم را نمی توان به دلیل ارزش داشتن و یا نداشتنش نادیده گرفت و موهوم خواند. فعلا وجود داشتنش را مربوط به سی سال اخیر ندانیم که بیش از پنج قرن است در خصوص آن در مجامع علمی بحث است و در ثانی ارزش گذاری این علوم را منوط به قبول پذیرشش کنیم

M. R گفت...

سلام بر همه
گویا برخی دوستان سئوالات مطرح شده در پست را اصلا ندیده و نخوانده و فقط از دیدن تیتر پست «ناراحت» شده اند!
آقای سید محمدی:
شما به مرتضی مردیها می گویی نباید قطعیت را به کار ببرد و خود می گویید در غرب علوم اسلامی رسمیت و قطعیت دارد. بنده سر از حرفهای شما در نمی آورم. گذشته از این که چطور به چنان قطعیتی رسیده اید.
شما مردیها ملکیان سروش و هر آنچه که در کائنات است را اگر با نظرتان در مخالفت باشد نادرست می دانید. این قطعیت نیست؟ رطب خورده و منع رطب؟ تازه تلاش می کنید آنها را از نادرستی بیرون بیاورید؟ با این دلایل؟
بله اگر برپسب مذهبی ملی گرا و یا هر ایدئولوژی دیگری به علم بخورد علم از علم بودنش ساقط می شود. تجاهل نفرمایید خودتان می دانید چه می گویم. علم لیبرالیستی هم نداریم.
در علوم انسانی مدار و محور و کانون ، انسان است. آیا علوم انسانی ِ به اصطلاح اسلامی این را برمی تابد؟
شما با همه ی شاگرد بودنتان حرف اساتید را ناردست می پندارید. حبذا شاگردی!

آقای ستاریان:
شما به کدام پرسش من پاسخ دادید؟
در ضمن الان شما از کجا فهمیدید که غرب (غرب یعنی چه؟) ضد مذهب بود و الان به مذهب بازگشته؟
مشخص کنید کجا به کدام پرسش من پاسخ گفتید. ممنون می شوم.

از بین دوستان به جز آقایان سید محمدی و ستاریان کسی با پست بنده گویا مشکلی نداشت. حتی آقای ستاریان آن را ارزشمند دانست اما گویا فرصت مطالعه ی با حوصله ی آن را نداشت و مشغول بررسی سیر تاریخ علم در جوامع غربی بود.

ستاریان گفت...

سلام
اعتراض من به عنوان مطلب شما به دلیل وارد کردن پیش فرض در بحث علمی است و نسبت دادن امری غیر واقع برای دلیل کنکاش ما برای اثبات موجودیتی به نام علوم انسانی اسلامی آن هم با لحن تمسخر امیز است. چنانکه من قبلا هم عرض کردم روش بحث در مطلب اصلی روشی خوب و پسندیده است اما عنوان بحث ناپسند و غیر اخلاقی است. شما که انتظار ندارید وارد بحثی شوم که پیشاپیش در ان مسخره شده ام!؟

اینکه وارد در بحث نشدم به دلیل همین اعتراض است. از سوی دیگر چون در وبلاگ آقای سید محمدی در این آدرس :
http://seyyedmohammadi.blogsky.com/1389/08/18/post-87/
بحث به صورت علمی و فارغ از تنش ها و جدلهای بی حاصل جریان پیدا کرد ترجیح دادم با اهل منطق به بحث بنشینم شما نیز با مطلب خود نشان می دهید که چنین می خواهید اگر تمایل داشتید یا عنوان مطلب خود را عوض کنید و یا در صورت عدم تمایل می توانید به بحث موجود در وبلاگ آقای سید محمدی مراجعه کنید و بحث را دوام و قوام بخشیده و مشترکا به نتیجه نهایی برسانیم

جواد خراسانی گفت...

سلام،
آن چیزی که علوم انسانی خوانده می شود، تعریف، تاریخ و خاستگاه مشخص و معلومی دارد.
آخر چطور می شود چیزی را که به ذات مستقل از دین و مذهب تعریف شده است و اساسا" انسان مدار و امانیستیک است را با افزونه اسلامی مقید ساخت.
نهایت، آنچه در تاریخ مسلمین در این زمینه ها وجود دارد را می توان مثلا" جامعه شناسی مسلمین خواند، نه جامعه شناسی اسلامی، فلسفه مسلمین نه فلسفه اسلامی و الخ ...

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

مطالب زیادی نوشتم. ولی منصرف شدم و پاک کردم. فقط دوست دارم علاقه ات به سیدمرتضی مردیها، موجب نامردیها و بی ادبی و گفتن جملاتی مانند


«تجاهل نفرمایید خودتان می دانید چه می گویم. علم لیبرالیستی هم نداریم.»


و


«شما مردیها ملکیان سروش و هر آنچه که در کائنات است را اگر با نظرتان در مخالفت باشد نادرست می دانید. این قطعیت نیست؟ رطب خورده و منع رطب؟ تازه تلاش می کنید آنها را از نادرستی بیرون بیاورید؟ با این دلایل؟»


به بنده، نشود.

دمادم گفت...

انگار مدام داریم تاریخمان را دور می زنیم. بحث های دوره ی مشروطه که زمانی خیال میکردیم چه مباحث خنده داری بوده دوباره بحث داغ محافل ظاهرا علمی می شود و بعضی ها هم چه دفاعی راه میاندازند تا بین علم و دین پیوند ایجاد کنند.

برزین گفت...

سلام
من بعید می دانم این بحث ها منتج به نتیجه خاصی شود . اسلامی کردن علوم انسانی از موضع حکومت ؟! معلوم است که ریشه اش از کجاست .

زمانیان گفت...

سلام بر ستاریان عزیز
از بذل توجه تان به کوتاه نوشته ام سپاسگزارم
همان گونه که یادآور شده ام ما با دو نوع و دو روش مواجه هستیم. اولا - بحث در باره ی تمدن اسلامی و علوم مربوط به آن. و ثانیا- یک بحث استدلالی در باره ی این که آیا علوم بنیادا می توانند ماهیت رنگ تعلق دینی - منطقه ای - و... بگیرد. عرض ینده این بود که موضوع اول نیازمند روش تاریخی است و اگر بخواهیم در باره ی موضوع دوم گفتگو کنیم دیگر آن متد تاریخی چندان بکار ما نمی آید و بلکه اگر با چنین کنیم دچار مغالطه شده ایم. زیرا منطق هر کدام از آنها متفاوت است
البته نمی توان تمدن اسلامی را با رشد علوم در آن تمدن نادیده گرفت. فیلسوفان مسلمان داشته ایم. طب - شیمی و... در میان مسلمانان رشد کرده بود. از این چه نتیجه ای می توان گرفت.؟ این که شرایط اجتماعی و سیاسی و معرفتی مناسبی در میان بوده است که علم مسلمانان رشد یافته بود - نشان می دهد پس ما مسلمانان امروزی هم می توانیم رشد کنیم. و علوم را توسعه دهیم. بسیار خوب. امتا این چه ربطی به ماهیت علم دارد؟ ما می توانیم به رشد جامعه شناسی و روانشناسی و... کمک کنیم. اما آیا رنگ دین و قومیت و جغرافیایی مان را می توانیم به این علوم بزنیم.؟
آن که رنگ تعلق نپذیرد علم است.
مدعیان باید با روش استدلالی و منطقی نشان دهند و اثبات کنند که علم هم می تواند ماهیت دینی داشته باشد

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

سلام علیکم.
اگر احیاناً آقای مصطفی ستاریان چیزی به شما گفته، من باید افتخار بهره مند شده از واژه ی «تجاهل» (که یعنی دارم خودم را به جهالت می زنم) و واژه های بی ادبانه ی دیگر نصیبم شود؟

من شاگرد مردیها بوده ام مگر؟ من شاگرد ملکیان و سروش بودم مگر؟ و فرضاً شاگردشان هم بوده باشم، مگر شاگرد بودن منافات دارد با این که من، حد اقل به خیال خودم، با بررسی های خودم، برسم به این که فلان نظرات آنها غلط است؟

من شاگرد و بلکه شیفته ی خرمشاهی هستم. اما با او در این که فال حافظ معتبر است، اصلاً همنظر نیستم. در مباحثی که بین دینانی و خرمشاهی بود، دینانی را عمیقتر می دانم. شاگرد بودن و علاقه داشتن که نباید عقل انسان را (همین دو زار ده شاهی عقل که داریم) مختل کند.


من گفتم طبق فلان آدرسها، که نقل کردم، وجود داشتن فلسفه ی اسلامی و حقوق اسلامی و جامعه شناسی ی اسلامی قطعیت و رسمیت دارد. توجه کنید من تا این لحظه موضعم و دیدگاهم درباره ی فضیلت قطعیت یا فضیلت عدم قطعیت، در معارف و علمها و بحثهای مختلف را، نگفته ام. چون هنوز دیدگاه دقیقی ندارم در این مورد. پس من اگر گفته باشم وجود داشتن فلسفه ی اسلامی قطعیت دارد، من دارای تناقض نیستم، چون من که ادعای فضیلت عدم قطعیت نکرده ام. در حالی که، من گمان می کنم واضح است این که سیدمرتضی مردیها از طرفی از فضیلت عدم قطعیت در علم اجتماع می گوید، و از طرفی می گوید علوم انسانی ی اسلامی «مطلقاً» وجود ندارد، ایشان این دو نظرش در تناقض با هم است، و البته من دو بار از شما پرسیدم این که فردی بگوسید علوم انسانی ی اسلامی مطلقاً وجود ندارد، این جمله با رعایت عدم قطعیت ادا شده یا با زیر پا گذاشتن عدم قطعیت، اما شما جواب ندادی.

نمی دانم از من چه سؤالی کردی که جواب ندادم.

شما مضحکه نشدی. من پریروز در مسیر قم - تهران بودم که ستاریان به من خبر داد محمدرضا مقاله ای نوشته و با آرامش و حوصله سعی کرده جمع بندی کند مطالب را. عیناً با همین کلمات و به همین نحو گفت. خب البته ماها مقالاتم بازخوردهای مختلف دارد:
بعضی ها نوشابه باز می کنند برایمان؛
بعضی ها طعنه می زنند؛
....

سیدمحمدی - دکتر علی زمانیان گفت...

سلام علیکم.
فرموده اید:

«آن که رنگ تعلق نپذیرد علم است.
مدعیان باید با روش استدلالی و منطقی نشان دهند و اثبات کنند که علم هم می تواند ماهیت دینی داشته باشد»


علوم انسانی برآمده از اندیشه ی انسانها است. علومی مانند فیزیک و شیمی، که قرار است مدعیاتش با آزمایشهایی که در تمام نقاط دنیا انجام می شود، به نتیجه ای واحد برسد، البته قبرار نیست رنگ تعلق دینی و ملی و جنسیتی و ... بگیرد، اما فرض کنید علم حقوق، فرض کنید حکم درباره ی این که چیزی به نام zenaa تعریف دارد یا نه و zenaa مجازات دارد یا نه و اگر دارد مجازاتش چیست و یا اگر فردی فردی را کُشت مطلقاً نباید او را اعدام کرد بلکه فقط باید زندان کرد، یا نه، مجازات او یا قصاص است یا دیه است یا عفو است یا زندان است، بنده گمان می کنم علوم و آراء درباره ی این مسائل، نمی شود رنگ تعلق به خود نگیرد. جامعه شناسی ی ماکس وبر و جامعه شناسی ی ابن خلدون، فلسفه ی ملا صدرا و فلسفه ی شوپنهاور، حتا دین (که ظاهراً در طبقه بندی ها، religion که حالا یا دین است یا دین پژوهی) ظاهراً بین محمد مجتهد شبستری و بین مصطفی ملکیان و غلامحسین ابراهیمی دینانی یکسان نیست و من گمان می کنم این بزرگان تعلقات مختلفشان اثر دارد در آراء دینی شان (دین یا دین پژوهی را در این بحث، از علوم انسانی در نظر می گیرم).


همین فرمایش شما که علم باید از تعلق آزاد باشد، چه بسا از تعلق شما باشد به این که تعریف علوم انسانی باید سکولار باشد.


مدعیان، گمان کنم ادعا نکرده اند فلسفه ی اسلامی «ماهیت دینی» دارد. فلسفه ی اسلامی از شاخه ها یا تقسیم بندی های فلسفه است. خود فلسفه ی اسلامی، ظاهراً شاخه های اصالت وجود و اصالت ماهیت و فلسفه ی اولا و ... دارد. فلسفه ی اسلامی ظاهراً نامی است که بر انواع روشها و قواعد فلسفی که در جوامع اسلامی شکل گرفته ــ و البته وامدار فلسفه ی یونانی است ــ می نهند، و فلسفه ی اسلامی ظاهراً ماهیت اسلامی ندارد.

با احترام.

علایی-محمدرضا گفت...

باسلام ودرود
دوست عزیزم نه من نه اقای ستاریان(که تقریبا هر روز با ایشان ملاقات میکنم و کاملا به روحیات ایشان اشنا هستم)اعتقاد نداریم جاده ادب وپاسخگوئی یکطرفه است. کلیه روابط اجتماعی ماهیتی دوجانبه دارند.
ابتدا در تائید حرف دوست محترم اقای سید محمدی باید بگویم همچین حرفی هم اقای ستاریان به من هم گفتند واشاره کردند که شما پستی جدید گذاشته اید و سعی دارید بحث را به روالی منطقی بکشانید البته من انجا به عنوان پست جدیدتان اعتراض کردم.این را گفتم چون فکر کردم شاید برداشت واقع بینانه تری از اقای ستاریان پیدا کنید البته ایشان حتما خودشان در صورت تمایل جوابگو
خواهند بود
اما انچه در رابطه با خودم میخواهم بگویم این است که اگر بحث ها به پرخاش کشیده میشود یا یکطرف مباحث (مثل الان)نسبت به ادامه بحث دلسرد میشود این است که گویا دوستانی پیرامون شما قرار دارند که وبلاگ وبحث های جاری در ان را فقط برای توهین به طرف مقابل یافته اند.اینان چه در بحث قبلی پیرامون تمدن چه بحث فعلی با هر ادله ای که ما ارائه دادیم جز تمسخر کاری انجام دادند؟
این حرکات بقدری با غلظت انجام شد که ناخوداگاه ؛ادبیات شما را هم به همان سمت وسو برد.
قبول کنید بحثی که تا شروع میشود و به مجرد انکه یکی از ما کامنت میگذاریم سریعا تخطئه میگردد وما را با کلماتی مثل پنیر اسلامی ؛کاندوم اسلامی؛اسب تک شاخ وغیره مواجه میکنند این مشخصا به محاق بردن ادامه ماجراست.
شاید بگوئید بسیاری از این کلمات را شما نگفته اید اما من میگویم اگر مخالف این ادبیات بودید تذکر میدادید اعتراض میکردید.
بارها چه در بحث قبل جه در این بحث با هرکلامی که میگفتیم وموکدا تاکید میکردیم مثلا این جمله ما را حمل بر بار ارزشی بر چیزی ندانید ولی انچه مشاهده میشد این بود که به ان جملات بار ارزشی داده میشود و با شدت سعی در پاسخگوئی به چیزی میشدند که خود اذعان میکردیم مد نظر ما نیست.
دوستانی که در کامنتهایشان مشخصا این گونه برای شما وعقایدتان اظهار ارادت میکردند ؛شما میتوانستید بر ادبیات تند وبعضا هتاکانه انها کنترل داشته باشید.
اما متاسفانه از دید من نه تنها این کار را انجام ندادید بلکه با نوشتن پست جدید با عبارت ((کاندرین بی فخر بودنها)) بحث اعتبار داشتن یا نداشتن یک گزاره ساده را رسما بحثی ارزشی کردید و این حرکت ناپسندی بود که در بحث قبلی خاطره تلخی از ان داشتم و باید بگویم وقتی اقای ستاریان درباره پست جدید شما از من سوال کرد صراحتا گفتم بحث بالکل از مسیرش خارج شده و به ایشان هم توصیه کردم شاید بهتر باشد از ادامه بحث زیر همچین عنوانی صرف نظر کند.
در پایان یاداوری کنم شخصا مدتهاست مطالب شما را در وبلاگتان دنبال میکنم وشما را فردی اهل مطالعه یافتم وبرای تلاشتان ارزش قائلم اما کاش میشد برای مباحث فضایی بهتر اماده کنید که پویایی هر بحثی به وجود داشتن عناصری در جهت مخالف است وگرنه تک صدایی واینکه مثلا تمام کامنتهای یک پست شما این باشد که جمله مثلا (به لیست خرید اضافه شد)ذیل اسامی مختلف تکرار شود شاید خوشایند باشد ولی عمقی به مباحث نمیدهد

ستاریان گفت...

سلام

من یکبار در وبلاگ آقا امید به شما گفتم که شما مسخره می کنید که مسخره می شوید. توهین می کنید که توهینی نه فراتر از توهین خود می شنوید
وقتی من مثلا می نویسم که شهریار ماکیاولی شما فورا می نویسی شرط می بندم شهریار را نخوانده ای!
از اسپینوزا می گویم می نویسی اصلا اسپینوزا را می شناسی !؟
از مردیها می گویم، می گویی اگر مردیها را می شناختی می فهمیدی که کاربرد صراط مستقیم لیبرالیسم از سوی او یعنی چه!
بحث بر سر صحت یک جمله است از اسب تک شاخ حرف می زنی!

در همین کامنتی که برای شما و آقای سید محمدی بدون هیچ تغییری گذاشته ام نگاه کنید و جمله ای که نوشته ای:
" شما به کدام پرسش من پاسخ دادید؟
در ضمن الان شما از کجا فهمیدید که غرب (غرب یعنی چه؟) ضد مذهب بود و الان به مذهب بازگشته؟"

در حالی که من در نوشته ام اولا به عنوان مطلب اعتراض کرده ام و در ثانی وعده کرده بودم به همه سوالاتم در حد وسع اندکم جواب دهم.

من کی خود را علامه و شما را نادان خوانده ام حتا اگر کسی مرا بحرالعلوم خوانده است از او خواسته ام چنین نکند. اما همیشه و همه وقت شما مرا بیسواد خوانده ای بدون آنکه ذره ای از سواد خود را به نمایش بگذاری

بله! همه عیبش بگفتی از حسنش نیز بگو.

درست به خاطر جواب شما بود که من خطاب به آقا سعید آن جمله از کتاب علم در تاریخ جان برنال را نقل کردم
شما نوشتی :
در ضمن الان شما از کجا فهمیدید که غرب (غرب یعنی چه؟) ضد مذهب بود و الان به مذهب بازگشته؟"
و نوشتم:
این مطلب را از کتاب علم در تاریخ نقل می کنم که قسمتی از بحث را پوشش می دهد و در فرصت بعدی ببینم چه چیزی جا مانده و مورد نیاز است حتما به ان خواهم پرداخت
نشانه ای از سیر قهقرایی روشنفکرانه این است که تاریک اندیشی و راز گرایی در مذهب و فلسفه ، اگر چه سطحی ، در جهان « آزاد» از پنجاه سال پیش بیشتر شده است. ما خود در زمانه خودمان شاهد تکرار یک تحول دوری هستیم یعنی بازگشت از لامذهبی مد روز به مذهب مد روز که بر اثر هراسی که انقلاب فرانسه در دل طبقه حاکمه افکند پدید آمده است.
بعد بلافاصله ادامه می دهد:
بازگشت به عقب ، دشوارتر و مناقشه انگیزتر است زیرا اولا علوم طبیعی پیشرفته نوین برای نفوذ در شعور عام مردم اینهمه فرصت داشته است و در ثانی اکنون علی البدل زنده و فعالی برای تاریک اندیشی بدبینانه ی جهان سرمایه داری پیدا شده است که دیگر قابل انکار نیست.

عقب نشینی روشنفکری قرن بیستم بهیچوجه منحصرا بازگشت به مذب نیست که در همین مجلد از آن صحبت کردیم . در نخستین سالهای پس از جنگ جهانی اول ، می توان گفت خرد گرایی تولدی دیگر یافت و این تولد تازه در مکاتب فلسفی شکوفایی از جمله تحقق گرایی منطقی راسل و مکتب وینی وینگنشتاین و کارناپ و ارگانیسیسم وایتهد (1947-1861) و اصالت عمل و رفتار گرایی دیویی و واتسن در ایلات متحده ، جلوه گر شد. مع ذلک ، تحقق گرایی جدید علی رغم مبارزه طلبی ای که نشان داد ، مخالفت سرسختانه ای با تاریک اندیشی که از نو جان گرفته بود نشان نداد و حتی بسیاری از نمایندگانش به صف تاریک اندیشان پیوستند. دشمن جدید ، همان دشمن قدیم نبود . دشمن جدید نه کلیسا بود و نه فلسفه ایده آلیستی بلکه مادیگرایی بود. تحقق گرایان با انتقاد منطقی ای که از مبانی تمام حقایق به عمل می آوردند عقیده مردم را نسبت به علم ، بیشتر سست کردند تا نسبت به مذهب
برگرفته از کتاب علم در تاریخ نوشته جان برنال – ترجمه محمدحیدری ملایری / محسن ثلاثی/ بهاءالدین خرمشاهی - جلد دوم ( مجلد سوم و چهارم) فصل سیزدهم دگونیهای اجتماعی قرن بیستم – فلسفه و الهیات ص 321

ستاریان گفت...

اما شما به طور معمول به انچه من می گویم اگر حتا عین حرف استاد ملکیان شما! یا استاد نیکفر شما! باشد حمله ور می شوی!
از فلسفه می نویسم با !!!!؟ ... !؟ روبرو می شوم
از تاریخ می نویسم با ؟!؟ }» !؟ مواجهم می کنید
از جامعه شناسی و علوم انسانی می گویم مسخره می کنید که از تاریخ به جامعه شناسی!!!؟
من پیش از ازدواجم تمام کتاب های دکتر قائمی در خصوص روانشناسی کودک را خریده و خواندم و هنوز هم دارم. به روانشانسی علاقه مند شدم و مشغول خواندنش شدم . اصول روانشانسی دکتر مان که از کتابهای مرجع روانشناسی است را کامل خوانده ام و دارم . این علاقه به خواندن برای من اعتیاد شده است خب چه کنم؟ مگر ننوشته بودم که کارتن کارتن کتاب می خریدم مگر همین آقای سیدمحمدی مرا به خاطر همین گفته ام بارها مسخره نکرد!؟ اما در رابطه من با او چه تغییری حاصل شد؟

بارها دلیل اشکالات تایپی و املایی و غلطهای فاحشم را توضیح داده ام . بار دیگر نیز توضیح می دهم اولا من خود را بی خطا نمی دانم و مکررا گفته ام که آدم باسوادی نیستم و بروز خطا از من را ببخشایید و علاوه بر ان من منحصرا در محل کارم به کامپیوتر و اینترنت دسترسی دارم .کاسب و مغازه دارم و تمام انچه می نویسم را در حین پاسخگویی به ارباب رجوع و بد و بستان پول و جنس است .این بار همگی شانس اوردید که کامپیوتر منزلم خراب بود ومن نتوانستم آنطور که شایسته این بحث بود واردش شوم و به تمام مسائل برسم. اینکه در چنین شرایطی بتوانم افکارم را جمع کنم و بنویسم خود برایم معضلی است حالا غلطهای املایی و تایپی هم بروز می کند که به دلیل همین شرایطی است که توضیح داده ام و بار دیگر توضیح دادم و وقت بازنگری و اصلاح ان را هم ندارم.

هیچ دشمنی نه با شما و نه هیچ کسی دیگر در خود نه احساس می کنم و نه می بینم برای اینکه از اسامی مدتهاست که عبور کرده ام به طور مثال کامنت خطاب به فروز را بدون دیدن وبلاگش گذاشتم و تا وقتی بحث با آقا سعید به نتیجه فعلی نرسیده بود با وجود اطلاع از آدرسش به وبلاگش نرفتم.
من حرفها را نقد می کنم نه اشخاص را

برای من نیکفر و آرامش دوستدار و خرمشاهی و مردیها و ملکیان و مطهری و دیگران فقط یک اسم هستند که ممکن است تحت لوای این اسم حرفی درست و یا به کلی غلط زده باشند و من با دیدن حرفشان باید درستی و نادرستی اش را دریابم. این از آموزه های نگرش فلسفی است من هر چند خود را کوچکترین می دانم اما یک چیز را به خوبی دریافته ام که همه غیر از معصومین اشتباه کار هستند فقط مقدار این اشتباهات در اشخاص کم و زیاد می شود. همین

اگر از من رنجیده اید بدانید که من از شما نیز بارها رنجیده ام اما هربار با چشم پوشی از رنجش خود با علاقه مطالبت را خوانده ام اگر درست بوده تایید کرده ام و اگر نادرست بوده با دلیل رد کرده ام . باز هم چنین خواهم کرد
دوستی ها را ازران نمی توان فروخت آقا محمدرضا. من شما را دوست خود می دانم حتا اگر شما چنین ندانی
این جوابی است خودمانی برای برطرف کردن رنجیدگی . از آن برداشتهای دیگر نکنید. یادتان هست پستی که نوشته بودم و عنوانش بود "این پست را نخوانید زیرا کاملا شخصی است "و شما خواندی و در کامنت خصوصی مطلبی نوشتی و به عجیب بودن همسانی سرنوشت خود با من اشاره کردی!؟ من به دلیل همین همسانی است که به شما علاقه مندم . من همانم و هیچ فرقی نکرده ام اما ظاهرا شما عوض شده ای و هر دو مسن تر شده ایم و بی حوصله تر

ستاریان گفت...

سلام به اقای زمانیان
از جواب شما ممنونم
آقای داوری در کتاب فارابی فیلسوف فرهنگ صص 266-267 در خصوص بحث ما چنین نوشته اند:
فارابی صرفا ادعای تاسیس فلسفه نکرده ، بلکه احساس کرده است که مجدد است و در صدر تاریخ فلسفه اسلامی قرار دارد و هیچ مسئله ای در فلسفه اسلامی نیست که او لااقل به طرح آن نپرداخته باشد. اما جهت اعتنای پژوهندگان امروزی به آثار او از بابت مقام تاریخیش نیست و بیشتر به عنوان یک مولف و مصنف که به گذشته تعلق دارد مورد توجه است. به عبارت دیگر ، به فارابی از آن جهت که نسبت خاصی میان تفکر او و فرهنگ و تمدن اسلامی وجود دارد نگاه نمی کنند و حتا وقتی تاثیر او را در فلسفه اسلامی مورد بحث و پژوهش قرار می دهند ، بیشتر به این نکته می پردازند که چه کسانی و به چه نحو آرای او را اقتباس کرده اند.
در اینکه اخلاف فارابی از آثار او خیلی اقتباس کرده اند خلافی نیست و این مطلب در نظر راقم این سطور هم مورد اعتنا بوده است. اما این اقتباس جهتی دارد که اگر نداشت، فارابی هم مانند محمد بن ذکریای رازی در فلسفه مورد غفلت قرار می گرفت . این اساس را در نسبت مجهول الکنهی که فیلسوف با حقیقت وجود پیدا کرده است باید جستجو کرد . با این نسبت است که فلسفه در عالم اسلام اجمالا ظهور کرده و در طی نهصد سال تاریخ ، بسط و تفصیل یافته است. پس توجه به آثار فارابی و اقتباس از آن یک امر تصادفی نیست و به استحکام برهانی قواعد فلسفی او هم ربطی ندارد ، چه ، غالب این قواعد بعد از فارابی و در آثار اخلاف او برهانی شده است ، تا جایی که می توان گفت تاریخ فلسفه در اسلام – شاید و در قرون وسطای مسیحی – می بایست تاریخ شرح و تفصیل فلسفه فارابی باشد.
با این مقدمات اگر بخواهیم درباره مقام و موقع فارابی در تاریخ فلسفه در عالم اسلام و قرون وسطی حکمی بکنیم ، باید بگوییم که او بزرگترین فیلسوف این دوره و موسس فلسفه اسلامی است. او جدی تر از تمام فلاسفه اسلامی به نسبت میان فلسفه و تمدن و به مبانی زندگی اقوام و امم توجه کرده است. البته تا وقتی که مدینه فاضله او را به عنوان یک امر انتزاعی تلقی کنیم و درباره آن به پژوهش صرف بپردازیم ، اهمیت فلسفه و طرح مدینه فاضله در تاریخ فلسفه و شان تاریخی هریک از آنها در ادوار مختلف تاریخ غربی بشود و بر مبنای آن ، موقع و مقام مدینه فاضله فارابی معلوم شود . در اینصورت نه تنها به نسبت میان فلسفه و تمدن اسلامی آشنا می شویم ، بلکه معنی تاسیس فلسفه اسلامی هم تا اندازه ای روشن می شود.

نجیبه محبی گفت...

متن عنوان مناقشه عده ای بود نه چندان کم و کامنتها محل ظهور این جماعت و مچ اندازیشان .

باید به آن دوستان طرفدار علم اسلامی گفت که اگر منظورتان علم در تمدن اسلامی است قابل قبول است عبارت وصفیتان اگر منظورتان علم اسلامی است فقط یک مثال زنده بیاورید مثلا" بفرمایید چطور در علم اسلامی صابون میسازند و در علم غربی ؟

تازه این شیوه تفکر غلطی اش این است که شما یک نوع علم را با اضافه دین تعریف می کنید یک نوع را به اضافه جغرافیایی . اینگونه ما علم بودایی و یهودی و مسیحی و زرتشتی و ... هم داریم .

بله در تمدن اسلامی عالمانی بودند که بعضا" مسلمان هم بودند اما همانها هم شیوه کارشان را از اسلام نیاورده بودند اگر این است که این دین اسلامی مورد نظرتان بسیار ناقص است که هر روز گام به گام جلو می رود زمین می خورد بلند می شود و دوباره راه می رود .

اگر این طور است که می گویید باید اسلام کامل علم کامل را هم بیاورد .

farzad گفت...

سلام. به نظر من علم فرادینی است. بنابراین بااین نظرت که علوم انسانی اسلامی بی معنا است موافقم اما نظرت در مورد لایتغیر بودن دین را نمی پسندم. به نظرم دین هم بسیار قابلیت زیادی برای دنیوی شدن دارد.

دمادم گفت...

فکر می کنم که بدیهی ترین نکته همین باشد که علم و دین نمی توانند هم را توجیه کنند. چون علم تجربی است و دین شهودی. علم ، به عدم یقین وابسته است و دین به ایمان. حالا چرا برادران ایمانی می خواهند همه چیز را زیر پرچم دین ببرند خدا داند، چون با این کار دین هم ارز ش معنوی خود را از دست می دهد.

امير مهدي گفت...

به خانم نجيبه محبي در پاسخ به پااگراف آخر كامنتتان
(احتمالا به تحجر و خشك مغزي متهم شوم ولكن اهميتي نمي دهم)
سلام
سوالي دارم.ايا بين علم امام معصوم وساير افراد تفاوتي قائل نمي شويد؟يعني وقتي امام معصوم در مسائل علمي مانند شيمي،فيزيك،زنتيك،نجوم وساير رشته هاي علمي اظهار نظر مي كند فارغ از بحت تقدس گرائي ايا اعتبار علمي نظر ايشان با اعتبار علمي ساير دانشمندان برابري مي كند؟نمي دانم سركار دقيقاض چه تصوري داريد.اما علم امام معصوم همانند خداي متعال مطلق است.فرمود لا فرق بينهم وبينك الا انهم عبادك وخلقك.هيچ تفاوتي بين حضرات معصومين(صلوات الله عليهم اجمعين) وخدانيست الا اين كه انها مخلوق خدا هستند.(كه البته به تعبير عرفا چه تفاوتي بزرگتراز اين).در هر حال علم معصم هم مطلق است ونقطه تاريك براي او وجود ندارد.بر فرض محال هر يك از حضرات معصومن اگر همنين حالا زنده شوند(يا ظهور حضرت صاحب روحي فداه را در نظر بگيريد)هر دانشمندي در هر زمينه اي از علوم هر سوالي ومهو.لي كه داشته باشد آن بزرگواران پاسخ مي دهند.يعني اگر نخبگان تمام رشته هاي علمي در هر شاخه اي جمع شوند و از امام عصوم سوال كنند آن حضرت بهترين ودرست ترين پاسخ را مي دهند.امام باقر(صلوات الله عليه)طبق نقل به جابر بن يزيد جعفي فرمودنديا جابر!والله لقد اعطاني علم ما كان وما هو كائن الي يوم القيامه.بخدا قسم كه علم گذشته وهرآن چه كه در آينده تا روز قيامت خواهد آمد(بعنوان علم) بهم ن داده شده است.غرض اين كه وقتي در يك مطلب علمي امام معصوم اظهار نظر مي كندعلاوه بر اين كه از نظر علمي هميشه بيشترين اعتبار را داردبا قطعيت هم همراه است ومحال است كه علم بتواند خلاف ]ان را اثبات كند.چون امام معصوم متصل به وحي است ووحي هم سرچشمه همه حقايق است.
آن قدر مثال دارد كه نيازي به بازگوئي نيست.ولي اگر لازم شد بازگو مي كنم.اسلام دين كاملي است.لكن اين دين بصورت كامل به ما نرسيده ا ست.منظور من اين نيست كه كار علمي را تعطيل كنيم وبه روايات بسنده كنيم.اما اين كه دين را در دايره فرديت وعبادات و...خلاصه كنيم هم به نظرم جفاي به دين است.ضمناً بفرمائيد ما كجا ودر چه تاريخي به حقيقت اسلام واسلام ناب عمل كرديم وضرر ديديم؟

امير مهدي گفت...

براي آقا محمد رضا
سلام
دسته بندي شما از بحث بسيار متقن وجالب بود.امانتيجه گيري اي كه در پايان كرديد راه بحث وتبادل نظر را مي بندد.اگر قرار است همه با هم در يك پروسه مشترك به يكديگر كمك كنيم تا باهم رشدكنيم ونهايتاً به حقيقت برسيم ديگر معنا ندارد كه نظر وعقيده خودمان را برفرض وجود قطعيت بر درستي نظرمان در ابتداي بحث بعنوان نتيجه بحث ابراز كنيم.اين يعني اين كه طرفمان را در حالت تدافعي قرار داده ايم ونيازي به مفاهمه وتبادل نظر نداريم ومطلب همان است كه ما مي پنداريم.چه بسا قصد شما اين نباشد.اما منطقاً اين معنا به ذهن متبادر مي شود.
ضمناً دوستاني مثل خانم فرزانه مرتباً مفروضات نادرستي را بعنوان صورت مسئله مطرح مي كنند وبعد هم با صورت مسئله غلط پاسخ صحيح به سوالات مي دهند وتوقع هم دارند كه ديگران با همين صورت مسئله جوابگوي سوالات ايشان باشند.مثلاً عنوان مي كنند كه چون دين براي نظراتش قطعيت قائل است پس هر چه كه ديني باشد قهراً نمي تواند علمي باشد.چون علم معنايش عدم قطعيت وجزميت در جوابهاست.خوب آيا محال عقلي يا محال عادي است كه ما بتوانيم اثبات كنيم به دلايل عقلي متقن آن چه امام معصوم در موضوعات علمي مي گويد تا قيام قيامت درست است وحق است و غير آن نيست؟

سیدعباس سیدمحمدی گفت...

به من می گوئی

«کتاب را که نخوانده ای از عنوان تیترش استفاده می کنی و به زمین و زمان ربطش می دهی. حرف هم بزنیم به آستانه ی درگاهت برمی خورد.»

به نظرم داری بی ادبی هایت را ادامه می دهی.
از موبایل و از وبلاگم پاک می کنم نامت را.

مجید گفت...

آقا محمد رضا

حرف من رو بر عکس باید میخوندی،
من کی گفتم ایده آل من زن خوشگله و ماشین تمام اتوماته!!؟
فکمی کنم اگه شانس بیاری تو زن گرفتنت، هیچوقت حرفمن رو تجربه نمیکنی.
اما اگه شانس نیاری، متوجه میشی که فارغ از ذهنیات و سطح فکرت، چطوری میشه در چند لحظه کوتاه باهات کاری بکنن که تمام عقاید و افکار و چیزهای قشنگی که بهشون فکر میکنی یا اعتقاد داری، جلوی چشمت رژه برن.
راستی شنیده بودی قدیمی ها به زن میگن دشمن خونگی

نوایش گفت...

سلام
بنده نیز با هر گونه تقدس مخالفم
خدا و نبی و امامن بعدش هیچ یک برای خود تقدس قائل نبوده اندو توهین به خویش را حمله به تقدسات و محاربه با امام زمان !! تلقی نمی کردند چه برسد به نقد و تکذیب!!!!
تقدس ساخته ذهن یوبوسیت دارانی است دچار اسهال در بیان اند!

مهدي نادري نژاد گفت...

با سلام
دو مکتوب را خواندم.
اخیرا در شماره ۶ مهرنامه گفتگویی از ایشان با عنوان
"فلسفه تحلیلی در ایران مطرود ومقهور است" که جالب وخواندنی است.
واما این پست جناب سید محمدی
باید نظرات را دراین موضوع تقسیم بندی کرد:
1-عده ای موافق اسلامی شدن علوم انسانی می دانند و حوزه را موظف به انجام این کار کردند.آقای مصباح و آقای خامنه ای و همفکران ایشان از این زمره هستند.
2-عده ای مخالف واز اساس مخالف چنین ایده ای هستندو آن را غیر ممکن می دانند.مثل آقای جواد طباطبایی و آقای مردیها وهمفکرانشان.
3- عده ای همانند پرفسور یان ریشار (‪Yann Richard)، خاورشناس فرانسوی، استاد و رئیس مؤسسهٔ ایرانشناسی دانشگاه سوربن نوین است که سال‌ها مقیم ایران و مسئول انجمن ایران‌شناسی فرانسه در تهران براین اعتقاد است که علوم انسانی ملیت وورز ندارد.H:\httpwww.rahesabz.netstory22889.htm
4-عده ای هم مانند دکتر سروش این کار را نیازمند مقدمه می دانند
"اگر علوم انسانی سکولار (غیر دینی) باشد، علم سیاست هم سکولار خواهد شد و از سکولار شدن علم سیاست تا سکولار شدن خود سیاست نیم ذراع بیش راه نیست. برخاستن این غوغاها و غریوها ناگهان پس از زندانی کردن و محاکمه فرمایشی و فرسایشی سعید حجاریان گواهی گویا بر این تحلیل است.
حکومت دینی، سیاست شرعی و علم نقلی می خواهد. و این مهم با علم سکولار بر نمی آید. راز اینکه رهبر جمهوری اسلامی سردمدار و پرچمدار بومی کردن یعنی نقلی کردن علوم انسانی شده است همین است. این علوم آشکارا به جایگاه او حمله میبرند واز اینروست که دایره ی دشمنان ولایت فقیه در چشم او توسعه یافته است و از عامیان وعالمان و مومنان و کافران گذشته، خود علم را هم در کام کشیده است.
سوم.در تدوین و تاسیس علم انسانی نقلی (روانشناسی نقلی، اقتصاد نقلی، تاریخ نقلی ... یعنی برگرفته از متون دینی) با عالمان دین نزاع نباید کرد. و به نحو پیشینی از امتناع آن سخن نباید گفت. بگذار آنها هم قرعه تجربت به نام علم انسانی بیفکنند و بخت خود را بیازمایند. تیزبینان شاید در این آزمون حاصلی و فایدتی نبینند و آن را سقف زدن بر تفکر و در قفس نهادن مرغ خرد بشمارند، اما چه فایده از این بیشتر که توانایی این طایفه در ترازوی تحقیق توزین شود و حدیث فضل و آدابشان به گوش ها برسد و
به بانگ چنگ بگویند آن حکایت ها
که از نهفتن آن دیگ سینه می زد جوش
تا همگان در حقشان داوری کنند و نمره از دست خلایق بگیرند. من این را از سر نیکخواهی می گویم و ذره ای قصد تخفیف ندارم.
اما توصیه من به عالمان علم پرور این است که اولا این کار را به دست خردمندان و کاردانان بسپارند و غوغائیان و سودائیان را در جمع خود راه ندهند و از ابرهای خشک انتظار باران نبرند. ناپختگان و خامانی چون فلانی و فلانی ...( در شواری انقلاب فرهنگی و ...) که حقا و انصافا جز نقش باطل زدن و مشق بطالت کردن و درس جهالت دادن، هنری ندارند اندک اعتبار آن طرح و برنامه را هم زایل خواهند کرد.
ثانیا، علم دوستان علم پرور ، با دامن در کشیدن از سیاست، چندی به جد، فلسفه و تاریخ علم را در مطالعه گیرند و از کیفیت تکوین و تولد علوم، نیک با خبر شوند. و زایمان دردناک دانش را از مادر تجربه، شهود، ریاضیات، نقد، تفکر، بخت و اقبال مشاهده کنند تا شتاب زده و نا آزموده در این دریای پرتلاطم جهش نکنند و بی گدار به آب نزنند و مویز را قبل از غوره نخواهند. بل فروتنانه و قدرشناسانه دستآوردهای دیگران را به دیده تامل بنگرند و مقراض به احتیاط بزنند مبادا شاهبال خرد را ببرند.
http://www.drsoroush.com/Persian/By_DrSoroush/P-NWS-13890712-RazVaNazOloomEnsani.html

نيكادل گفت...

سلام
واقعاً چرا فقط علوم انساني اسلامي؟
به نظرم بهتره يه نفر پيشنهاد كنه كلاً از بيخ و بن اقدام به ابداع علم اسلامي در همه حوزه ها شود!
چرا از زمانهاي قديم تر شروع نكنيم؟مثلاً چرخ اسلامي! اول مستطيل،‌ بعد گوشه هاش رو گرد كنيم،‌ بعد تيوپ و لاستيك اختراع كنيم و .... تا برسيم به چرخ امروزي! حالا اسلاميزه كردنش با اهل فن!
در مورد آتش و علوم پزشكي و علوم دقيقه و ... بايد همين كار بشه...
و ميشه،‌ فقط عناد نورزيدو منتظر آينده نامعلوم باشيد،‌ اينجاست كه ميگه ان گر صبر كني زغوره حلوا سازم...

امير مهدي گفت...

امير مهدي-نيكادل
سلام
بله.دوستاني مانند شما همه منطقشان همين است.نسبت دادن عقيده اي كه بطلانش از واضحات است به طرف مقابل وبعد هم نتيجه گيري وخنده.كسي نگفت همه چيزمان را اسلامي كنيم.در صدد هم نيستيم اثبات كنيم كه نياز به علم نداريم واز قرآن وروايت همه چيز فهميده مي شود.صحبت بر سر اين است كه وقتي معصوم اظهار نظر علمي مي كند چون علمش نامحدود است از نظر علمي بيشترين اعتبار را دارد و علم نمي تواند بالاتر از اين سخن را بگويد.
اگر تفاوت علم محدود ونامحدود در ذهن شما يكسان است پس بحثي نيست.با عقايدتان خوش باشيد.

مجید گفت...

والا بنده به خودم نگرفتم.
حقیقتش من اعتقاد دارم که این مایملک بودن و نبدونش یه جور جنگ پنهان زنانه است.

ایشا الله از تجرد در میایی به مرض تاهل و بچه و زن اونم از نوع ایرانیش مبتلا میشی، اونقوت قدر عافیت رو میدونی.

هنوز که هنوزه و حق طلاق و هزار تا کوفت و زهر مار دیگه با مردا است، از ترس زنامون نمیتونیم یه نفس راحت بکشیم 5 دقیقه خودمون باشیم، یه کتابی که دوست داریم رو بخونیم یا یه آهنگی رو که دوست داریم بشنویم ( اینجاش یه خورده اغراق داره اما اصلش حقیقتیه )
خلاصه اینهم حکایتیه برای خودش

ان سال 57 شور بی شعور گفت...

نظر ها را كه بخوانی متوجه می شوی ..
كه جاهستان ایران .. از جاهلستان زمان قبل از اسلام عربستان هم عقب تر است ..
چرا كه اولن قبل از اسلام جامعه عربستان .. جاهلستانی مثل بعد از اسلام نبود ..
امام معصومی وجود نداشت .. ماه حرامی بود كه دست به كشتار و قتل نمی زد .. و ..
یك لیبرال مذهبی .. از انجاییكه با من اشنا و دشمنی لیبرالی دارد نامش را نمی برم ..
بله این لیبرال مذهبی بدرستی نوشته .. كه ای دانایان كل جهان مسلمان ..شیعه
مگر ما علوم انسانی .. كاتولیك و پروتستان و ارتودوكس .. و .. یهودی .. بودایی .. هندویی .. سیكی .. و ..
داریم كه شما می خواهید علوم انسانی .. شیعه اسلامی بسازید ..
این جاست كه معلوم می شود .. اسلام .. جز زبان زور و تجاوز و كشتار .. زبان چاپلوسی و پررویی و ... دلالی .. دراختیار گرفتن دسترنج دیگران هم استاد است ..

نیکادل گفت...

جناب امیر مهدی
معلوم است که ما باید با عقیده خودمان خوش باشیم. سبک تفکر شما جز خون به دل اهل منطق کردن کارکردی ندارد.در بیش از 50درصد بحث هایی که دوستان شما مطرح می کنند هیچ ارتباط موضوعی و مفهومی با مطالبی که نگارنده وبلاگ در پستش می گذارد وجود ندارد. با این شیوه بحث چه توقعی دارید!دیگرانی هم که اینجا هستند هم اهل مطالعه هستند و هم محفوظات ذهنیشان بیش از شما نباشد کمتر از شما هم نیست اما با این مدل استدلالی شما عزیزان باید عرض کنم که : عمراً برسی به کعبه ای اعرابی!
در ضمن دنیا با علم محدودش اثار نامحدود و ماندگار ایجاد کرده مصادیقش هم بی شمارند و بر کسی پوشیده نیست. عقلا قضاوت کنند فضیلت کدام بیشتر است، صاحبان علم نامحدود با آثار حداقلی در زندگی بشر یا انسانهایی با علم محدود اما آثار بنیادین و ماندگار!!!!

امير مهدي گفت...

به سركارخانم نيكادل
اين كه دوستان من بعضاً نظراتي مي گذارند كه به موضوع بحث ارتباطي ندارد قبول.اما آيا نظري كه خود سركار در كامنت آخر گذاشته ايد بنابر همان وجدان ومنطق خودتان ربطي به بحث حاضر دارد؟
بزرگوار!بحث ما حقانيت غرب يا شرق نيست كه شما مي فرمائيد غربي ها با علم محدود چنين وچنان وما با علم نامحدود فلان.
بنده عرض كردم كه تعريفي كه دوستاني همچون خانم فرزانه ارائه مي كنند بيش از آن كه شناساننده ومعرف مفهوم علم باشدمحدودكننده علم است.
از طرفي گفتم كه علم طبقه بندي نامحدود ومحدود دارد.در علم نامحدود كه متصل به وحي است خطا راه ندارد.اساساً علم نامحدود بر فرض وجود مربوط به مقام عصمت است كه از موضوع اين بحث خارج است.من مثال نقضي زدم تا اثبات كنم همه علم آني نيست كه دوستان مدعيش هستند.
ضمناً از كجاي حرف من حقانيت تفكرات شرق ياغرب را نتيجه گرفتيد؟انصاف نمي دهيد كه مطلب شما هم ربطي به اين بحث نداشت؟

گفتا شيخا هر آن چه گوئي هستم

اما تو خود آن چه را كه گوئي هستي؟

مرمر گفت...

سلام محمدرضای عزیزم. مرسی از کامنتت.. منم دلم برای خاطرات خوبمون تنگ شده.. متاسفانه درس نمیخونم اما نمیدونم چرا نمینویسم که هیچ وقت نمیکنم سر بزنم به وبلاگها...
البته عمده دلیلش فیس بوکه وقتی واردش میشم انقدر مشفولش میشم که یادم میره میتونم همزمان جند کار کنم و البته کمی هم بی دغدغگی ذهنم رو از نوشتن دور کرده... برای همین هرچیزی که باعث بشه بتونم ازش بنویسم رو فورا مینویسم اما نه مثل سابق

امیدوارم بتونم منیج کنم و بیشتر بنویسم و بخونم

محسن صالحی گفت...

علمی که به وسیله دین و جغرافیا و امثال آن محدود شود که دیگر علم نیست...
لذت بردم.

محسن صالحی گفت...

از کیانمرد خبر جدیدی ندارم...مو بایلش خاموشه.

ان سال 57 شور بی شعور گفت...

دیوار اقتصاد خری امام از بالا و پائینش ویران است

آقازاد های دزد و دلال در پی نقش و نگار ایوان است

1- خر‌های اقتصاد بر امامزاده داوود را ساعتی 20 تومان کرایه میدهند. حق‌التدریس استادیار در دیكتاتوری جمهوری شیعه اسلامی، ساعتی 10 تومان است!

2- بعد از پس گرفتن خرمشهر از ارتش عراق 6- 7 سال جنگ و كشتار مسلمان ها از هم و ویرانی و اقتصاد خری روی دست ایران ماند. حالا نزدیک 30 سال است میلیاردها تومان هزینه تبلیغ خاطرات آن كشتار و ویرانی و شهید بازی را می کنند تا خاطراتش زنده بماند! بی خود نبود امام راه حل اسلامی می فرمود « جنگ نعمت است «

3- در مشهد مقدس رضا گدا ..خط مترو ساختند. بعدِ از چند سال از چین واگن وارد کردند که عرض آن از تونل های ساخته شده بزرگتراست و واگن نمی تواند ازتونل عبور کد! « مینی بوس از اتوبوس بزرگتر است « امام صادق مافنگی ..

4- در هفته‏‏ نیروی انتظامی حافظ بازار دلالی ، فاطی كماندوهای نیروی انتظامی با آهنگ دزدان دریایی کارائیب‏ رژه رفتند!.. لاكن موسیقی حرام است .. و عرش والا را می لرزاند ..و لاكن برای تحریك فاطی كماندوها .. اهنگ دزدان دریایی واجب شرعی است

نیکادل گفت...

با اجازه صاحب خانه
جناب امیر مهدی
با سلام
اولین کامنت بنده بیانی کاملا طنز آمیز داشت و این طبیعت طنز است که اجازه دارد تا حدی خارج و از چارچوب و اغراق آمیز ظاهر شود تا ناسازی ها و فقدان هارمونی رو بهتر به تصویر بکشد، که از نظر بنده موفق هم بود چون اولین بار است که شاهد نرمشی در جبهه دوستان شما هستم، اینکه شما می پذیریددوستان شما بعضاً نظراتي مي گذارند كه به موضوع بحث ارتباطي ندارد، دستاورد التیام بخشی است.
من هم در مورد حقانیت حرف نزدم، بیان بنده وصفی بود و قضاوت را به زعمای وبلاگستان وانهادم.
در مورد عصمت و محدودیت اختلاف نظرمان بر سر مبانی است پس بحث بر فروع مسئله فاقد موضوعیت است.

امير مهدي گفت...

به سركار خانم نيكادل
دوست عزيز!بر طبق همان منطقي كه خودتان اشاره داشتيد آدمهائي كه در وبلاگ آقا محمدرضا كامنت مي گذارند بچه هاي كودكستان واطفال نوپا نيستند كه تفاوت طنز و شوخي را باتمسخر و اهانت به عقايدشان متوجه نشوند.وقتي بحث دسته بندي علم وامكان وجود علوم انساني اسلامي مطرح است صحبت از چرخ اسلامي ومربع اسلامي و...چيزي جز تمسخر وتوهين به شعور افراد نيست.
قرار است در يك فضاي دوستانه وانساني به هم كمك كنيم تا رشد كنيم واز يكديگر يادبگيريم.پس شرط اول احترام گذاشتن به نظر وعقيده مخالف است.حتي اگر آن نظر ابلهانه ترين واحمقانه ترين وضعيت را داشته باشد.
قبلاًبه دوستي همين مطلب را گفتم.به خود نگيريد. ولي جالب است كه درست در همان حال كه كسي طرف مقابلش را به ساده انگاري وبلاهت وناداني متهم مي كند همين وضعيت ممكن است براي خودش هم موجود باشد وكس ديگري در مورد او همين تصور را داشته باشد.
واما اگر قرار بر پيروزي وتفوق در بحث است بله با شما موافقم.مي توان از هر ابزاري در وقت مقتضي استفاده كرد تا حرف خودرا به كرسي نشاند وپيروز ميدان بود وتاييد هم گرفت.
خودحق بيني وخودبرتربيني اگردرمن وشما هست پس چه جاي بحث؟
در هرحال حتي اگر شما قصد توهين وتمسخر هم نداشته ايد كلام شما اين معنا را به ذهن متبادر مي كند.
از كلام هر كسي درباره او قضاوت خواهند كرد.

نیکادل گفت...

جناب امیر مهدی
چه پاسخ هیستیریکی!!!
کاملا مشخص است که شما یکی از الگوهای مثال زدنی مدارا و احترام به چند صدایی هستید.
از رهگذر بر حذر داشتن بنده از توهین احتمالی به عقاید مخالفین، از هیچ نوع توهین عینی به من فروگذار نکردید! ظاهرا دوستان کودکستانی هم این دور و بر عبور و مرور دارند وگرنه تمیز طنز از غیر طنز تا این پایه دشوار نمی نمود.
به هرحال استنباطهای ذهنی افراد مبین فضای فکری و وسعت روح آنهاست. تحمل کلام دیگران را نداشتن و طلب دریا دریا تساهل و تسامح از دیگران! به فرض محال هم که این موضع متعادلی باشد قطعاً تعادل پایداری نیست.
بازهم تاکید می کنم که این مدل استدلالی دستاوردی جز حاشیه پردازی ندارد.به هرحال به نیت ختم این گفتمانه از اینکه زمان قطعا با ارزشتان را صرف این دیالوگ کم نتیجه کردید سپاسگزارم.

امير مهدي گفت...

عجب!پس كامت هيستريك من توهين آميز هم بود؟
برايتان آروزي سلامتي دارم.

درخت ابدی گفت...

یادتون هست برزین چی گفت:
«من بعید می دانم این بحث ها منتج به نتیجه خاصی شود . اسلامی کردن علوم انسانی از موضع حکومت ؟! معلوم است که ریشه اش از کجاست .»
چرا برای سوالای صریح جواب صریح نداریم؟

اكنون گفت...

سلام

* مساله اين استكه آيا مدعيان علم اسلامي بنا دارند روش علمي را كه مبتني بر داوري و سنجش تجربي و عقلاني است را تغيير دهند يا موضوع علم را.

ماانسان‌ها اعم از ديندار و دينندار چيزي بديل عقل هنوز در وجود خود نيافته‌ايم و در داوري‌هاي خود و سنجش‌هاي خود از قوه عقل استفاده مي‌كنيم و به داوري آن با شرايطي اعتماد مي‌كنيم و البته چاره‌ي ديگري هم نداريم. قوه‌اي برتر از عقل در اختيار ما بني‌بشر قرار داده نشده است.

اعتبار هر علمي بايد در محكمه عقل اثبات شود. و عقل هم قوة‌اي است كه اسلامي و غيراسلامي و شرقي و غربي ندارد.
البته در مقام گردآوري علمي مي‌توان موضوعاتي رااز هر جايي و هر بوستاني چيد و آورد. اما آيا آوردن مواد خامي از شرق و غرب و اسلام و مسيحيت و ريختن آن در هاضمه‌ي كارخانه‌ي علم، اين كارخانه‌ را متصف به شرق و غرب يا اسلام و مسحيت خواهد كرد.

* اگر بناست ما هر مساله‌اي را با روش عقلاني بررسي كنيم چه اهميت دارد موضوعاتاز كجا آمده باشند و مربوط به كدام فرهنگ باشند.
البته روش علمي و سنجش عقلاني در پاسخ‌هايش حتما متغيرهاي مربط به فرهنگ‌ها و نيازهاي بومي را هم مدنظر قرار خواهد داد.

* يكي از بحث‌هايي كه اينجا مطرح مي‌شود اين است كه تبيين الاهياتي با تبيين علمي متفاوت است و در عين تفاوت جاي همديگر را اشغال نمي‌كنند. ما مي‌توانيم از يك پديده همزمان چنين تبيين داشته باشيم. مثلا پديده فقر را شما به لحاظ الاهياتي يك جور تببين و توضيح مي‌دهيد و به لحاظ علم اقتصاد به نحوي ديگر كه همزمان قابل جمع هم مي‌توانند باشند. در عين حال همه اين تبيين‌ها بايد بتوانند عقل را از خود راضي گردانند.

--------
از بازداشت آقاي كياني بسيار متاسف شدم. مگر ايشان چه جرمي مرتكب شده است؟

فرزانه گفت...

من بیشتر ممنونم و بی صبرانه منتظرم برای خواندنش

candide گفت...

با نظراتت کاملا موافقم. به غیر از اینکه علوم انسانی در بسیاری مواقع نباید در تعریف علم قرار گیرد. ( از جمله روانکاوی)